بسم اللّه الرحمن الرحیم

از هر چیزی می توان سوء استفاده کرد!

برادر متفکر و مسلمان آقای علی محمد السلام علیکم: مواضع صریح شما دربارۀ وجود و ضرورت وجود احزاب و سازمانهای اسلامی مایۀ مسرت و خوشحالی گردید، جزاکم الله خیرا.

خوبست این آیه را در صدر مطلب قرار دهیم که می فرماید: يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَيَهْدِي بِهِ كَثِيراً وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِينَ (بقرة - ۲۶): «مثالهای خداوند بسیاری را گمراه و سرگردان و بسیاری را هدایت و رهبری می کند، لکن این مثالها فقط فاسقان را گمراه و سرگردان می سازد». به تأکید فاسق کسی است که در پی رسیدن به حق و اصل مطلب نیست، و بجای اینکه گوشی شنوا داشته باشد و خواستار هدایت و وصول به حق باشد، در پی نتیجه گیریهای خود می باشد، و همین است که در هر دوره ای چیزی استخراج و علَم می شود که رایج و باب روز است. و طبعا آنچه از اسلام با توجه به مبانی کمونیستی ذکر کرده اید (اسلامیت کمونیستی!) یکی از این نمونه هاست، که البته با اضمحلال نظامهای کمونیستی از طرز افتاد و طی گردید. اما فسق و انحراف از حق، مختص یک جهت و یک گرایش و یک دوره نیست؛ شما تصور کنید چقدر از اهل بیت نبیّ سوء استفاده شده و چقدر این مسئله تحریف شده است، و اهل بیت (که جز پیامبر و همسرانش نیستند)، حالا در ایران به علی و فرزندانش رسیده! و از آنجا هم دنیایی از اولاد پیامبر (سادات) تولید و زاییده شده است. و بعدا علی و فاطه و اولادش را معصوم کرده و سخنان منسوب به آنها را وحی منزل تلقی می کنند! و بدین صورت از آنها «اسلامیت شرک!» متولد شده است، اسلامی که وحی را به امام و امام زاده ها نیز سرایت داده و ایران را به بت کده ای تبدیل نموده اند!، آیا این سوء استفاده نیست؟! ، به آقای سروش نگاه کنید، که از دین مبین و از رسالتی که اصلیترین کارش بلاغ مبین است، چگونه «شریعت صامت» را بیرون کشیده و سیاست متکی به اسلامیت را جامد و تغییر ناپذیر اعلام می دارد! یعنی از عقاید شریعت صامتش هر چیزی استخراج می شود، اما سیاست همان شریعت صامت، قفل و راکد و تغییر ناپذیر است! و در نتیجه چاره ای باقی نمی ماند الا اینکه باید اسلام از سیاست و حکومت جدا گردد! و در معرفت دینی اش نظر ملا هادی سبزواری نیز (مبنی بر حیوان بودن جنس زنان!) جای می گیرد. اما در همان «معرفت باز و بی دروازه از سیاست و حکومت اسلام و مسلمین جز ممنوعیت چیزی بیرون نمی تراود! و ممنوعیت آن نه قابل بحث است و نه برداشت پذیر! و حتی می خواهد بگوید که حفظ و حرمت اسلام تنها در جدا بودن و جدا کردنش از سیاست و حکومت نهفته است؟! و سرانجام نیز همین آقای محترم سر از «بسط تجربۀ نبوی و تعمیم نبوت!» در می آورد (دراین باره به راه احمد کسروی می رود! اما ای کاش در ابعاد دیگر نیز مثل ایشان بود!)، همان کسی که مدتها در خدمت تشیع صفوی - خمینی و در خدمت بدترین سیاست استبدادی و در خدمت نظام ولایت مطلقه بود. آیا ایشان سواد خواندن کتابهای خمینی و قانون اساسی نظام ولایت مطلقه را نداشت؟! پس حالا چگونه لوتر اسلام شده و «اسلامیت لوتری!» به راه انداخته و کارش مورد استقبال پلیدترین کانونهای غربی واقع شده است؟! وضع اجتهاد نیز همینطور است، و طبعا از اجتهاد می تواند باطنی گری متولد شود، و «اسلامیت باطنی!» استخراج گردد (که امروزه به نام غربی اش یعنی اسلامیت هرمنوتیک! آن را ذکر می کنند، تا هم غربی - علمی! شود و هم گم و گور گردد)، که در آن به میل و هوای خود آنچه را خواستند روی آیات قرآن بار می کنند. و بدیهی است که در آن هر آیه ای معنای عجیب و غریب و سرنوشتی عجیب و غریب تر پیدا کند، که نمونۀ آن قبلا در تفاسیر باطنیان و تشیع صفوی ارائه شده است.

