بسم الله الرحمن الرحيم
ادعای مردمی! و هم خانگی با استبداد؟!
شفاف سازیِ مَحدودۀ جنبش سبزِ اصلاح طلبان:
مایۀ تأسف بسیار است که کسانی بجای نقد مواضعِ موحدین آزادیخواه، به
«تحریف و تهمت» می پردازند؛ اما حاضر
نیستند که حتی یک جمله از متن چند صفحه ای سماء را به بحث بگذارند؛ و این
پدیده ای بسیار منفی و در تضاد با
«آزادیخواهی و مردمسالاری و کثرتگرایی و نزاکت سیاسی» است. و اما
جهت توضیح بیشترِ بیانیۀ:
«مَحدودۀ
جنبش سبز؛ نزد اصلاح طلبان»
باید عرض نماییم که: سازمان موحدین آزادیخواه معتقد به
«جنبش آزادیخواهی» است، و جنبش سبزِ
اصلاح طلبان را دارای «دو مشکل اساسی» می
بیند: یکی اینکه این جنبش که تحت رهبری
اصلاح طلبان است، در نظام ولایت مطلقه «محدود
و محصور» شده! و نیروهای خارج از نظام ولایت مطلقه را جزو خود بحساب
نمی آورد؛ و در این باره تفاوت چندانی بین آنها و طیف احمدی نژاد وجود
ندارد. و دیگر اینکه رؤسای این جنبش بدون
«اذن و اجازۀ نظام ولایت مطلقه»
کاری نمی کنند و همه چیزشان در چهارچوبۀ نظام ولایت مطلقه و مصالح
آن قرار دارد؛ و این را «روش مسالمت جویانه»
تلقی!
میکنند. و این جنبش که به انحصار اصلاح طلبان درآمده، حاضر
نیست که حتی با «وسایل مدنی!» با نظام
ولایت مطلقه مبارزه نماید؛ اما خواستار آزادی و مردمسالاری!
میشود.
حال سؤال اساسی اینست: آیا هدفِ آنها آزادی ومردمسالاری است؛ یا مسئله «مهار مردم!» از این طریق است؟! جواب این سؤال چنین است: اصلاح طلبانِ حاکم بر جنبش سبز؛ جناحی از «نظام ولایت مطلقه» بوده و عمرشان صرف تحمیل این نظام شده است. بعبارت دیگر، آنها معتقد به مبارزه با نظام ولایت مطلقه نیستند؛ و صرفا به نقد حکومت احمدی نژاد و طیف او میپردازند. و همین است که بیشتر تظاهراتها و درگیریهای مردم با استبدادیان ولایت مطلقه را نمی پسندند؛ چه برسد به اینکه مردم را به کارهای مهمتری مثل «اعتصابات عمومی» دعوت کنند؛ و یا بخواهند با مخالفین نظام ولایت مطلقه هماهنگی! و ازمصالحه و آشتی ملی صحبت نمایند. نکتۀ اساسی دیگر و لایق ذکر اینست: به نظر ما علی خامنه ای (ولی مطلقه) بدین سادگی اصلاح طلبان را از نظام مطلقه اش حذف نخواهد کرد؛ چرا که او نمیخواهد اسیر احمدی نژادیها و فرقۀ مصباح یزدی گردد، و بدینصورت باید بعد از این شاهدِ «نرمش بیشتر خامنه ای» و عمالش نسبت به اصلاح طلبان باشیم؛ و به تبع آن اصلاح طلبان نیز به امید «جا باز کردن در انتخابات بعدی!» در مقابل خامنه ای و عُمالش کوتاه خواهند آمد؛ و در این میان «حقوق مردم و اهداف قیام ۸۸ و آزادیهای اساسی» قربانی خواهند گشت.
آری؛ مــوحدین آزادیخــواه «مخالف نظام ولایت
مطلقه» و قــانون اساسی استبدادی - فرقه ای آن هستند؛ همچنانکه
معتقد به مبــارزه با نظــام ولایت مطلقه با همۀ وسایل مدنی می باشند، اعم
از: «منفى
کارى - عدم شرکت در انتخابات تشریفاتی، روشنگرى و افشاگرى - استفاده از حق
بيان و قلم، ايجاد تشکلهاى سراسرى و منطقه اى، راه اندازى تجمعات و
تظاهرات، بر پايى تحصنات و اعتصابات، و غيره»،
کاری که بسیار ضروری بوده و
جهت «وادار کردن نظام ولایت مطلقه به عقب
نشینی و تن دادن به انتخابات آزاد» نمی توان از آنها صرف نظر کرد؛
چرا که بدون آنها دیگر چیزی در مقابله با استبداد سرکوبگر باقی نمی ماند. و
طبعا این روش، امری کاملا اصولی است، و در مرامنامۀ سمــاء نیز
«مخالفت با نظام ولایت مطلقه» و همچنین
«استفاده از وسایل مدنی» جهت مبارزه با
استبداد حاکم تصریح شده است.
سازمان موحدین آزادیخواه ایران ۴ شعبان ۱۴۳۱ - ۲۵ تیر ۱۳۸۹
آنچه در
۵
تیر امسال خواستارش بودیم:
سُؤالات و شُبهاتی که باید شفاف گردند!
