بسم الله الرحمن الرحیم
زن در آيــــــــــــــــــات قــــــــــــــــــرآن
همانطور که
اسلام و موضوعات
اسلامى
نيازمند
ارائهٴ مجدد هستند، موضوع زن نيز در اسلام
و بین مسلمین نيازمند
«بررسى مُجدد» است و بايد
اين مسئلهٴ اساسى از نو و در سايهٴ آيات
قـــرآن بازنگرى و عرضه شود، تا
واقعيت مسئلۀ زن و موضع واقعى اسلام در این رابطه
(که بايد مأخوذ و متکی به
آيات قرآن باشد) هرچه
واضح تر و شفاف تر گردد. اما با توجه به اینکه هم مسئلۀ زن و هم
اسلامیت اسير بارهاى خرافات و سنتهاى محلى و حتى جهالت بازى شده اند و در
اين ميدان آخوندهای حرفه ای نقش اصلى را بازى کرده اند، نیازمند کاری اساسی
و آزادی بیان و زمان کافی می باشیم. باشد که تبیینات
«زن در آیــات قــرآن»
نیز نقش
احياگری و بيدارسازی را ایفاء نمايد، همچنانکه
هــــــــدف اين بحث ها نيز احياء
گرى و روشن سازى است.
در قرآن مُنزَل در رابطه با
زن و مسائل زنان بيش از جنس مرد و مسائل مردان بحث شده و آيات خيلى بيشترى
دربارۀ آنها نازل شده است، تا جایی که سوره اى نیز به نام سورهٴ زنان
(نساء) در قرآن آمده، که در آیات آن بسیاری از مسائل زنان طرح و مورد بررسی
قرار گرفته و با توجه به آنها احکامی نیز در رابطه آنها صــادر شده است، و
طبعـا این مسائل موجب برجستگى بيشتر زن و قضاياى او شده است. این در حالى
است که هيچ سـوره اى به نام سورهٴ مردان (رجـال) در قرآن مبین نيامده است.
اين برجستگى و اهميت به زن
و مسائل زنان، ناشى از توجه بيشتر قرآن به زنان و مسائل آنها نيست، بلکه
ناشى از پيچيدگى و گستردگى بيشتر قضاياى زنان و نشأت گرفته از مسائل تاريخى
و اجتماعى و زناشويى و مسائل خاص زنانگى زنان در کل تاريخ و در اجتماع و
خانواده می باشد، و گرنه موضع توحیدی قرآن نه بر اساس جنسیت و ذکر و انثی،
و نیز نه بر مبنای نژاد و قومیت و حسب و نسب و فقر و غنی، بلکه روی میزان
لیاقت و توانایی افراد بشری و التزام به موازین و معیارهای توحیدی و ارزشی
قرار گرفته است.
در رابطه با اين
نکته که بعضى
ميگويند چرا در
«تاريخ نبوت» زنى به پيامبرى
مبعوث نشده! بايد
گفت: عدم مبعوث شدن زنان به پيامبرى، ناشى از کم توجهى
الله رب
العالمین به زنان و يا ناشى از پايين تر و کمتر قرار گرفتن
جنس آنها
نيست، بلکه
ناشى از ماهيت جسمى زنان و مشکلات بعضى
مسائل خلقتى
(از جمله حاملگى و
قاعدگى ماهانه) و نیز عدم تحمل مشاکل طاقت فرسایی
است که برای پیامبران و
پیشتازان پیش می آید.
و همچنين ناشى از نا امنی ها و تنهايی ها و نبود
زمينهٴ اجتماعى و عرفى و فرهنگى در جوامع بشرى بوده است. و
به تأکید
الله رب
العالمین رسولان را در
«مناسبترين زمينه ها»
و با فراهم شدن مقدمات کارسازی که اهداف نبوت
توحیدی
را متحقق می سازند مبعوث ميکند. اما با
وجود
همۀ
اینها به گفتۀ قرآن هیچ پیامبری نیامده، الا اینکه از طرف مستبدین و
صاحبان منافع نامشروع مورد انکار و تمسخر قرار گرفته است. اصلا باید توجه
داشت که کار نبوت و پیامبری در ذات خودش
«پيشتازى» است، و طبعا چنین
امری بر دوش زنان بسیار بيشتر سنگينى
میکند، و حتی هر مردی نیز تاب تحمل این وظیفۀ اساسی را
ندارد؛ و خط شکنی محتاج
مردان برگزیده و به قول قرآن
«مصطفی»
میباشد. و در
نتیجه چنین سؤالی قبل از هر چیز ناشی از عدم توجه به واقعیات تاریخ بشری و
عدم آشنایی با مسئلۀ نبوت و ماهیت کار پیامبری و بیشتر یک سؤال سرپایی و
ناشی از تبلیغات ناروایی است که در رابطه با دین اسلام و موضع آن در حق
زنان صورت گرفته و می گیرد.
بدین صورت
و بنابر واقعیات وضع بشری، پيامبران زن و حتى
«رهبران پيشتاز زن» در میان بشریت
کمتر مشاهده
شده و
می شوند.
بگذريم از اين که در قرآن مبین
امثال مريم و مادر موسى از الهام و راهنمايى الله بهره مند
بوده و امثال آسيه
(همسر فرعون)
که توحيد را بر همه چيز ترجيح داد خيلى
مورد لطف الهى واقع شده اند.
همچنین برابرى زن و مرد
(بنابر نصوص
قرانی)
در پاداش، مجازات،
التزام، حقوق، تکاليف و...... که نماد
«ماهيت مشترک»،
«توان
متوازن»،
«عقل مشابه»، و
«روح واحـــد» است، بیانگر
لطف و خطاب الله
به
زن
و مرد،
و ارزش و احترام آنها در
کلام و کلمات الله رب العالمين و در آیات قرآن حکیم
و در دینداری توحیدی
است.
قـرآن حکیـم،
زن و مرد
را دارای يک منشاء و بعنوان نفس و وجودی
واحد معرفى می کند، و در همان حال که آنها را در میدان زندگی
«مُکمل يکديگر»
قلمداد می نماید، اما با وجود این، هر دو را
«انسان کاملی»
می داند که آزاد و مستقل از يکديگرند، و هر کسی را مسئول عملکرد خود می
شناساند. و در رابطه با استعدادهاى روحى و عقلى و خصائل انسانى و ماهيت
جسمى نيز هر دو را برابر و داراى استعداد ها و غرايز مشترک می شناسد و می
شناساند. و بر پايهٴ اين اصـول انسانی مشترک، هر دو را در وظايف و حقوق و
در خطاب و مورد توجه قرار دادن برابر اعلام میدارد و هر دو را موظف و هر دو
را داراى حق و داراى خواست و نياز قلمداد میکند. قرآن مبین زن و مرد را
تنها در مورد «اندازهٴ قدرت جسمى»
مختلف و متفاوت مى شناسد، که اين تفاوت واقعيت دارد و نشأت گرفته از
«ماهيت جسمی متفاوت» زن و مرد
می باشد. اما خود تفاوت خلقت آنها نيز يک ضرورت و
«جهت تداوم بقاء»
و «تنوع وظایف»
و «تحقق آسايش بشرى»
است. مرد بنابر ذات خلقت خود و براى ادامهٴ نسل انسان و براى انجام وظيفهٴ
مردانگى، نيازمند درشتى وقدرت بيشترى است، و زنان هم جهت ادامهٴ نسل و
آمادگى براى آنچه که يک زن بايد داشته باشد و براى ميسر شدن و ظايفى که
بعهده دارد، نيازمند لطافت و ويژگيهاى جسمى زنانگى است.
