بسم
اللّه الرحمن الرحيم
قرآن کتابی مُبین و مَصدری قائِم به نفس کسانی که احادیث نبیّ اسلام محمد مصطفی را قرآنِ مُبین (قرآن تبیین شده!) تبلیغ می نمایند: اولا مُصحف قرآن را که بزرگترین «بَیِّنۀ الله» است «غیر مُبین» تصور می کنند؛ و لابد از نظر آنها قرآنِ مُبین (تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَ قُرْآنٍ مُبِينٍ - حِجر: ۱) یعنی «کُتُب حَدیث!»، و به اعتقاد آنها قرآن نه مُبین و تبیین کننده؛ بلکه این احادیث رسول هستند که مُبین و تبیین کنندۀ قرآن می باشند. ثانیا چنین کسانی احادیث رسول الله را جانشین قرآن مُنزَل می سازند! و قرآنِ بَيِّنَات را بدون احادیث رسول غیر مُبین و ناروشن! و به تبع آن مُحتاج منابع دیگر! معرفی می کنند؛ و بدین ترتیب قرآنِ غیر مبین را که خود قرآن باشد؛ بصورت «غیر مستقیم» اخذ و دریافت می دارند و آگاهانه و ناآگاهانه از اصل مُصحفِ مُنزَل خارج می شوند و «اهل حدیث!» می گردند. ثالثا این نوع طرز تفکر قرآن مُبین و مستقل از غیر خود و قرآنی که مصدر شناخت و معرفتِ همه چیز است و «تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ» در رابطه با اصول و قوانین زندگی و نسبت به عالَم «غیب و شهادت» بحساب می آید، تا سطح «احادیث بشری» و «مَحل مناقشه!» و مُقسَّم به «صحیح و حَسَن و ضعیف» و جمع شده در «کُتُب مُتعدد» و گرفتار «انواع جعلیات» تنزل می دهد؛ و بجای اینکه معتقد باشد که «احادیث باید از روی قرآن» شناخته شوند؛ معتقد است که قرآن (که از نظر آنها غیر مُبین است) باید از روی احادیث! شناخته شود. رابعا احادیثی را مبنای تبیین و روشنی قرآن قرار می دهند که جز اندکی از آنها ارتباطی به شرح آیات قرآن ندارند (و حتی در صحیح بُخاری تنها فصلی بدین امر اختصاص یافته است، که آنهم نیازمند بحث و بررسی است)، و در واقع «احادیث مُسلَّم رسول» اجتهادات حضرت محمد در موضوعات مختلف و در میدان دینداری اسلامی بحساب می آیند؛ موضوعاتی که بعضی از آنها همراه با احکامشان مشمول تاریخ و سیر زمان گشته اند (برخلاف احادیث و سُنن جاویدان محمدی که همیشه در زندگی مسلمین و در زمانها و مکانهای مُختلف پا برجا هستند). خامسا آنها از این اصل غفلت کرده اند که قرآن نه تنها در مُحتَوی و اخبار و معلومات مستقل و قائم به نفس است، بلکه در «بیان و بلاغت» نیز بهمین صورت است، و اصلا بلاغت و رسایی قرآن معجزۀ مشهور قرآن بحساب می آید. و همین بلیغی و رسایی است که قرآن را سخت مؤثر و مقاومت ناپذیر کرده است، تا جاییکه این بلاغتِ مُعجزه آسا (همراه با مُحتوای توحیدی اش) به تصریح قرآن حتی کوه ها را (در صورت خِطاب) خاضع و متلاشی می سازد، و همین بوده که کُفّار قسی القلب نیز از ترس مسلمان شدن! نسبت به استماع قرآن پرهیز می کردند. و این تأثیر و مقاومت ناپذیری در آیۀ ۲۱ از سورۀ حشر چنین منعکس شده است: لَوْ أَنْزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ تِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ: «اگر این قرآن