البته اسلامیت بی طرف و خانگی هم داریم: «اسلامیت شخصی!»، اسلامیتی که در آن دین از سیاست و حکومت و اقتصاد و فرهنگ و قضاوت و تجارت خورد و خوراک و پوشش و..... بکلی جداست!، و در آنجا اصل دل! و مقتضیات هوای نفس می باشد. کمااینکه «اسلامیت صوفیانه» هم داریم، اسلامیت ترک دنیا! اسلامیتی که مصیبت اصلی را علاقه به زندگی می داند! در حالی که قرار بود دین اسلام برای اصلاح دنیا باشد نه ترک آن!!! و قرآن دنیا و زندگی دنیا را بزرگترین نعمت معرفی می کند، و بحدی آن را جذاب و خوش و خرم می داند که آن را وسیلۀ امتحان مؤمنان اعلام می دارد و حتی نعمتهای بهشتی را به نعمتهای دنیوی تشبیه کرده است. البته حالا هم صوفگیری در بیشتر ممالک اسلامی وجود دارد و به خرافات خود مشغول هستند. در رابطه با سنت نبوی نیز چنین شده است، و از سنت نبوی خیلی چیزها بیرون زده و در آنجا نیز کــار به شرک و خرافات کشیده شده است، و «اهل حدیث» که بیشترشان معتقد به وحی بودن سخنان حضرت رسول هستند، تا حد زیادی از قرآن بی نیاز شده اند، و رسول اسلام که قرار بود رسول و پیام رسان باشد، نزد آنها صاحبِ پیام و شریعت شده است، و بعد هم حداکثر خرافات را به او نسبت می دهند. اما آنها حاضر نیستند بدانند که چرا نام سخنان رسول را حدیث گذاشته اند و حتی در دورۀ خلفای راشده همراه قرآن این بخش از وحی را جمع آوری نکردند! در این رابطه مطلب: «محمد مصطفی، بشری مثل ما» قابل مراجعه است. البته «حدیث صفوی نیز داریم، که بزرگترین منبع آن بحار الانوار مجلسی است، که بهتر بود نامش بحار الخرافات! باشد، و خلاصه کار بجایی کشیده شده که بگویند نه بابا اصلا قرآن واقعی نزد مهدی است! و معلوم هم نیست که چرا این آقای وهمی این قرآن واقعی را (که برای هدایت بشریت آمده بود) نزد خود نگه داشته است و میلیون ها مسلمان شیعی را مجبور کرده که به قرآن ابوبکر و عمر! متوسل شوند. خلاصه از هر چیزی میتوان سوء استفاده کرد. اما باید دانست که سوء استفاده گری مختص مسلمین نیست، آیا نمی بینیم که استعمارگران غربی چقدر از حقوق بشر و دمکراسی و آزادی و..... سوء استفاده می کنند؟ آیا کمونیستها را ندیدیم که کار مارکس و انگلس را (کمونیسم) که بیشتر در پی تعدیل کار و سرمایه بودند چگونه به پدیده ای الحادی و اسلام ستیزانه تبدیل کردند و کمونیسم را مظهر دین ستیزی نمودند؟! که سرانجام نیز کارشان از نظام استالینی و سقوط فراگیر سر در آورد و حالا هم اکثرا غربگرا و در نظامهای سرمایه داری! هضم شده اند.

لکن موحدین آزادیخواه درمان این سوء استفاده را در میان مسلمین در وجود «دو امر اساسی» جستجو می کنند: یکی در وجود «آزادی و مردمسالاری و کثرت گرایی»، که در این رابطه مطلب جداگانه ای هم منتشر شده است، بدین معنا که: لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ (آزادی انتخاب) قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ (که با آزادی بیان و قلم متحقق می شود). خلاصه هر چیزی باید اجازۀ ابلاغ داشته باشد، و مردم نیز در انتخاب آنها آزاد باشند. و دیگری در اخذ فکر و فرهنگ اسلامی از «مخلصان، آزاداندیشان، و راهروان»، که در این رابطه نیز مطلبی زیر همین عنوان به رشتۀ تحریر درآمده است. وجود این دو امر اساسی مشاکل بسیاری را حل می کند و میدان سوء استفاده را بسیار تنگ و ضیِّق می گرداند و اهل سوء استفاده را رسوا می سازد. اما وقتی که آزادی بیان و قلم وجود ندارد، هر سوء استفاده ای متصور است، و در سایۀ نظامهای استبدادی حتی وجود و تربیت انسانهای «مخلص و آزاد اندیش و راهرو» بسیار دشوار می گردد. بنابر این، استبداد و نظام استبدادی، مصدر شر و فساد در روی زمین است و در وضعیت استبدادی دروازۀ علم و تمدن و شفافیت (تبیین) قفل و راکد است. اما آزادی و وضعیت آزاد به مثابۀ مفتاحی است که دروازۀ بیان و انتخاب بشری را ممکن می سازد و زمینه ساز علم و تمدن و شفافیت می گردد. اینست که آزادی بهار بشریت است و در آن هر بعدی از ابعاد انسانها می تواند پر بار و شکوفا شود، و از جمله در چنین وضعیتی ظهور و تکثر انسانهای مخلص و آزاد اندیش و راهرو ممکن و هموار می شود. و به تأکید در محیط استبداد و نظام استبدادی (که کارش سرکوب و خفه سازی و تولید انسانهای مداح و ریاکار است، تنها شر و فساد و خرافات به مردم می رسد، اما در محیط آزاد، خوب و بد، خیر و شر، حق و باطل، توحید و شرک و...... همه می توانند بیان شوند و به مردم برسند. بدین جهت و مثل همیشه تکرار می کنیم: مرگ بر استبداد، برقرار باد آزادی.