اینست که اگر
يک زن داراى همهٴ خصايل جسمى مردان شود، از هويت خود خالى و در نتیجه
«لياقت زنانگى»
را از دست میدهد و از عهدهٴ وظايف خود بر نخواهد آمد، و حال اگر همهٴ زنان
به چنين روزگار نامبارکى! دچارشوند، زندگى بهم خواهد خورد! و نسل انسان
دچار زيان و خسارت و انقراض میگردد. در رابطه با مردان نيز همين اصل صدق می
کند، بدین صورت که اگر مردان به وضع جسمی زنان مبتلا شوند، آنچه در محدودۀ
تکالیف و مردانگی آنهاست لنگ و معیوب و دچار نقص و کمبود میشود و ضرر آن
متوجه همۀ بشریت اعم از مرد و زن میگردد. بنابراین، وضع طبيعى و سالم جسم
زن و مرد در «تفاوت»
آنست، و اين تفاوت لازمهٴ ذاتِ زيست و زندگىِ انسانى و حتی همهٴ جانداران
است.
در اين تبیین قصد بر آنست
که آن آيات قرآنى را که در مورد جنس زن نازل شده اند و در رابطه با ابعاد
مختلفِ خلقت زَوجَین، زندگى و مسائل گوناگون جسمى، روحى، عقلى، فرهنگى،
اخلاقى، اقتصادى، سياسى، اجتماعى، جزايى، خانوادگى، زناشويى و..... بيان
شده اند، آورده شوند، و همراه با يک ترجمهٴ تفسيرى و با تحلیل و توضيحات
لازمه و مورد نياز مخاطبین، ارائه گردند، تا بیشتر اثبـات شود که ديدگاه و
موضع و بيان قـرآن در رابطه با زنان، نه آنست که خرافه بازان حرفه ای و
خودپرست میگويند، و نه آنست که اسلام ستيزان استعماری مدعى آن هستند، و
همچنين نه آنست که مردم عوام و بی چاره و زیر سلطه با تکيه بر اين دو جهت
«مَريض و مُغرض»، که اهليت و لیاقت مأخذ و مرجع بودن را
ندارند،
آن را درک و
اِعمال می
کنند. نحوۀ خلقت مخلوقات و منشاء زن و مرد
الف
- ماهیت فردی
- زوجی مخلوقات: قرآن مُنزَل
در سورۀ نجم آیۀ
۴۵ دربارۀ ساختار
فردی- زوجی مخلوقات و ترکیب فردیت و زوجیت پدیده ها که در ذات و وجود آنها
نهفته و از موجودیت آنها تفکیک ناپذیر میباشد چنین میفرماید:
وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنثَى:
«و به تأکید الله دو زوج مذکر و مؤنث را خلق
کرد»، یعنی دو زوج
نر و ماده، که لازمهٴ حيات و استمرار زندگى و لازمهٴ استمرار نسل می باشد.
بله قرآن نمی گويد الله دو فرد را خلق کرد، بلکه می گويد دو زوج را خلق
کرد! ، و طبعا اين کلمۀ زوج، تفکيک ناپذيرى دو مخلوق نر و ماده را منعکس می
سازد، يعنى دو مخلوق اما از يک منشاء، دو نفس اما از يک نفس. و زوج به
معناى دو چيز برابر و همساز و مکمل یکدیگر است، و این کلمه علاوه بر اينکه
«فـردیت» را می رساند
(زوج - زوجه) بيانگر دو طرفه بودن و انعکاس دهندۀ همتا و قرینۀ خودش نیز
میباشد. به عبارت ديگر، هنگامى که از فرد صحبت می کنيم، جز يک شخص کس ديگرى
به ذهن خطور نمى کند، اما هنگامی که از زوج صحبت به میان می آوریم، علاوه
بر يک شخص، همتا و قرینه و شريک و همسر او نیز به ذهن مُتبادر میشود.
لازم به ذکر است
که در قرآن مُنزَل لفظ «زوجة»
استعمال نشده است، چرا که لفظ «زوج»
مذکر و مؤنث ندارد و برای هر دوی آنها بکار می رود، و در ادبیات عربی نیز
زوجة معنایی پایین و نازل را به این لفظ قرآنی می بخشد (مفردات راغب)، لکن
ما جهت تفهیم آن را استعمال کردیم، زیرا لفظ زوجة را بسیار رواج داده اند.
همچنين طبق آيهٴ:
وَ مِن كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ (ذاريات:
۴۹):
«و از هر
چیزی دو زوج را ایجاد کردیم»،
کل
خلقت و همهٴ پديده هاى هستى و تمام موجودات ذی
حیات، بر اساس «زوجيت»
خلق شده اند. بنابراین، زوج و زوجيت منحصر به محدودۀ انسان ها و جانداران
ذی حیات نيست، بلکه در تمام خلقت و در ميان نباتات و حتی در جمادات
اصل «زوجيت»
سارى و جارى است. اما در میان نباتات و جمادات معنای زوج و زوجیت گسترده تر
می شود و از محدودۀ مذکر و مؤنث بودن (نر و ماده) خارج می گردد، و در آن
گستره، زوج و زوجیت می تواند بيانگر
«ترکيبات و مرکب ها» و
«اصناف و انواع»
باشد، و آیۀ
۵۳
از سورۀ طه که میفرماید:
وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّن
نَّبَاتٍ شَتَّى:
«با آب باران انواع و اقسام گیاهان را رویاندیم»،
نمونۀ آیاتی
است که زوج و زوجیت را به معنای ترکیبات گیاهی و انواع و اصناف آن بیان می
دارد.