را بر کوهی نازل می کردیم؛ حتما می دیدی که از عظمت الله خاضع و متلاشی می گشت؛ و این مثالها برای مردم بیان می شوند؛ تا بلکه تفکر تأمل نمایند». و طبعا این اثرگذاری عظیم محصولِ مُحتَوی و ادبیاتِ قرآن است؛ و به نص همین آیه این نوع مثالها برای ناس و مردم بیان شده اند. پس حتی کوهها نیز در برابر قرآن و روش توحیدی آن تسلیم می شوند؛ حال این چه کسی است که از عظمت و بلاغت قرآن متأثر نمی گردد؟! سادسا آن آیاتی که جهت اثباتِ تبیین کنندگی احادیث نسبت به قرآن ارائه داده می شوند (مثل: وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ - نحل ۴۴) معنای بیان و اعلام میدهند، و در همین آیه نیز «لِتُبَيِّنَ» یعنی تا اینکه بیان و اعلام نمایی، نه تبیین کنندگی احادیثی که متأسفانه بسیارشان صرفا به او منتسب هستند، و محال است که بر زبان رسولِ موحدین جاری شده باشند؛ چرا که احادیث مورد نظر در تضاد با آیات قرآن و قوانین علمی و عقل بشری قرار دارند. بگذریم از اینکه کار اصلی و اساسی محمد مصطفی، همانا دعوت توحیدی - اسلامی و تعلیم آیات قرآن و تزکیۀ بشریت بوده است. و معنای آیۀ فوق الذکر چنین است: «و ما ذکر و قوانین را به تو رساندیم، تا آنچه برای مردم آمده برایشان بیان و اعلام نمایی؛ و ای بسا موجب تفکر آنها شود». و طبعا آیات قرآن در همۀ زمانها و مکانها بر پایۀ «اجتهاد در زمان و مکان» و بنابر واقعیات پیش رو (اسلام اجتهادی) و در سایۀ رهبری توحیدی - اجتهادی قابل تطبیق و اجراء می شوند. اما این بدان معنا نیست که آیات قرآن مجهول الهُویه باشند و اجتهادات بشری و عصری بجای آنها قرار گیرند. و اگر چنین باشد پس «مُحکَماتِ قرآن» چه معنایی پیدا میکنند؛ که اصل قرآن و امُّ الکتاب را تشکیل می دهند؟! همچنین آیۀ ۶۴ از سورۀ نحل در همین راستا نازل شده و بیان کنندۀ اهمیت بیان و اعلام قرآن است: وَ مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (نحل - ۶۴): «ما کتاب و قوانین را به تو نرساندیم، جز برای اینکه برایشان بیان و به آنها اعلام نمایی که آنچه در رابطه با آن اختلاف دارند چگونه است (فصل الخطاب شدنِ وحی)، و برای کسانی که ایمان می آورند هدایت و رحمت در آنست». بدیهی است که وابسته کردنِ قرآنِ «مُبین و مُستقل و کامِل» به منابع و مصادر دیگر و از جمله به احادیث رسول (که به اتفاق علماء و ائمۀ اسلامی و از جمله امام بخاری و امام مسلم آلوده به جعلیات گشته اند) هیچ خدمتی به قرآن و طرز تفکر توحیدی نمی کند. و وابسته کردن قرآنِ مستقل و قائم به نفس به مصادر و منابع بشری و یا غیر توحیدی بزرگترین ضربه به این «تنها مصدر خالص توحیدی» محسوب می شود، و فی الواقع چنین چیزی خواست مخالفان قرآن است؛ چرا که روش مُقید و وابسته سازی قرآن به منابع دیگر، بجای اعتقاد به تبیین و روشن سازی امور در سایۀ آیات قرآن؛ منابع بشری و غیر توحیدی و افسانه ای را «مبنای تبیین آیات و مُکمل احکام توحیدی» قرار میدهد. و چنین کاری شبیه کار مفسرینی است که آیات قرآن را بوسیلۀ «اسرائلیاتِ تورات و انجیل!» شرح و تفسیر می کردند؛ و بدین شیوه افسانه های شرک آمیز را وارد تفاسیر و داخل جـوامع اســلامی نمودند. یا مثل روش «اخباریون صفوی» است که قرآن را مستقیما غیر قابل فهم! تبلیغ می کردند (جهت خرافه بازی) و برای خرافی سازی و جهت دهی به آیات قرآن به روایات جعلی و شرکیات عجیب و غریب متوسل می شدند. همچنین این امر مانند منهجِ «باطنی گرایانِ طریقتی» است که قرآن را دارای بطون و رموز تعبیر می کردند (جهت آلودن دین به هوای خود)؛ همان کاری که امروزه کسانی با تکیه بر مَناهج غربی، شریعت (قرآن) را صامت و خاموش و غیر مُبین! قلمداد می کنند (جهت مُشوَّه سازی اسلام و اسلامیت)، و در «حقیقت باطنی گری غرب گرایانه» و دارای مبانی مادی را ترویج می نمایند؛ و به تبع آن سر از راز و رموز غربی - هرمنوتیک - درآورده اند. کمااینکه کسان و جریاناتی نیز هنگام رواج کمونیسمِ مارکسی آیات قرآن را در سایۀ «مبانی کمونیستی و تضاد دیالکتیکی» تبیین و خط دهی می کردند. و اما عجیب آنکه اشخاص و جریاناتی قرآنِ بَيِّنَات و نور مُبین را وابسته به احادیث بشری و آغشته به جعلیات و مَحل اختلاف می سازند که «کامل بودن قرآن» را قبول دارند و مثل همۀ مسلمین آن را متناسب با همۀ زمانها و مکانها می دانند؟! البته معلوم است که مُشکل و فهم حدیثی این اطراف از آنجا ناشی می شود که آنها احادیث حضرت رسول را تا «سطح وحی مُنزَل» بالا آورده اند و آنها را مُکمِل قرآن! بحساب می آورند؛ امری که برای توحید و اسلامیت بسیار خطرناک است؛ و حتی خطرناکتر از آنست که کسانی دنبالِ حذف و اِقصای «کل سُنت نبَوی» هستند.
اما باید دانست که حفظ سنت نبوی نیازی به «تغییر و تبدیل
ماهیت آن» ندارد؛ و چنین
سنتی با توجه به اینکه هم اولین تجربۀ اسلامیت
(به معنای اخص) می باشد و هم محمد مصطفی
پیامبرِ اسلام و مسلمین است محفوظ و تداوم خواهد یافت. و سُنَن مُسلّمۀ
نبوی که همۀ مسلمین
روی آن اتفاق
دارند و جزو دینداری اسلامی گشته اند، ترک
ناشدنی و اقصاء
ناپذیرند؛ ولو در قرآن ذکر نشده باشند (بگذریم از سُنن مرحلۀ خلافت
راشده و کلا سُنن توحیدیِ
۱۴۰۰
سالۀ اسلامی، که استمرار آنها برای مسلمین و درک اسلامیت بسیار ضروری است).
لکن نباید فراموش کرد که بالاخره رسول، پیام رسان و آورندۀ وحی می باشد، و کار اصلی اش
در میدان رسالت و پیام رسانی همانا
«بلاغ
مُبینِ ما اَنزَل الله»
است؛ و همین است که اگر بگوییم یکی از وظایف رسول گره گشایی از قرآن می
باشد گرفتار «بدعت خطرناکی»
شده ایم؛ بگذریم از اینکه چنین تصوری بکلی خلاف و غیر واقعی می باشد. آنچه
حقیقتا بعنوان سُنت نبوی مشهور است (علاوه بر تأثر از عصر بعثت) متأسفانه در طی
زمان و در کتب مُختلفه و در میان مسلمین بسیار مُشتبه و غیر واقعی گردیده
است. در نتیجه راه صحیح آنست که:
اولا تفسیر و تفهیم آیات و احکام را در خود قرآن
و طبق
قاعدۀ «القُرآن یُفَسِر بَعضُه بَعضا»
جستجـو نماییم (یعنی آیات
و الفاظ قرآن یکدیگر را تشریح و تبیین می کنند).