آقای علی محمد، حال در رابطه با مقاله ای که زیر عنوان: «آيا راهي براي بر طرف كردن اختلافات مسلمانا ن موجود است» منتشر کرده اید، نکاتی را عرض می کنیم. اما قبل از آن جملاتی را در مورد این سخن که گفته اید: «....... مذهب شيعه افتخار بزرگش كه خود را از مذاهب اهل سنت پيشرو تر می داند، همين اعتقادش به اجتهاد برای حل مسئلة روز است». در این رابطه بر حسب منظور و مقصد) می توانیم با شما موافق و یا مخالف باشیم: اگر منظورتان از مذهب شیعه، مواضع آقای طالقانی (و امثال اوست) ، که متکی به اجتهادات خودشان می باشند، تا حد زیادی با این گفته موافق هستیم، اما این را نمی شود شیعه گری نامید، و بهتر است آن را مواضع و اجتهادات آقای طالقانی دانست. اما اگر منظورتان از شیعه همان شیعۀ موجود و صفوی است، که تصور نمی کنیم چنین باشد، در این صورت باید عرض شود: تشیع صفوی با اندیشۀ اجتهادی در یک تضاد ذاتی است، و تشیع صفوی باید از «۱۴ خدای مرده و ۱۴ وحی جعلی و ۱۴ مصدر مطلق و معصوم» بگذرد، تا بتواند به اندیشۀ اجتهادی برسد. خلاصه کار تشیع صفوی به جاهای باریکی کشیده شده و حتی در بارۀ قرآن محفوظ هم مسئله دار است و می توان گفت که آنها به قرآن ابوبکر و عمر و عثمان! چندان اعتقادی ندارند. مثلا آیا تا حال شنیده اید که یک مرجع شیعی آخوند حسین نوری را که کتبا قرآن منزل را تحریف شده اعلام کرده و عنوان کتابش «فصل الخطاب فی اثبات تحریف کتاب رب الارباب» است مرتد خوانده باشد؟! این در حالیست که از نظر این مراجع صفوی حتی عدم اعتقاد به عصمت ائمه مایۀ کفر و ارتداد می شود. بگذریم از اصلا تشیع صفوی تبدیل به یک مذهب نژادپرستانه و خاصتا عرب ستیزانه شده است. لکن بر پایۀ تشیع علوی و مثلا با توجه به نهج البلاغه خیلی چیزها حل می شود و کار عصمت زدایی و راه اجتهاد باز می گردد. اما دربارۀ اجتهاد نزد اهل سنت نیز باید گفت: اجتهاد نزد اهل سنت مجال بیشتری دارد، زیرا اهل سنت تنها یک معصوم و خدای بشری دارند و آنهم خود پیامبر است، که نزد آنها حتی عبور از اجتهاداتِ زمانی - مکانی او امکان ناپذیر می باشد، و بهمین خاطر اهل سنت نامیده می شوند (یعنی کسانی که بر مبنای سخن و عمل و تقاریر ایشان مسلمان هستند). و بدیهی است که مذاهب اجتهادی اهل سنت در این چهارچوبه بوجود آمده اند، و بسته شدن باب اجتهاد نزد اهل سنت بیشتر یک شایعه و موضوعی رایج و امری واقع در سایۀ استبداد سیاسی و عقب ماندگی فرهنگی و و عوامی گری است، تا یک یک اصل اعتقادی و مذهبی. و از این جهت هیچ عالمی از علمای اهل سنت و هیچ مفسر و سر مذهبی در بین آنهاچنین ادعایی نداشته و اصل اجتهاد را (در این محدوده) انکار نکرده است. پس مسئلۀ انحطاط مسلمین و عدم تغییرات اساسی و عدم ظهور مذاهب و اجتهادات جدید، نه ناشی از ذات مذاهب اهل سنت و اصول و قواعد مذهبی، بلکه ناشی از وضعیت استبدادی و استعماری و عقب ماندن جوامع اسلامی در چند قرنۀ اخیر بوده است. بگذریم از اینکه موحدین آزادیخواه معتقد به عبور از شیعه گری و سنی گری است، و راه نجات را در اسلام اجتهادی و غیر فرقه ای می بیند.

لکن بارۀ مقالۀ شما که زیر این عنوان منتشر کرده اید: «آيا راهی برای بر طرف كردن اختلافات مسلمانان موجود است». بلی برادر عزیز این مقاله را مطالعه کردیم و در رابطه با آن چنین می گوییم:

اولا رسول موظف به ابلاغ پیام و تعالیم اللّه و خالق یکتاست، نه اینکه خودش پیام و تعالیمی وحیانی داشته باشند، در این اصل اختلافی نداریم. اما رسول، علاوه بر بلاغ مبین، موظف به اعمال دین نیز هست و در میدان عمل باید «اُسوة حسنة» باشد. دربارۀ این موضوع مراجعه به مطلب: «ارزش و اهمیت سنت نبوی در دینداری اسلامی» می تواند  مفید و راهگشا باشد. شود.