ب
- منشاء واحد و
جنسیت واحد زن و مرد: قرآن مُنزَل در موضوعی دیگر و در رابطه
با
«مبدأ و منشاء
انسانها»
اعم از مرد و
زن در آیات متعددی صراحتا بلاغ مبین و اعلام موضع میکند. و در آیۀ ٩٨ از
سورۀ انعام چنین بیان
میدارد:
وَهُوَ الَّذِيَ أَنشَأَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ
وَمُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ:
«الله همان
ذاتی است که شما را از نفس و وجودی واحد و از یک نوع و جنس خلق کرد، بعد از
آن در ارض مستقر شدید و بازگشت کننده بسوی او هستید، اینچنین آيات و قوانين
خود را براى اهل درک و فهم شريح و تفصیل می دهیم». قرآن محفوظ در اين آيه، مبدأ خلقت بشر
را ارائه داده و منشاء انسانها را
«نفس واحده»
معرفى کرده
است. و نفس واحده يعنى وجود واحد، جنس واحد، و هويت واحد. و بدین ترتیب این
آیه صراحتا اعلام میدارد که زن و مرد یک نفس و مبدأ دارند و یک چیز هستند و
فرقی ذاتی و ساختاری با هم ندارند. در اين آيه قرآن حکیم به تعليم منشاء
خلقت بشر اعم از مرد و زن، که عبارتست از نفس واحده و جنس و ماهيت یگانه
اکتفا نموده است و به مراحل بعدى خلقت بشرى نپرداخته است. اما در آیات دیگر
داستان نحوۀ خلقت انسان را پیگیری نموده و مراحل بعدی آن را واضح کرده است،
و در این رابطه در سورۀ نساء آیۀ ١ بحث چگونگی خلقت بشر را چنین ادامه
میدهد:
يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ
وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَ بَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً
كَثِيراً وَ نِسَاء:
«اى مردم مواظب و نگهدار احکام و
قوانين خالقتان باشيد، همان خالقى که شما را از وجود و جنس و ماهيت واحدى
بوجود آورد و از اين وجود و جنس و ماهيت (نفس) زوج و همتاى آن را نیز ايجاد
کرد، و از اين دو زوج، مردان و زنان بسيارى را منتشر و توليد نمود». این آیه بسیار
صریح است، چرا که صراحتا اعلام میدارد که بشریت دارای یک منشاء و ماهیت است
و از وجود و نفسی واحد خلق شده است، و زوج خودش نیز از خودش! و از همان
وجود و نفس آفریده شده است. همچنین در سورهٴ زُمَر آيهٴ ديگرى وجود دارد
(آیۀ
۶) که تقريبا دارای همين مضمون و مُحتوی میباشد، و آن اینست:
خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا:
«الله شما را از و جود و جنس واحده ای خلق کرد، سپس زوج آن را نيز از
همان وجود و جنس قرار داد». بعضي ها تصور می کنند يا وانمود می
سازند که نظر قرآن بر اينست که زن از مرد يا از يکى از اندامهاى مرد بوجود
آمده است!!، این در حالیست که در اين آيات و نیز آيات ديگر به صراحت غیر از
این مشاهده میشود، و این خرافه بر خلاف نصوص قرآن و بر خلاف نگرش توحیدی و
مخالف واقعيت خلق رب العالمین است. و جهت تفهیم بیشتر باید گفت:
قرآن مُنیر در آيه ١ از
سورۀ نساء با عبارت
« يَا
أَيُّهَا النَّاسُ
»
شروع میکند، و
ناس در قرآن، شامل همهٴ مردم و نسل انسان و مرد و زن است، کما اينکه قرآن
مبین در آيهٴ:
يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى (حجرات - ١٣):
«ای مردم و
ای همۀ بشریت ما شما را از مذکر و مؤنثی خلق کرديم»، باز کلمۀ
«ناس» را خطاب به
همهٴ مردم، اعم از مرد و زن، بکار می گیرد. اما اين قسمت از آيه که
میفرمايد:
«وَ خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا»،
نه تنها مذکر
بودن نفس واحده را نشان نمیدهد، بلکه مؤنث بودن آن را بيان می دارد! و صفت
«واحدة» که مؤنث
میباشد براى آن بیان شده است. هرچند اين تأنیث میتواند بیشتر منعکس کنندۀ
مؤنث بودن لفظ
«نفس» باشد، نه
اینکه خود نفس واحده را مؤنث اعلام نماید، و در این صورت، تأنیث لغوی نفس
واحده، که اصل خلقت انسان است، نمی تواند بیانگر مذکر یا مؤنث بودن واقعى
آن باشد، چرا که همانطـور که
«نفس واحده» لغتـا مؤنث است، لفظ
«زوج» نیز، هم براى
مذکر و هم براى مؤنث استعمال میشود. بنابر اين، با توجه به اين آيات،
نمیتوان گفت که نفس واحده، که منشاء خلقت انسان است، و نیز زوج ایجاد شده
از آن، مذکر يا مؤنث بوده است.
ج-
مهر و مُوَدت ذاتی بین ازواج و بشریت: قرآن مُنزَل،
علاوه بر ماهیت زوجی ذاتِ مخلوقات و نیز اعلان یک جنسی و منشاء واحد زن و
مرد، به علاقه و پیوند ساختاری بین زن و مرد نیز پرداخته است، و وجود زوجین
(زن و مرد) را مایۀ تسکین و آرامش و آسودگی یکدیگر معرفی نموده است. همچنین
قرآن حکیم این پیوند و رابطۀ تسکین دهنده بین زوجین را به میان بشریت تعمیم
و تسری داده، و مهر و مُوَدت بشریت نسبت به یکدیگر را بعنوان یک امر طبیعی
و ذاتی به رسمیت شناخته است. بر این اساس قرآن مُنیر در آیۀ ٢١ از سورۀ روم
صراحتا چنین بیان می دارد:
وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً
لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ
فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ:
«يکى از
قوانين و نشانه هاى الله (در میدان ماهیت خلقت انسانها) آنست که از نفس و
ماهيت و جنس خودتان زوجهايى برایتان ايجاد کرد، تا در سايهٴ وجود آن آرام
گیرید و این زوجیت مایۀ اطمینان و آرامش زندگيتان شود، و بين شما (انسان
ها) روح و احساس دوستى و ترحم قرار داد، به تأکید در اين حکم و قانون،
حتماً نشانه ها و دلالاتى هست براى کسانى که اهل تفکر و انديشه هستند»، یعنی هیچ انسانی خود بخود نه تنها دشمن
انسانهای دیگر نیست (مثل بسیاری از جانداران دیگر)، بلکه خود بخود انسانهای
دیگر را (از هر قوم و مسلکی باشند) دوست میدارد. مضمون و محتواى اين آيۀ
بزرک تا
«لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا» نزديک به آيات
قبلى است. و اما در رابطه با
لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا بايد گفت: ضمير «ها» در ترکيب «اليها» به کلمهٴ «ازواجا» بر می گردد،
و ازواج جمع زوج می باشد، و لفظ زوج و ازواج، هم براى مذکر می آيد و هم
براى مؤنث. و در نتيجه اگر کسانى بخواهند (همانطور که بسیاری خواسته اند)
از اين «ها» به مؤنث بودن آنچه از نفس واحده خلق شده برسند، راهشان بسته
است.
در آيهٴ قبلى
نیز که میفرمايد:
«وَ خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا» اين مسئله را
واضحتر می گرداند، زيرا اگر به فرض زوج (جمع آن ازواج) مختص مذکر و جنس
نرينه باشد، در آن صورت بايد جنس نرينه و مذکر از جنس مادينه و مؤنث خلق
شده باشد!! ، زيرا همانطور که ذکر گردید
«زَوْجَهَا» يعنى زوج نفس
واحده، و همان نفس واحده اى که از آن
«زوج بعدی» خلق شده است،
زوجی که اثبات مذکر و مؤنث بودنش با توجه به این آیات دشوار می نماید.
بگذريم از اينکه اگر نفس واحدهٴ اوليه مذکر و نرينه نیز بوده باشد، هيچ نوع
تفضيل و برترى و نابرابرى براى زن و مرد ايجاد نمی کند، و بلکه با اعلام هم
نوعى و هم جنسیتی و یک هويتىِ نفس واحده، با زوجی که از نفس واحده خلق شده
است، برابرى و يکسانى ماهیت و نوعيت مذکر و مؤنث، هرچه واضح تر میگردد.
البته باید توجه داشت که اگر به فرض به جاى صفت
«واحده»، صفت
«واحد» برای نفس
اولیه بیان میگشت، طرفداران خط ذکوريت بيش از اين بر نرينه بودن آن و
استخراج زوج مادينه از آن تلاش و احتجاج می کردند!!، در حالی که اصلا
مادينه محل و منشاء تـولد و زايش میباشد.
در دنبـــالهٴ
آيه، به قضيهٴ
تسکین و آرامش بین ازواج بشری و متعاقب آن وجود مهر و مودت بین همۀ بشریت
برمیخوريم، که بصـورت طبیعی و ذاتی ميان بشریت قرار داده شده و جزو خلقت و
ماهيت و طبع انسانی است.