ثانیا اندک آیات و
احکامی که با مراجعه به آیات قرآن مفهوم نمی شوند دو نوع می باشند: نوع
اولِ آنها آیاتی هستند که نهایتا در سایۀ قوانین علمی و سُنَّت نبَوی و
تبیینات صحابه و تواریخ مسلمین حل و فصل و درک و دریافت می گردند، و
اما نوع دومِ آنها «آیات متشابه» می باشند (مثل معجزات و حروف مقطعه و کلا
آیاتی که خارج از درک و فهم بشری قرار می گیرند)، و خوب این نوع آیات (طبق
توصیۀ قرآن) باید به خالق یکتا سپرده سپرده شوند (و نباید روی مفهوم شدن
جزئیات و مُحتوای غیر قابل وصولشان اصرار ورزید).
بلی، سنت و
منهج نبوی یک مرحلۀ اساسی
و تأسیسی از دینداری اسلامی
را تشکیل می دهد، و اولین مرحله از تاریخ تدیُّن توحیدی (در نبوت محمد
مصطفی) را به نمایش می گذارد، مصدری که در همۀ زمانها و مکانها
(بدون اینکه در آن اغراق نماییم و در آن غرق شویم) برای مسلمین
و امت اسلام عظیم و گرانبهاست. در این
رابطه به
«ارزش
و اهمیت سنت نبوی در دینداری اسلامی»
مراجعه شود. و اما اینکه بخواهیم آیات و قوانین و علوم ربّ العالمین را وارد
محدوده های بشری و عصری نماییم و آن را به علوم بشری! و سُنن عصری! وابسته
و مُقیُّد سازیم؛ این بزرگترین خطا و شاید
«اعظم انحرافات» بحساب آید. پس ما موحدین آزادیخواه
نه تنها مُنکر آن نیستیم
که «آیات و احکام قرآن» با ملاحظۀ سنت
مُسلَّم نبوی
(و همچنین قوانین علمی و عقل بشری)
اخذ و دریافت گردند و بعضا آنها را توضیح دهند، بلکه مُنادی و مُبلِغ آن
هستیم؛ لکن در این راستا باید مُخلصانه و آزاد اندیشانه عمل کرد، و نباید «هَوی
و ظنیات و گرایشات» اصل شوند و«ما انزل الله» را زیر بگیرند. بگذریم
از اینکه (همانطور که ذکر شد) آیات مُتشابهات بدین سادگی و شاید در سایۀ هیچ منبعی!
قابل درک و فهم نشوند.
اینست که وصل و مقیدسازیِ
«ما اَنزَل الله»، «آيَات
بَيِّنَات»،
«کتاب مُبین»، «نور مُبین»، «کتاب فُرقان»، «کتاب مُحکَمات»
به منابع بشری و مَحل اختلاف! و همچنین تبیین و روشن سازی کتابی که
«برهان اقوَم»
است و «بلاغ
مُبین»
است و «فصل
الخطاب» است، بوسیلۀ مصادری که در کمتر چیزی رویشان اتفاق نظر وجود
دارد؛ امری غیر قابل قبول و کاری معکوس می نماید. خاصتا وقتی که بگوییم
بَيِّنَاتِ
الله! تنها در سایۀ چنین منابعی! درک و دریافت می شوند (کمااینکه تا
حال چنین کرده اند!)، و از این طریق: هم اسلام را به
«خرافات و شِرکیات» آلوده اند؛ و هم
مسلمین را به خاک سیاه نشانده و از «دینداری
توحیدی» محروم نموده اند.