ثانیا مسئلۀ سوء استفاده (همانطور که ذکر نمودیم) در هر جایی و در هر چیزی می تواند رخ بدهد، و طبعا دربارۀ وقایعی نیز که شرح داده اید، باز مسئلۀ سوء استفاده حی و حاضر است. اما آنچه بین ما و شما مختلف است و نظر متفاوتی دربارۀ آن داریم اینست: ما معتقدیم که در کلیت خودش کمتر از حدیث رسول از قرآن مُنزَل استفاده نشده است؛ و همیشه نیز می توان از صریحترین آیات قرآن سوء استفاده و به غلط استفاده کرد. و مشخصا آیا آن موارد انحرافی که فوقا ذکرشان رفت همه بر پایۀ احادیث بوجود آمده اند؟! آیا اسلام کمونیستی و اسلام شخصی و اسلام صوفیانه و جدایی دین از سیاست و حکومت و..... همه بنابر احادیث رایج و شایع شده اند؟! و اصلا اگر مسئله سوء استفاده نبود، آن حدیثی که شما نقل کرده اید و بنابر آن چنان کاری را به سر رشاد خلیفه آورده اند، حدیث بسیار جالب و پر مُحتویٰ و مظهر «احساس مسئولیت» در اسلام است، آنجا که می فرماید: اگر بد و انحراف و منکری را دیدید، مانع آن شوید و جلو وقوع آن را بگیرید، اگر نتوانستید با زبان و تبلیغ با آن مقابله کنید، و اگر با زبان و بیان هم نتوانستید و آزادی بیان وجود نداشت، لا اقل دل مرده نباشید و قلبا از وقوع و رواج آن بیزار باشید. خوب این حدیث چه اشکالی دارد؟! اما خوب وقتی که حدیث بیچاره به تصرف جهال بی خرد و مستبدی در می آید، طبعا بلایی می شود و بر سر امثال رشاد خلیفه فرود می آید. بگذریم از اینکه رشاد خلیفه کارش به گمراهی و حتی ادعاهای ابلهانه ای کشیده شد، و علاوه بر اینکه آیاتی از قرآن را انکار می کرد، سرانجام نیز مدعی پیامبری! گردید، و بالاخره در این راستا به قتل رسید. آیا در قرآن مبین آیات کمی وجود دارد که از آن به گستردگی سوء استفـاده می شود؟ صدها آیه را می توان ذکر نمود که در بدترین مضمون و محتویٰ ارائه شده اند. آیا صفویهای ایران آیات قرآن را کم به بازی گرفته اند؟! اصلا شما به شبکه های خرافه پرستان یا اسلام ستیزان مراجعه ای کنید، تا ببینید که اوضاع از چه قرار است. بگذریم از اینکه اصلا دینداری و از جمله امر به معروف و نهی از منکر نیازمند رهبری است، و بکارگیری حتی آیات قرآن نیازمند اجتهاد است، و گر نه مشاکل زیادی بوجود می آید. دربارۀ این موضوع مطلبِ: «اصول دینداری اسلامی» می تواند جوابگو می باشد.

ثالثا مسئلۀ اختلاف و نزاع فِرَق اسلامی و خاصتا شیعه و سنی عمیق تر از آنست که با احترام و عدم بحث از موضوعات متنازعه حل شود. و در این رابطه موحدین آزادیخواه در مبحثی به نام: «عبور از شیعه گری و سنی گری و وصول به اسلام اجتهادی» این مسائل را صریحا و مفصلا جواب داده و راه حل اختلافات را نشان داده است، همانطور که در اینجا نیز تأکید و تکرار می نماییم: راه نجات و اتحاد مسلمین همانا عبور از فرقه گرای و مشخصا پشت سر نهادن شیعه گری و سنی گری و وصول به اسلام جتهادی و ظهور تدین توحیدی مبنی بر اختیار و انتخاب می باشد. و ما به صراحت اعلام می داریمکه شیعه گری و سنی گری علاوه بر کهنگی و مصرف شدگی شان و وابستگی آنها به تاریخ و قرون ماضیه، دشمن اساسی یکدیگر هستند و هیچ اشتراک مهم و اساسی با یکدیگر نداشته و ندارند. بگذریم از اینکه شمشیر تشیع صفوی برای لعنت خلفای راشده و تقریبا تمام صحابه و علیه نود درصد مسلمین علم شده بود و ایران تنها مملکتی از جهان اسلام است که مذهبش روی خون مسلمین بناء شده است، و حالا تهران تنها عاصمۀ جهان است که بنای مساجد غیر صفوی (از هر مذهب اسلامی که باشد) در آن ممنوع گشته است، و مقبرۀ جعلی ابولؤلؤ در کشان نماد تشیع صفوی است.