بدینصورت که:
يکى
از قـوانين و احکام توحيدى و ماهيت خلقت الهى
بشر اينست که ازواج بشری و زنان و مردان آن در کنار یکدیگر احساس آرامش و
اطمینان و آسودگی مینمایند، حکم و قانونی که تضاد اساسی با قوانین و احکامی
دارد که توصیه میکنند: «کسی به کسی و از جمله ازواج بشری به یکدیگر اعتماد
و اطمینان نداشته باشند». اما قرآن حکیم
برخلاف این بدنگری و بدبینی نسبت به ذات بشری، انسانها را بنابر طبع و
ماهيت خود «زوج دوست»
و مایۀ اطمینان یکدیگر معرفی می کند، و از همینجا و با بودن این زمینۀ
اساسی و با تجلی این تسکین و اطمینان و این مُوَدت و رحمت بین ازواج، این
صفات خدایی و انسانی را به همۀ اَبنای بشر تسری میدهد و صراحتا اعلام
میدارد که میان همهٴ انسانها ذاتا روح پيوند و مودت و همدردى وجود دارد، و
برخلاف عقایدی که «انسان را
گرگ انسان»
معرفی میکنند، تيرگى روابط بين انسانها را ناشی از رواج و سیطرۀ افکار و
فرهنگ غلط و ضد بشرى، مثل انديشه هاى نژادى و تنازع بقاء و مادیت الحادی،
يا بخاطر ارتکاب ظلم و تجاوز بعضى بر بعضى ديگر، و يا بنابر تضاد منافع
مادى نامشروع تلقی مینماید. اما با وجود
این، اصل و اساسِ ماهیت و ساختار بشری،
بین ازواج و همۀ بشریت، مبنى بر اتحاد و احساس آرامش در کنار يکديگر و
زندگی مسالمت آمیز و وجود دوستى و پيوند قلبى و رحمت و مهربانى با يکديگر
است. و اين احساس مشترک انسانى و این پيوند و دوستى و مهربانى، زمانى اوج
می گيرد که اشتراکات بيشتر شود و خدمات متقابل افزايش يابد و نظام ارزشی و
انسانی و توحیدی حاکمیت یابد. و پيوند زن
و مردی که ازدواج ميکنند و داراى فرزندان
میشوند و خانواده تشکيل میدهند، نمونهٴ اين پيوندهاى انسانى و دوستانه
ومحبت آميز و مملو از مودت و رحمت و آسايش است، همان چيزیکه فرهنگ و افکار
غلط و ظلم و تجاوز و منافع مادى نامشروع، ميتواند آن را نیز به فساد و
نابودی بکشاند، همانطورکه امروزه درسایۀ حاکمیت فرهنگ مادی و نژادی و غیر
انسانی وغیر توحیدی چنین شده، و حتی پیوند روحی ازواج بشری نیز تحت سلطۀ
این وضع شوم رو به اضمحلال نهاده و حتی تمایل به ازدواج کاهش یافته است.
موضع مفسرین
ماضی نسبت به خلقت زن:
اينکه چرا در گذشته اکثر مفسرين آنچه را که از
نفس واحده خلق شده، جنس مؤنث (زن) پنداشته اند،
اولا
و قبل از هر چيز
ناشى از تصورى بوده که عموماً وجود داشته است، و مبنـاى آن افسانه هاى رایج
بشری و اسرائيلیات و خرافات جعلى تـورات و انجيل بوده، که بر پايهٴ خلق
حـوا از آدم استوار است. در حالى که ظاهرا خلق حضرت آدم در مرحله اى متاٴخر
تر از خلق اولیۀ بشری رخ داده و از خلق حوا
در قرآن نیز هيچ خبرى نيست، تا چيزى در اين رابطه گفته و ارائه شود. و چنین
مینماید که مسئلۀ خلق حضرت آدم بیانگر
«نسل نوين بشرى» و رسيدن بشریت به مرحلهٴ
جانشينى و خلافت الهى باشد، مرحله اى که در آن بشر به کرامت و بزرگى می رسد
و مورد تکريم الله رب العالمین قرار میگيرد و خليفة الله در زمين میشود، و
به نشانۀ این کـرامت و بزرگواری به ملائکه امر می شود که بر انسان به
نشانهٴ «برترى اش»
بر مخلـوقات دیگر سجـده برند. همچنین قرآن مُنزَل، چگونگى و ماهیت خلق حضرت
آدم و خلق عيسى مسيح را «مثل هم»
معـرفى میکند، و خلق معجزه اى عيسى مسيح را که بر اساس قوانين درک نشده و
شناخته نشده صورت گرفته، مانند خلق حضرت آدم مى شناساند، که طبعا
استثنايى است و به اصطلاح معروف جزو معجزات و غیر قابل درک می باشد. در
این رابطه در بحث «خلقت و تقوی»
که در شبکۀ سماء نیز منتشر شده است به اندازۀ کافی صحبت شده
است.
ثانيا مفسرين قرون
گذشته، با توجه به اینکه مردان دارای توانایی دفاع و روحيهٴ قویتر و به تبع
آن امنیت بیشتر بوده اند، و نیز بنابر اینکه مردان فراهم کنندۀ امکانات
زندگی بوده و وظیفۀ نان آوری را به عهده داشته اند، و خلاصه بیشتر سودمند
بوده اند، کلا متوجه جنس مذکر (مردان) بوده و لياقت ها و توانايیهاى جنس
مؤنث (زنان) و کارهایشان را که بنابر موقعيت و درجهٴ امنيت، مختلف و در
خانه یا خارج آن بوده، به فراموشی سپرده و ارزشی مثلا برای خانه داری و بچه
داری و خدمات بسیار متنوع خانگی آنها قائل نشده اند، و بدین شیوه
«ضعف و ناتوانی زنان» مایۀ نادیده
گرفته شدن زحمات آنان شده است. و همین است که
«مُذکرگرایی
و مردسالارى» و توجه اِغراق
آمیز به مردان، بر درک و فهم قدما و اجتهاداتشان اِحاطۀ مطلق داشته است، تا
جاییکه بسیاری از آنها جهت اثبات فضل و برترى جنس مذکرحتى به تحريف آيات
صريح قرآن پرداخته و نیز به استفاده از احاديث جعلى متوسل شده اند. و
امروزه هم به عیان مى بينيم که در تمام ممالک و جوامع اسلامى، زنان مسلمان
حتى از
«نماز جمعه
و
جماعاتِ روزانه» و بلکه حتى از حضور در مساجد (بنابر تعلیمات عرفی ومذهبی) محروم شده
و صحنهٴ اجتماع در حد وسیعی به روى زنان بسته است، و در بعضى از بلاد
اسلامی حتی
«حق راٴى» نيز که حق
بدیهی هر انسانی است، از آنها سلب شده است، و بدين ترتیب آنها را بکلی از
انسانيت خلع و آنها را به تصرف خود در آورده اند.
این در حالیست که
قرآن مُنیر بر خلاف عرف و عادات مسلمین!