و حال از میان دهها آیۀ قرآنی که دربارۀ «مُبین و مُنیر بودن قرآن» نازل شده اند،
آیاتی را همراه با ترجمه ذکر می نماییم: تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ وَ كِتَابٍ مُبِينٍ (نمل - ۱): «این آیات قرآن است؛ و کتابی است مُبین و روشن». لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ (حدید - ۲۵): «همانا رسولان خود را همراه با بّیِّنه ها و دلایل روشن فرستادیم، و کتاب و میزان های توحیدی از طریق آنها ارسال داشتیم، تا مردم روی عدالت و حق مداری ایستادگی نمایند». رَسُولًا يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِ اللَّهِ مُبَيِّنَاتٍ لِيُخْرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ (طلاق - ۱۱): «رسول و فرستاده ای آیات تبیین کننده و روشنگر الله را بر شما میخواند، تا اهل ایمان و عمل صالح را از جهل و تاریکی خارج و به نور و روشنایی برساند». وَ إِذَا تُتْلَىٰ عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالُوا مَا هَٰذَا إِلَّا رَجُلٌ يُرِيدُ أَنْ يَصُدَّكُمْ عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ آبَاؤُكُمْ (سبا - ۴۳): «وقتی که آیات تبیین کننده و روشنگر ما قرائت گردید؛ گفتند که این مرد تنها هدفش اینست که شما مردم را از عبادت و دنباله رویِ آنچه پدران تان عبادت و دنبال می کردند باز دارد». هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ عَلَىٰ عَبْدِهِ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ (حدید - ۹): «او ذاتی است که آیات تبیین کننده و روشنگر را به عبد خود ارسال می کند؛ تا شما را از جهالت و تاریکی خارج و به نور و روشنایی برساند». لَقَدْ أَنْزَلْنَا آيَاتٍ مُبَيِّنَاتٍ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (نور - ۴۶): «و به تأکید رساندیم آیات روشنگر و تبیین کننده را و الله هر کسی که خواستار باشد بسوی صراط مستقیم هدایت و راهنمایی می کند». يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُبِينًا (نساء - ۱۷۴): «ای مردم؛ همانا از جانب خالق تان برهان و حُجَّتِ روشنی برایتان آمده است؛ و برای شما نور مبین و روشنی ارسال کرده ایم». وَ لَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ وَ مَا يَكْفُرُ بِهَا إِلَّا الْفَاسِقُونَ (بقره - ۹۹): «و به تأکید ما بسوی تو آیات صریح و روشنی ارسال کردیم؛ و انکار و تکذیب نمی کنند آنها را مگر فاسقان و منحرفان». وَ إِنْ تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ (عنکبوت - ۱۸): «و اگر تکذیب و انکار کردند؛ همانا که قبل از شما نیز امت هایی چنین کردند و پیامبران را تکذیب و انکار نمودند (یعنی امرِ عجیب و بی سابقه ای نیست!) و وظیفۀ رسول تنها اِبلاغ مُبین و روشنِ پیام الله است».
بله؛ چنین است ماهیت ادبی و بیانی وحی مُنزَل
(در همۀ ادوار تاریخ)، ماهیتی که متکی به زبان فصیحِ مردم و مبنی بر بلاغ
مبین است، و آیات فوق الذکر این واقعیت را بلامناقشه می
سازند و
«استقلال و
قائم به نفسی وحی» و عدم تکیه به غیر خودش را تماما اعلام می دارند.
تازه
مگر
قرآن «عربى» نيست؟!
مگر قـرآن عربى فُصحى نيست؟! آیا غیر از اینست
که عربى فصحى! قابل فهم و دريافت است؟! همان عربی فُصحایی که عـامل بلاغتِ
آیات قرآن و رسایی اوامر و احکام توحیدی گشته است. و بعدا مگر قرآن
نمی گويد:
وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ
فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ (قمر -
۴۰):
«و به تأکید ما قرآن را جهت درک و دریافت سهل و آسان کردیم؛ پس آیا درک
کننده و گیرنده ای هست؟!».