رابعا این جملۀ شما جای بسی خوشحالی است، آنجا که می فرمایید: «شايد اگر خدا بخواهد و اذن دهد، با مشورت و همفكری بتوانيم به راه حل معقولِ خداپسندانه اي برسيم». به این امید که این جملۀ مشفقانه جامۀ عمل پوشد. بالاخره باید پیشتازانی باشند تا راه آزادی بیان و انتخاب را باز و آن را هموار کنند. و ما معتقدیم اگر مخالفان نظام ولایت مطلقه بر مبنای توحید و آزادی مبارزه می کردند، اکنون ایران دارای وضعیت دیگری بود، اما بیشتر مخالفین از موضع غربی یا کمونیستی وارد مخالفت با نظام ولایت مطلقه شدند، و نظام ولایت مطلقه را نیز بعنوان جمهوری اسلامی! انکار نمودند. ما مطمئن هستیم که مردم ایران دنبال کسانی که آنها را بی دین و ایمان و دارای منشأ استعماری می دانند نخواهد افتاد، اینست که یک رهبری توحیدی و آزادیخواهانه و فرافرقه ای و فراقومی، ضرورتی اجتناب ناپذیر برای رسیدن به ایرانی آزاد و آباد و متحد می باشد.

سازمان موحدین آزادیخواه ایران

۳۰ محـرم ۱۴۲۹ ۱۸ بهمـن ۱۳۸۶

 


 