و بدون توجه به اجتهادات مذکرمنشانه! به
«راه ديگرى» رفته و اصل و اساس مرد و زن
را یک نفس اعلام کرده و میزان «احترام و
کرامت آنها» را در میزان تقوی و انضباط
دینی و پایبندی آنها به معیارها و ارزشهای توحیدی قرار داده است، نه در
مذکر و مؤنث بودنشان!، و در نتیجه کسی که تلاش میکند که با تکیه بر آیات
قرآن، مردان را بر زنان ارجحیت بخشد، به سعی و تلاشی عبث و بیهوده و غیر
توحیدی دست زده است، و تلاش و تعلیماتش بجای اینکه بیانگر مواضع توحیدی و
اسلامی باشد، مُبَیّنِ مواضع جنسیتی و مذکرمنشانه و مردسالارانه وفرهنگ شرک
آمیز وجاهلی است، چرا که نمیتوان آيات و اصطلاحات قرآن را طورى تفسير کرد
که به برترى جنس مذکر تمام شود. و بيان واقعيات و اعتراف به محتواى آيات
قرآن و مقاصد آن، که درسايهٴ اخلاص و ايمان، آزاد اندیشی و دانشوَری، و
راهرُوی و تبعیت عملی از دین توحید حاصل میشود، وظيفهٴ هر مسلم مُخلِص و
اهل توحید و آزادی است.
در آخر و جهت
وضوح بیشتر نمونه ای از
مواضع مفسرینِ ماضی نسبت به «خلقت و ماهیت زن» را از تفسیر مشهور
«مفاتیح الغیبِ» فخرالدین رازی
(مشهور به تفسیر کبیر) نقل می کنیم، و به دنبالش آیاتی را دربارۀ
«ماهیت و صِفات
و رابطۀ زنان و مردان» ارائه می دهیم، و بعد قضاوت
را به خوانندگان می سپاریم.
خلقت زنان در تفسير مفاتيح الغيب، التفسير الكبير/ الرازي (ت
۶۰۶ هـ): {وَ مِن آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوۤاْ إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ} و في الآية مسائل: المسألة الأولى: قوله: {خَلَقَ لَكُمْ} دليل على أن النساء خلقن كخلق الدواب والنبات وغير ذلك من المنافع، كما قال تعالى:{خَلَقَ لَكُم مَّا فِى ٱلأرْضِ}[البقرة: ۲۹] وهذا يقتضي أن لا تكون مخلوقة للعبادة والتكليف فنقول خلق النساء من النعم علينا وخلقهن لنا وتكليفهن لإتمام النعمة علينا لا لتوجيه التكليف نحوهن مثل توجيهه إلينا وذلك من حيث النقل والحكم والمعنى، أما النقل فهذا وغيره، وأما الحكم فلأن المرأة لم تكلف بتكاليف كثيرة كما كلف الرجل بها، وأما المعنى فلأن المرأة ضعيفة الخلق سخيفة فشابهت الصبـي لكن الصبـي، لم يكلف فكان يناسب أن لا تؤهل المرأة للتكليف، لكن النعمة علينا ما كانت تتم إلا بتكليفهن لتخاف كل واحدة منهن العذاب فتنقاد للزوج وتمتنع عن المحرم، ولولا ذلك لظهر الفساد. ترجمه: در این آیه مسائلی هست: مسئلۀ اول: این گفتۀ الله {خَلَقَ لَكُمْ} دلیل و مدرکی است بر اینکه زنان همانند «حیوانات و گیاهان و دیگر منافع» (برای مردان) خلق شده اند، همانطور که الله تعالی گفته است:{خَلَقَ لَكُم مَّا فِى ٱلأرْضِ}[البقرة: ۲۹] آنچه در زمین است برای شما (مردان) خلق کرده ام. و این اقتضاء می کند که زنان برای «عبادت و تکلیف» خلق نشده باشند، بنابر این می گوییم: خلق زنان به مثابۀ نعمتهای ما (مردان) است و برای ما (مردان) خلق و بوجود آمده اند. و اینکه آنها مکلف شده اند جهت کامل شدن نعمت بر ما (مردان) است، نه اینکه تکلیف برای آنها آمده باشد و آنها مُکلف شده باشند، همانند اینکه ما (مردان) مُکلف شده ایم. و این (وضعیت) با توجه به «نقل و حکم و معنی» است: اما نقل مثل این آیه و غیر آن، و اما حکم، چونکه زنان به تکالیف زیاد مکلف نشده اند، همانطور که مردان بدان مُکلف شده اند، و اما معنی، بدین خاطر که زنان دارای خلقتی «ضعیف و پست» هستند، و از این جهت زنان «مشابه کودک» هستند، با این «تفاوت» که کودک تکلیف نشده، و در نتیجه مناسب آنست که زن «برای تکلیف» آماده و در نظر گرفته نشود، اما بر ما (مردان) نعمت تمام نمی شد، جز به اینکه زنان مُکلف شوند، تا هر یک از آنها از «عذاب» بترسند و در نتیجه مطیع «شوهر» شوند و از حرام بازداشته شوند. و اگر چنین نمی شد حتما «فساد» ظاهر و نمایان می گردید. (یعنی حال که چنین شده! فسادی هم ظاهر و نمایان نشده است!!!). روی این متن که سعی شده عین الفاظ آن ترجمه شود (البته تأکیدات از ماست) زیاد میشود صحبت کرد، اما با توجه به اینکه بسیار صریح است و تبیینات ما و آیات ذیل نیز جوابگوی آنست، چیزی نمی گوییم، الا اینکه واقعا تعجب می کنیم که مفسری مثل فخرالدین رازی که علامۀ دهر! بحساب می آید و تفسیرش جزو اَشهَر التفاسیر است، چگونه بخود اجازه داده چنین نظراتی را ابراز نماید و بعد آنها را به آیات قرآن نسبت دهد و آنها را بعنوان تفسیر قرآن عرضه نماید؟! واقعا جای بسی تأسف و تعجب است. البته ایشان تنها نیست و از این نوع مفسرین زیاد داریم، هر چند تفسیرهایی نیز وجود دارند که در آن از این مُهملات یا هیچ خبری نیست و یا اینکه بسیار منصفانه و در محدودۀ زمان و مکان خود ابراز نظر کرده اند، و تفسیر طبری نمونۀ آنهاست، این در حالیست که این جناب مفسر! در قرن ششم هجری و طبری در قرن سوم هجری زندگی کرده است. خوب است در رابطه با «زن ستیزی» حدیثی را هم ارائه نماییم، حدیثی که امام بخاری و امام مسلم هر دو آن را (البته با ادبیات متفاوت) در کتابهای خود نقل کرده اند، اما جعلی بودن آن از محتوای غیبگویانه اش آَشکارا قابل رؤیت است، و همانطور که در تبیین «معيار روايتى احاديث و جايگزين شناخت سنجشىى» توضیح داده ایم، تمام احادیثی که منعکس کنندۀ غیبگویی رسول هستند، جعلی و ساختگی بوده و مخالف آیاتی هستند که علم غیب رسول را تماما نفی و انکار میکنند. اما با وجود این، زن ستیزانِ خودپرست این حدیث را نیز بکار می گیرند و جناب فخر الدین رازی نیز در آیۀ یکم سـورۀ نساء بدان استناد کرده است. طبعا این حدیثِ ساختگی صرفا یک نظر و خرافه نیست، بلکه یک فرهنگ بوده و حالا نیز جزو فرهنگ منحط اجتماعی است، حدیثی که در تضاد با نحوۀ خلقت قرآنی و کل تعلیم و تربیت اسلامی و واقعیات مُسلّم بشری است، چرا