مگر قـرآن نمی گوید:
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ
كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا
(نساء -
۸۲):
«آیا در قرآن تدبر و تفکر نمیکنند که اگر آیات و قوانین آن از طرف غیر الله
بودند در آن اختلافات زیادی می یافتند».
مگر قرآن نمی گوید:
وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هَٰذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ
لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ
(زمر -
۲۷):
«همانا در این قرآن برای مردم از هر چیزی مثالی آوریم؛ تا بلکه متذکر شوند
- و دینداری توحیدی را درک و دریافت نمایند».
مگر قرآن نمی گويد:
کَذالِک نُفَصِّل الآياتِ لِقَوم يَعقِلوُن»:
«اينچنين نشانه ها و قوانين خود را براى اهل عقل تفصيل و شرح می دهیم»،
کَذالِک نُفَصِّل الآياتِ لِقَوم يَعلَمُون:
«اينچنين نشانه ها و قوانين خود را براى اهل علم تفصيل و شرح می دهیم»،
کَذالِک نُفَصِّل الآياتِ لِقَوم يَتَفَکَرُون:
«اينچنين نشانه ها و قوانين خـود را براى
اهل فکر و انديشه تفصيل و شرح میدهیم»،
قَدْ فَصَّلْنَا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ
يَفْقَهُونَ:
«همانا تفصیل و شرح دادیم آیات و قوانین خود را برای کسانی که می فهمند و
درک می کنند»،
كَذَٰلِكَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ
يَشْكُرُونَ:
«اینچنین آیات و قوانین خود را متوجه کسانی می سازیم که اهل شکر و تشکر
نسبت به الله هستند».
قَدْ فَصَّلْنَا
الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ:
«همانا آیات خود را برای اهل ذکر و بیداران
تشریح و تبیین کردیم». قَدْ بَيَّنَّا
الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ
«همانا آیات خود را برای کسانی که میتوانند
یقین پیدا کنند بیان نمودیم». و همۀ اینها بیانگر این واقعیت است که
قرآن مُبین مخاطبانی دارد، مخاطبانی که صفاتشان در آیات فوق الذکر بیان
گردیده است، و مخاطبانی که در برابر آیات بلیغ و مُبین قرآن واقع شده
اند. و اما اگر قرآنِ مُنزَل طیفهای خاصی و دارای صفاتی همچون عقل و علم
و اخلاص را مخاطب می سازد (مُخاطبان خاص)، در
همان حال
«ناس و همۀ بشریت» را مخاطب خود قرار می
دهد؛ و این بدین معناست که قرآنِ مُحکَمات
«بصورت مستقیم و بلا واسطه» برای همۀ بشریت و همۀ شعوب و همۀ اقشار
اجتماعی و همۀ کسانی که «بخواهند و پیگیری کنند» قابل استفاده و قابل درک و
دریافت است؛ هر چند تا انسانها وسعت و لیاقت بیشتری داشته باشند، بهتر می
توانند از قرآنِ «هادی و بشیر و نذیر»
استفاده نمایند و زمینۀ بهره مندی از هدایت قرآنی را در سطح عالیتری
خواهند داشت. در این رابطه به تبیین:
«ماهیتِ مُخاطبـانِ قـرآن»
مراجعه شود. لکن همانطور که ذکر گردید
اگر آیاتی از قرآن مُحتاج توضیح بودند (که هستند) آیات دیگری آن را جواب میدهند؛ بگذریم از «استفاده از منابع دیگر»
و برای اموری که نه اصول دین
و تدیُّن
توحیدی؛ بلکه فروع
و علوم
آن را
تشکیل می دهند.
سازمان موحدین آزادیخواه ایران
۲۰ رمضان
۱۴۳۱ -
۸ شهریور
۱۳۸۹
|