بنام خداوند بخشندۀ مهربان

با سلام و احترام و تشكر از توضيحات تان. نه، من به هيچ وجه نه تنها مخالف وجود احزاب و سازمانهاي اسلامي نيستم ، بلكه بشرطي كه – چون خود را اسلامي معرفي مي كنند – قرآن را به عنوان چوب ميزانة كار خود قراردهند و راه حلهاي اجتماعي شان مبتني بر آن باشد، صددرصد موافقم. حتي از نظر حفظ آزاديهاي انسان كه مورد تأكيد قرآن است، به وجود آمدنِ احزاب و سازمانهاي غير اسلامي را هم در جامعه تأييد مي كنم و ايجاد هر نوع مانعي براي آزاديِ فعاليتشان را تقبيح مي نمايم. البته اگر خلافي كردند مثل سازمانهاي اسلامي مورد سؤال قرار مي گيرند. مرقوم داشته ايد: ” لازم به ذکر است که از نظر سماء مشکل در وجود مذاهب جدید و کثرت و تکثر آنها نیست، بلکه مشکل در «مطلق و ابدی کردن» مــذاهب و اجتهــادات می باشد، که منتهی به تعصب و رکود و فرقه گری میشود. . . . . . و سماء خواستار آزادی اجتهاد و فقـه و نگرش مسلمین و مخالف تحدید و مطلق سازی و ابدیت و رکـود آنهاست، و این همان اسلام اجتهادی است.“ اگر درست فهميده باشم اسلام اجتهادي مورد بحث شما ديناميك و پويائي اسلام را مي خواهد كه بنا به احتياج زمان با اجتهاد مناسب، مسائل جامعه را حل و فصل نمايد. اگر چنين است، كه مذهب شيعه افتخار بزرگش كه خود را از مذاهب اهل سنت پيشرو تر مي داند، همين اعتقادش به اجتهاد براي حل مسئلة روز است. و آن قدر در اين مورد پيش مي رود و سخاوتمندانه عمل مي كند كه به خود اجازه مي دهد حتي در برابر نص صريح قرآن، فتوا دهد و حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال نمايد. براي نمونه اجتهاد و فتواي آيه الله طالقاني آن مبارز نستوه را در بارة سيستم اقتصادي جامعه، در زير مي آورم. دكتر محمد برقعي ، در كتاب «سكولاريزم» چاپ 1381 صفحة 171 در بارة نظرات سياسي- اقتصاديِ آيت الله سيد محمود طالقاني و تشكيل جامعه بي طبقة توحيدي مي نويسد: ”روش دستيابي به اين حكومت اين است كه امّت واحده كه مركب است از دين داران متعهد مسؤل، تلاش مي كنند تا مردم را با خود هم رأي كنند . بعد امّت واحده در سايه اصل هدايت ، كه آن را خود آنان به دست مي آورند ، راه درست را خود مي يابند و قيام مي كنند . اينان پس از مبارزات كافي حكومت اسلامي را بر قرار ميكنند . كار اين حكومت برقراري « قسط» است . يعني جامعه اي كه هر فرد به حدّ استعداد و تلاشش پاداش مي گيرد . اما حق ندارد اين ثروت راتبديل به ابزار استثمار ديگران بكند ،و با كنترل ابزار توليد نيروهاي كار را وسيلة افزايش قدرت و استثمار يشتركند. وي بر آن است كه هدف نهائي و غايت رسالت پيامبران بر قراري ”قسط“ است. با برقراري ”قسط“ ، جامعه راهي مرحلة نهائي تكامل خود ، يعني برقراري ” عدل“ مي شود. جامعه اي كه در آن هركس به حدّ نيازش از امكانات استفاده مي كند . اين جامعه مي شود جامعة تقوا، كه همان جامعة بي طبقة توحيدي ا ست.“ دكتر برقعي ادامه داده مي نويسد: همان گونه كه ديده مي شود همة اين مفاهيم: قسط، عدل، تقوا، امّت واحده ، شوراها ، خبرگان .و غيره ، همان هائي هستند كه در آموزش هاي ماركسيست ديده مي شود . هر چند مسلماٌ آقاي طالقاني همان گونه كه خودشان در استلالاتشان دارند ، آنها را نظرات اسلام مي دانند . ولي مهندس بازرگان ( منظور مهندس مهدي بازرگان است) به ايشان اعتراض داشتند و نظراتشان را متأثر از نظرات « توده اي ها » مي دانستند. ملاحظه مي كنيد كه چگونه با استفاده از اجتهاد پويا، آيه الله طالقاني سيستم كمونيسم را بنام جامعة بي طبقة توحيدي به خورد جوانان از خود گذشتة مجاهدين خلق مي دهد و بعد از انقلاب بسياري از پيشوايان ديني بر مصادرة اموال تعدادي از مردم بي گناه ايران با استفاده از اجتهاد پويا و بنام مصلحت مُهر تأييد مي زنند. و اين طوري كه بعد از انقلاب شنيدم، حتي بعضي از دست اندركاران اظهار مي داشتند: ”در صورت مصلحت ميتوان نماز و روزه را هم تعطيل كرد“. يعني آزاد و بي پروا مطلقاً خود را موظف به رعايت دستورات الهي مسطور در قرآن نمي دانند. مي دانم كه شما منظورتان از اسلام اجتهادي اين نيست كه بر خلاف نص صريح قرآن فتوائي داده شود ولي نظر من ازشرح حكايت فوق اين بود كه مذهب شيعه نه تنها معتقد است كه باب اجتهاد را باز نگه داشته است و اسلامش اجتهادي است، بلكه عملاً نشان مي دهد كه آزادي در اجتهادش را هرموقع و تا هرجا كه بخواهد مي گستراند و هيچ حدّ و حدودي هم براي خود قائل نيست. با عنايت به دستورات الهي كه در قرآن آمده و تنها چوب ميزانة معتبر ماست، من فكر مي كنم راه حل معضل مسلمانان همان باشد كه در مقالة ” آيا راهي براي برطرف كردن اختلافات مسلمانا ن موجود است“ آورده و قبلاً برايتان فرستادم. بسيار خوشحال مي شوم با آن چشمان تيز بين و توجه مدبّرانه اي كه به امور داريد آن را بخوانيد، نقد و بررسي كنيد و برايم بنويسيد. پيشاپيش از زحمتي كه متقبل شده و عنايتي كه مبذول مي داريد، سپاسگزارم. شايد اگر خدا بخواهد و اذن دهد، با مشورت و همفكري بتوانيم به راه حل معقولِ خداپسندانه اي برسيم. با اخلاص علي محمد