که هدف ساختِ این حدیث، اثبات تبعیض ذاتی بین زن و مرد (همان نژادپرستی شیطان، که بخاطر آن مطرود و مورد لعنت الله قرار گرفت) و نیز تلقین تعلیم و تربیت ناپذیری زنان و اخراج آنها از ردیف انسانیت بــوده است (و البته عملا نیز چنین کرده اند)، چیزهایی که «تماما» از اساطیـر تــورات و انجیل و خـرافات اســرائیلی اخــذ و نسخـه برداری شده است. و نص این حدیث بدین قرار است: إِنَّ الْمَرْأَةَ خُلِقَتْ مِنْ ضِلَعٍ لَنْ تَسْتَقِيمَ لَكَ عَلَى طَرِيقَةٍ فَإِنِ اسْتَمْتَعْتَ بِهَا اسْتَمْتَعْتَ بِهَا وَبِهَا عِوَجٌ وَ إِنْ ذَهَبْتَ تُقِيمُهَا كَسَرْتَهَا وَ كَسْرُهَا طَلاَقُهَا (صحیح مسلم - رقم حدیث ۱۴۶۸): «همانا زن از ضلعی خلق شده که هرگز و به هیچ شیوه ای برایت راست نمیشود، پس اگر بخواهی از او استفاده کنی، در وضع کج و عوجی از او استفاده کرده ای، و اگر بخواهی او را راست نمایی (تربیت کنی!) او را شکسته ای، و شکستن او طلاق و جدایی از اوست». بله، همانطور که گفته شد این حدیث بیانگر غیبگویی خرافه آمیز است و خلاف نصوص قرآن است، و چون از طرفی به امین بودن محمد مصطفی ایمان داریم که هر چه از الله دریافت کرده بعنوان وحی در قـرآن ارائه نموده است، و از طرف دیگر محمد مصطفی بشری مثل ماست و بنابر نصوص صریح قـرآن فاقد علم غیب بوده است، در نتیجه چنین اقوالی هیچ ربطی به حضرت رسول ندارند. در این رابطه به تبیین «محمــــد مصطفـــی؛ بشـــری مثل مـــا» مراجعه شود. بعدا ماشاء الله! خرافه گرایان با پایین آوردن ذات زنان و تحریف واقعیت خلقت و خارج کردن آنان از محدودۀ تعلیم و تربیت پذیری (بر خلاف همۀ نصوص قرآنی و تعالیم توحیدی!)، مردانشان خیلی موحد و مسلمان و تعلیم و تربیت پذیر ظاهر شده و به مدارج عالی انسانیت و اسلامیت رسیدند؟! و نکند بهمین خاطر باشد که امروزه جوامع موسوم به اسلامی (که با چشمی تحقیر آمیز و به روش عصر جاهلی با زنان شان تعامل میکنند)، در هر بعدی پیشتاز جهانیان هستند؟!
حال آیاتی از قرآن در
«چند موضوع مشترک» بین زنان و مردان،
موضوعاتی که ماهیت مـواضع توحیدی و عادلانۀ قرآن حکیم را بر خلاف نظرات و
آرای مُذکر منشانه و غیر توحیدی و پر تبعیض را می سازد و مواضع دینی و
مؤمنانه (نه جنسیتی) و متکی به اصل «تقوی و
انضباط دینی» را به نمایش می گذارد: ١- دینداری مُشترکِ زنان و مردان مُسلمان:
قرآن مُنزلقرآن مُنزل در سورهٴ توبه
آيهٴ ٧١ در مورد عمل مشترک و رابطهٴ متقابل مردان و زنان مؤمن و صحنه دارى
آنها چنين می فرمايد:
وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ
يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَ يُقِيمُونَ
الصَّلاَةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ يُطِيعُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ
أُوْلَـئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ:
«مردان و زنان مؤمن، یار و پشتبان یکدیگر هستند، امر به معــروف
(پسندیده ها) و آنچه توحیدی است می کنند و از منکرات و امور بــد و غیر
تــوحیدی نهی می نمایند، همچنانکه نماز و صلاة بپا میدارند و زکات اموالشان
را می پردازند و از الله و رسول او اطاعت و پیروی میکنند، آنها بزودی مورد
رحمت و رضایت الله قرار می گیرند، همانا الله بسیار عزیز و حکیم و بجا عمل
می کند»،
یعنی
پاداش و مجازاتش بجا و برحق و عادلانه است.
عجبا!! که در اینجا و در این آیه؛ حیوانات و نباتات و منافع پست و سخیف و
«بچه های نفهم و ناچارا مُکلف شدۀ جناب فخر الدین
رازی» همه کاره! شده! و همراه با مردان مؤمن به صحنه آمده و یار و
یاور یکدیگر گشته اند؟؟!! و در این میدان داری امر و نهی نیز می کنند؟؟!! و
از این عجیب تر اینکه این منافع پست فخرالدین رازی در اینجا زکات هم
میپردازند؟! یعنی حیوانات و نباتات و آنهایی که فلسفۀ وجودیشان اینست که
تنها «منافع مُذکٌرها»
باشند، مال و ثروتی هم دارند که از محل آن زکات بپردازند؟؟!! آخر مگر میشود
که کسی خودش مال و ثروت دیگران باشد، اما مال و ثروت داشته باشد و از محل
آن زکات هم بپردازد؟؟!! این در حالیست که جناب فخر الدین رازی مفسر صریحا
اعلام میدارد که: هر چه در زمین است، از جمله زنان، برای مردان خلق شده و
مختص آنهاست؟؟!!
اين آيهٴ عظيم، که درحقيقت امور و احکام بسيارى را در بر دارد، صورت
بسيار مشخصى از مردان و زنان مؤمن و رابطهٴ آنها و وظايف آنها و موضع الله
نسبت به آنها را بیان میدارد:
اولا قرآن اعلام می
کند که مردان و زنان مؤمنى وجود دارند و میتوانند وجود داشته باشند.
ثانيا مردان و زنان
مؤمن را مشترکا ذکر ميکند و آنها را جزو يکديگر و ياور و همکار يکديگر
معرفى مینماید.
ثالثا مردان و زنان
مؤمن را بعنوان کسانى معرفى میکند که امر و نهى دارند و صاحب امر و نهى در
رابطه با مردم هستند و این امر و نهى را به انجام می رسانند.
رابعا اين مردان و
زنان مؤمن صلاة و نماز بپا داشته و زکات می پردازند، و اين بدين مفهوم است
که هم عبادت و محتواى عبادشان مشترک است و هم داراى مالکيت هستند، و زنان
نيز مثل مردان صاحب مالکيت و اقتصاد مستقل می باشند.
خامسا مردان و زنان
مؤمن با هم و هر يک بصورت مستقيم از الله و رسولش اطاعت می کنند، و ديندارى
هر يک بدون واسطه است، و اين بدین معناست که مرد و زن هر دو مخاطب مستقيم
الله و رسولِ الله هستند و اَوامِر و نواهى آنها براى مرد و زن است.
سادسا اين آيه و
آيات ديگر به صراحت اعلام می دارند که عملکرد و موضعگيرى مرد و زن داراى يک
وزن و يک نتيجه است و هر دو بصورتى مساوی از نتايج عملکرد و موضع گيرى خود
بهره مند يا دچار زيان و خسارت می شوند.
و بالاخره
در اين آيه، زن
و مرد هر دوی شان شامل رحمت و لطف الله رب العالمین واقع شده اند.