بعد از یک سالگی جنبش سبز
سؤالات و شبهاتی وجود دارند که باید به آنها جواب داده شود؛ و اهُّم این
«سؤالات و شبهات» بدین قرار است: فرق
اصلاح طلبیِ دوم خردادیِ که در سال
۷۶
شروع شد (با ریاست جمهوری خاتمی شروع و قبل از پایان آن شکست خورد) با جنبش
سبز در چیست؟ آیا جنبش سبز مساوی با اصلاح طلبی و اصلاح طلبانی است که
«در نظام ولایت مطلقه» محصور شده
اند؟! اگر چنین است آیا دارای همان ماهیت و اهداف هستند؛ یا اینکه قدمی به
مردم و مردمسالاری نزدیکتر شده اند؟! و بعدا آیا صِرفا محدوده و گسترۀ
مردمی جنبش سبز فرق کرده است؛ یا اینکه «محدوده
و گسترۀ سیاسی و اهداف آن» هم مُتحول شده است؟! همچنین دربارۀ
«رهبری جنبش سبز»، بعد از بیانیۀ پنج
نفرۀ خارج از مملکت (با امضای آقایان کدیور و سروش و مهاجرانی و گنجی و
بازرگان) انتظار می رفت که جنبش سبز بسـوی
«رهبری مُشخص و جوابگـو و صاحبِ برنامه و شعــار اساسی و دارای مُطالبات
مُحدَّد» حـرکت نماید؛ اما ظاهرا تا بحال چنین انتظاری برآورد نشده؛
و حتی پنج نفر فوق الذکر هم بیانیۀ مُجددی صادر نکردند؛ بدون اینکه کسی
بداند که چرا با همۀ اختلافاتی که داشتند چنین کردند و چرا بعدا آن را
ادامه ندادند؟! و در همین راستا مسئلۀ حائز اهمیت اینست که چرا رهبران و
جریانات جنبش سبز «بیانیۀ مشترک» صادر
نمی کنند و مواضع مشترک نمی گیرند؟! و حتی در داخل نیز بغیر از موسوی و
کروبی کمتر با هم نشست و برخاست دارند؟! آیا فقدان
«رهبری مشخص و مواضع مشترک» در جنبش سبز
جای نگرانی ندارد؟ همچنین این قضیۀ اساسی مطرح است که چرا در جنبش سبز هنوز
مسئلۀ «مُصالحه؛ آشتی ملی؛ و عفو عمومی»
متروک و رها گردیده است؟! قضیه
ای که «بدون بحث و طی کردن آن» از محدودۀ
نظام ولایت مطلقه خارج نخواهیم شد. حال آیا رهبران جنبش سبز و مُشخصا
آقایان موسوی و کروبی از مسئلۀ «خودی و غیر خودی در
نظام ولایت مطلقه» عبور کرده اند؟! بله؛ اینها و غیر اینها نیازمند
شفاف سازی هستند؛ و طبعا در راه نجاتِ ملک و ملت باید از همه چیز گذشت و
بهم رسید.
جنبش سبز بین براندازان و نظام ولایت مطلقه!
اگر جنبش سبز
و امثال آقایان موسوی و کروبی سینه ها را جلوتر بیاورند و اوضاع را
«مُشخص تر» سازند، و خاصتا نسبت به نظام
ولایت مطلقه موضع مُحددی اتخاذ نمایند؛ کار براندازی در ایران ضعیف خواهد
شد؛ چرا که یک حرکت سیاسی قبل از هر چیز
«اهداف سیاسی دارد نه شخصی!»، و اگر غیر از این باشد و مثلا کسان و
جریاناتی «اهداف شخصی و یا اِطفای عقده های
شخصی» را دنبال نمایند؛ نام آن را دیگر نمیشود کار و برنامۀ سیاسی
گذاشت (هرچند متأسفانه از این نوع جریانات کم نداریم؛ لکن در اینجا جریانات
آزادیخواه و مردمسالار مد نظر هستند). خوب آیا غیر از اینست که
«خواست براندازی» هم زمینه و هم معنا
میخواهد؟! آیا هدف یک حرکت سیاسی؛ براندازی وسرنگونی یک نظام است؛ یا اینکه
براندازی وسرنگونی برای رسیدن به «آزادی و
مردمسالاری» است؟! حال وقتی بدون احتیاج به براندازی و سرنگونی یک
نظام (که پیامدهایش هم مشخص نیست)
میتوانیم به آزادی و مردمسالاری برسیم؛ دیگر چه مرضی وجود دارد که کسی
دنبال «فکر و روش» براندازی بیفتد؟! اما
مهم اینست که جنبش سبز و رهبران آن اثبات نمایند که
«بدون احتیاج به براندازی» میتوانیم
به آزادی و مردمسالاری و نظامی مُنتخب برسیم. لکن وقتی که جنبش سبز «بین
نظام ولایت مطلقه و طرفداران براندازی» ضعیف و نامشخص و مجهول میماند؛
آنگاه بجای «تجمع روی جنبش سبز» باید
انتظار داشت که مردم و جریانات مختلف مأیوس و متفرق شوند؛ و بدنبالش
«خط و جریان براندازی» تقویت گردد. و این
در حالیست که نیاز چندانی وجود ندارد که طرفدارانِ
«شدت و براندازی» چیزی را اثبات نمایند؛
چرا که وقتی مردم و جریانات سیاسی از راههای مسالمت آمیز مأیوس میشوند و
بدین نتیجه میرسند که جهت رسیدن به آزادی و مردمسالاری راهی جز
«سرنگون سازی» باقی نمانده است،
خودبخود روش تشدد و براندازی معنا پیدا میکند و مردم و جریانات سیاسی بسوی
آن سرازیر می شوند. اینست که بزرگترین علتی که می تواند چنین روشی را تقویت
نماید، همانا ضعف جنبش سبز و
مجهول ماندن «اهداف و برنامه های» آنست.
سازمان موحدین آزادیخواه ایران
۱۴
رجب
۱۴۳۱
-
۵
تیـر
۱۳۸۹
|