در آيهٴ
ديگرى
قرآن مبين در
رابطه با وضعيت و صفات زنان و مردانى که درصراط مستقيم توحيد قرار گرفته
اند چنين می فرمايد: إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمَاتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ
الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْقَانِتِينَ وَ الْقَانِتَاتِ وَ الصَّادِقِينَ وَ
الصَّادِقَاتِ وَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّابِرَاتِ وَ الْخَاشِعِينَ وَ
الْخَاشِعَاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ
وَالصَّائِمَاتِ وَ الْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَ
الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم
مَّغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِيماً (اَحزاب -
۳۵):
«به تأکید مردان و زنان مسلمان، و مردان و زنان مؤمن، ومردان و زنان مطیع،
و مردان و زنان صادق، و مردان و زنان مقاوم، و مردان و زنان متــواضع، و
مردان و زنان مال دهنده، و مردان و زنان روزه دار، و مردان و زنان مُــؤدب،
و مردان و زنان بیدار و مُتذکِر، شامل مغفرت و رضایت الله بوده و برایشان
اجر و پاداشی عظیم آمـاده و مهیا شده است».
یعنی تو گویی این زنان
که در اینجا مثل مردان و همراه با بهترین مردان و با
«اَحسن الصفات!» ذکر شده اند، همان
حیوانان و نباتات و بچه های بی خَرَد و ناچارا مُکلف شدۀ فخرالدین رازی
باشند؟! همان ها که برای وادارکردنشان به اطاعت و اِنقیاد ازشوهرانشان باید
از عذاب! ترسانده شوند و از مُحرَّمات! بازداشته شوند؟؟!! در حالی که قبل
از هر چیز ایمان! باید مهار کننده باشد؟! آیا ایشان اصلا قلب و ایمانی
برای زنان تصور کرده است؟؟!!
الحق اين آيهٴ
عظيم، که در اوج بلاغت و در کمال وضوح و روشنى، اتحاد و برابرى و همانگى
مردان و زنان موحد و مسلم را همراه با اين صفات عالى و ارزشى بيان میکند،
می تواند بعنوان
«منشور و نماد
مسلمين» در رابطه با
زنان و مردان اعلام شود. زيرا اين آيه علاوه بر اثبات و اِعـلام
«وجود» چنين مردان و زنانى، مُبَیِّن
کليت موضع اسلام و مسلمين در بارۀ پیوند زنان و مردان میباشد.
آری، محتواى
اين آيه با آنچه در جوامع اسلامى وجود دارد و با آنچه در رابطه با زنان و
مردان مسلمان ارائه شده است، و نيز با آنچه در مورد حقوق تبعيض آميز مردان
و زنان رسمیت یافته است (و اين تصورات و برخوردها بوسيلهٴ سنن محلى و
نظامهاى استبدادى و دولتهای استعمارى تقويت می گردد) تفاوت اساسی و فاصلهٴ
عميق و بنيادينى دارد. و در يک کلام بايد
گفت: آنچه وجود و حاکميت دارد، شرک و
استبداد و ماديت است، و آنچه اين آيه آن را ارائه ميدهد، عظمت انسان، توحيد
و اسلامیت، برابرى و عدالت، هماهنگى و تعــاون، و فعاليت و صحنه دارى مشترک
بين مردان و زنانِ هدايت يافته و در خط توحيد و صراط مستقيم اسلامیت است،
چیزی که در جاى خود نيازمند بحث مفصل و کلمه به کلمه می باشد، همانطور که
هر چیزی از اسلامیت مُحتاج بحثهای نوین و اجتهادی است. ٢- شروط مُشترکِ دینداری:
همچنين موضع قـرآن حکيم در
سورهٴ بقره آيهٴ ٢٢١ در بارهٴ شرط اساسى ازدواجِ زنان و مردان مسلم بدين
صورت بیان شده است:
وَ لاَ تَنكِحُواْ الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَلأَمَةٌ
مُّؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِّن مُّشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَلاَ
تُنكِحُواْ الْمُشِرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُواْ وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَيْرٌ
مِّن مُّشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ أُوْلَـئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ
وَاللّهُ يَدْعُوَ إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ
وَيُبَيِّنُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ:
«با زنان
مشرک (که خارج از محدودۀ قانون و امر و نهی الله قرار دارند) ازدواج
ننماييد، تا وقتی که ایمان می آورند (و در محدودۀ قوانين و امر و نهی الله
قرار می گيرند). و يک کنيز و بردۀ مؤمن حتما از يک زن آزاد و مشرک بهتر است
(چون بر اساس قوانين الله و امر و نهی اسلامى حرکت و زندگى ميکند)، و لو
چنين زنى شما را عاشق و شيفتهٴ خود کرده باشد. و زوج مردان مشرک مشويد و
آنها را به همسرى مگيريد (چون آنها خارج از قوانين و امر و نهی قرآن قرار
دارند)، تا وقتی که ايمان می آورند (و به قوانين اسلامى گردن می نهند). و
يک بردۀٴ مؤمن حتما از يک مرد آزاد مشرک بهتر است (چون در سايهٴ قوانين
وآيات قرآن زندگى و حرکت ميکند)، و لو چنين مردى شما را عاشق و شيفتهٴ خود
کرده باشد. مردان و زنان مشرک شما را به جهنم دعوت می کنند، اما الله راه
بهشت را به شما نشان می دهد و به اذن الله مورد بخشش و مغفرت قرار می
گيريد. و الله (اينچنين) آيات و قوانينش را براى مردم تبيين و تشريح می
کند، باشد که مردم متذکر شوند و از آنها پند گيرند». در اين آيهٴ پيروز و مبارک نيز، مردان
و زنان مؤمن و مسلمان، در رابطه با شرک و توحيد و در آنچه بايد بکنند و
نکنند و در رعايت حدودالله مشترک و یکسان هستند و احکام الله رب العالمین
بصورت مساوى شامل حال آنهاست. و روح مُحتَوای اين آيه اينست که يک خانوادهٴ
اسلامى بايد هماهنگ و اسلامى باشد و فرزندان نيز در مقابل
پدر و مادر مؤمن و مسلمان واقع شوند. در غير اين صورت، علاوه بر
اينکه مرد و زن در زندگی خانوادگی هماهنگى نداشته و هر يکى وضع را به سويى
می کشاند، فرزندانشان نیز دچار تضاد و تفرق میشوند، و چنين ازدواجى طبعا
سرانجامى نخواهد داشت. ٣- وضعیت مُشترک در شرک و خباثت:
در ادامۀ وضع و
حال مشترکدر ادامۀ وضع و
حال مشترک بین زنان و
مردان، موضوع مشترک دیگری را نیز ارائه می دهیم، که آنهم به مسئلۀ ازدواج
مربوط می شود، اما این موضوع به این قضیه می پردازد که چه کسانی با یکدیگر
ازدواج می کنند؟ و آیا مردان و زنان مؤمن و مسلمان میتوانند با هر کسی
ازدواج نمایند؟ باشد که وضعیت و سرنوشت مشترک مردان و زنان در آیات قرآن
روشنتر گردد. این موضوع دربارۀ زنان و مردان زناکار است، که قرآن منزل، هم
هر دوی آنها را از آن برحذر داشته است، و هم ماهیت زنان و مردان زناکار را
یکسان و مشترک معرفی کرده است، امری که در جــوامع اسلامی خلاف آن مشاهده
می شود، و مثلا بسیاری از مردان زناکار در جـوامع اسلامی به زناکاری خــود
افتخار می کنند؟!، در حالیکه زناکاری برای زنان آخرین مرحلۀ پستی و انحطاط
و بی دینی بحساب می آید. حال در این رابطه به این آیه توجه نمایید:
الزَّانِي لَا يَنكِحُ إلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ
لَا يَنكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى
الْمُؤْمِنِينَ (سورهٴ نور - آيهٴ ٣):
«مرد زناکار ازدواج نمی کند، مگر با
زنان زناکار یا زنانی مشرک (آنها مناسب او هستند). همچنین زن زناکار ازدواج
نمی کند، مگر با مردان زناکار یا مردانی مشرک (و آنها مناسب او هستند). و
چنين چيزى (ازدواج با مشرکين و زناکاران) بر مؤمنين و مسلمین حرام شده
است». اين آيه در
راستاى آيهٴ قبلى و در حقيقت براى وضوح بيشتر آنست. در اين آيه نيز مردان و
زنانِ مؤمن و مُسلم در برابر آيات و قوانين الله رب البشر مساوی و داراى
وظایف و حقوق يکسان هستند و هيچ فرقى با هم ندارند، همانطور که در این آیه
چنین معرفی شده اند:
الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَ الْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَ
الطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ.... (سورۀ
نور - آیۀ
۲۶):
«زنان خبیث و فاسد برای مردان خبیث و فاسد؛ و مردان خبیث و فاسد برای زنان
خبیث و فاسد مناسب هستند. همانطور که زنان طیب و پاک برای مردان طیب و پاک
و مردان طیب و پاک برای زنان طیب و پاک مناسب می باشند».
اين اشتراک در صفات و در وظايف، و
بعدا حقوق متساوی زنان و مردان مسلمان، در اکثريت قريب به اتفاق آياتی که
در رابطه با زنان و مردان نازل شده اند صدق می کند، و زنان و مردان مسلمان
بصورت یکسان مکلف به حفظ و رعايت «حـــدود
الله» شده اند، کما اينکه بطــور یکسان
مستحق برخوردارى از آنها می باشند. و حـدود الله عبــارتند از
«همۀ مرزهاى توحيدى»
که در قرآن مُنیر بيان شده اند، و زنان و مردان مؤمن و مسلمان، بنابر نصوص
قرآن و جهت تحقق دینداری توحیدی و اسلامی، بايد با همکارى يکديگر حافظ آنها
باشند و بصورت مشترک از آنها بهره مند شوند.
۴-
سرنوشت مُشترک در دنیا و آخرت:
در بارۀ سرنوشت مشترکِ زنان و مردان
در دنیا و آخرت آیات زیادی را
میتوان ذکر نمود، اما در این موضوع
اساسی هم؛ به ذکر دو آیه اکتفاء می کنیم، چرا که این آیات مواضع توحیدی را
بسیار واضح و رسا بیان می دارند. آیۀ اول:
...... أَنِّي لَا أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ
أُنْثَىٰ
بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ
دِيَارِهِمْ وَأُوذُوا فِي سَبِيلِي وَ قَاتَلُوا وَ قُتِلُوا
لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ
تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ثَوَابًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ
وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ (آل عمران
-
۱۹۵):
«به تأکید
ضایع نمی کنم عمل هیچیک از شما مردان و زنان اهل عمل را ، و شما از یکدیگر
و باهم هستید. پس کسانی از شما که هجرت کرده اند و از وطن خود اخراج شده
اند و در راه من دچار آزار و اذیت گشته اند، و در این راستا به جنگ و قتال
پرداخته اند، حتما بدیهایشان را نادیده می گیرم و حتما آنها را داخل جنات و
بهشت هایی می گردانم که در زیر آنها نهرها جاری است، و این پاداشی از طرف
الله است، و نزد او بهترین پاداش وجود دارد».
در این آیه، زنان و
مردان در میدانهای بسیاری باهم و دارای سرنوشت مشترک هستند: باهم ذکر شده
اند، یار و یاور یکدیگر تلقی شده اند، عملشان هم دارای نتیجۀ یکسان است،
باهم ایمان می آورند، باهم هجرت می کنند، باهم دچار آزار و اذیت می شوند،
باهم به جهاد می پردازند، و باهم داخل بهشت الله می گردند. همچنین در
«آیۀ دوم» مسئلۀ هم سرنوشتی و «نتیجۀ
یکسانِ دینداری» در آخرت واضح تر بیان می گردد، نتیجه ای که مُبَیَّن
ارزشگذاری برابر در مقابل ماهیت و علملکرد برابر در تدین و دینداری توحیدی
است، و نص آیه چنین به نمایش گذاشته شده است:
يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ يَسْعَى نُورُهُم بَيْنَ
أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمَانِهِم بُشْرَاكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن
تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ
الْعَظِيمُ (سورۀ حديد - آيۀ
١٢):
«روز قیامت مردان و زنان مُؤمن را می بینی که نور هدایت شان پیشاپیش آنها
در حرکت بوده و جلو آنها را روشن کرده است، این روز بر شما مـردان و زنان
مؤمن بشارت بـاد، روزی که در باغهای بهشتی که نهرها و جویبارها در آن
جاریست برای همیشه ساکن خواهید گشت، اینست آن پیروزی بزرگ»،
پیروزی که ثمرۀ ایمان و هدایت بوده و مختص مردان و زنان مؤمن می باشد.
حال تصور کنید؛ زنانی که به این درجه از ایمان و هدایت و عظمت می
رسند و در هیچ مرحله ای هیچ چیزی از مردان کم نمی آورند و کمتر هم به آنها
وعده داده نشده است، چگونه باید آنها را حیوانات و نباتات و منافع مادی
مردان تصور نمود؟؟!! ، همان زنانی که با توجه به وصول به اوج ایمان و
هدایت، و اوج توحید و معنویت، «آخرین مراحل پاداش
الله» را بدست می آورند و میتوانند بشارت الله را شامل خود گردانند
و فوز عظیم را کسب نمایند. اما با همۀ این احوال آقای فخرالدین رازی، در
تفسیر خود، صراحتا آنها را موجوداتی پست و سخیف قلمداد می کند و آنها را
حتی لایق تکلیف و دینداری نمی داند؟؟!!
آیا واقعا چنین سخنانی از آن یک مفسر مسلمان است؛
یا سخنان سخیف و نالایقی است که در طی زمان به تفسیر او
راه یافته اند؟؟!! در هر صورت چنین سخنان و مُهملاتی با فکر و فرهنگ توحیدی
از ریشه بیگانه بوده و با صدها آیۀ مبین قرآنی تماما در تضاد میباشند، و
چنین تعلیماتی حتی لیاقت آن را ندارد که منسوب به یک انسان مسلمان باشد. آری؛ این امری مُسلم و بدیهی است کهه نگاه و برخورد تحقیر آمیز نسبت به زنان در گذشته و حال؛ ناشی از ماهیت آنها نبوده و نیست، بلکه ناشی از ضعف موقعیت اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی آنها بوده و می باشد، امری که در مورد «هر قشر و قوم و مجتمعی» که دچار این ضعفها شود پیش می آید. و مثلا آیا غیر از اینست که مسلمین، که روزگاری پیشتاز جهانیان بودند، امروزه بدلیل دچار شدن به این ضعف ها به مثابۀ جوامعی حقیر و عقب مانده نگریسته میشوند، بحدی که گویی همیشه چنین بوده اند؟! و راه خروج زنان مسلمان از این وضعیت غیر اسلامی و غیر انسانی در تبیین: «بى ریشگی و آوارگى زنان» و «مبانی اقتصاد خانوادۀ اسلامی» و نیز در مرامنامۀ سماء فصلل «زن و مرد» ارائه شده است. ســـازمان مـــوحدين آزاديخـــواه ايـــران
۲۵
جمادى الاول
۱۴۲۲
-
۲۴
مرداد ١٣٨٠
|