بسم الله الرحمن الرحیم
قدرت سیاسی؛ هم صلاح می آورد و هم فساد!
وقتى که قدرت
(حکـومت) در تصـرف مفسدين و انسان های مـادی و نفسانی باشد،
فساد آور
و مُــوَجّد فساد، تخـريب، تبعیض، نا امنى، و خـونريزى می شود، اما هنگامی
که
قدرت
(حکـومت) در اختيار صالحان و به دست صاحبان عزت و خدمتگذاران مردم باشد،
خير و صلاح، عـدالت و توازن، امنيت و آسایش، و رشد و ترقی بوجود
مى آورد. اینست که «قـدرت و حکومت»،
هم فساد آور است، و هم صلاح آفرین، بعبارت دیگر، اگر قـدرت
«می تواند»
فساد آور و مُخرِّب باشد و حتی سر از تـوَحُش در آورد،
لکن همان قدرت می تواند صلاح آور و نجات دهنده و سازنده باشد، امری
که بسیار بدیهی می نماید و حتی از «سند و
استدلال» هم بی نیاز میباشد. و
این «ضعف و ناتوانى» و تحت سلطگى
است که همیشه و «بصورت مطلق»
مايهٴ فسادهاى بسيار و ناشى از
غفلت و بى مسئوليتى است. اما آنچه دراین
میدان بسیار اساسی و «جای تأکید» است،
ملاک و معیار صالح و فاسد
وچگونگی «تشخیصِ» صالح و فاسد
میباشد، و اینکه به چه «وسیله ای» صاحبان
قدرت و حاکمان ملت مهار و مُقیَّد می گردند؟ در این رابطه باید گفت:
به تأکید «دو چيز» و دو قضیۀ
سابقه دار قدرت را و خاصتا قدرت حاکمان را فاسد
و خطرناک می سازد: يکى «ماهيتهاى
فاسد و مادى و سلطه جو»، که با بدست گرفتن
قدرت، آن را بر اساس ماهیت خود بکار می برند و آن را به رنگ خود در می
آورند، و ديگرى
«روشهاى استبدادى و انحصار طلبانه و غير انتخابى»،
که منتهى به «مطلق شدنِ»
نفس و نفع و هواى شخصى می شود و مایۀ حذف و
سرکوبى و محروميت ديگران می گردد. و حاکميت اين
«ماهيت ها و روش ها»
است که مايهٴ فساد در زمين می گردد و استبداد و استعمار و قتل و غارت
بدنبال می آورد. اما با وجود اين اصول مُسلَم و سابقه دار، متاسفانه چنين
شايع شده است که «قدرت خواهى»
و خواست رسیدن به حکومت، هميشه بد و ناروا و براى سلطه گرى وغارتگرى است!!
طرز تصوری که تماما غیر واقعی و جدا
«گمراه کننده» است، وبیشتر برای منزوی
شدن «صالحان آزاديخواه» و دور
نمودن آنها
از قدرت و حکومتدارى، و جهت خالی شدن میدان برای مفسدین و مستبدین و اهل
ظلم و مادیت و سپردن قدرت و حکومت به آنها ترويج و علم شده است. بنابراین،
واقعيت اينست که «مرزهاى الله و حقوق مردم »
بدون قدرتِ
«بر حق و مشروع» و بدون
مجريانِ «صالح و انتخابى»
حفظ نمی شود. اینست که بجاى نفی کور و انکار مطلقِ «قدرت و حکومت»
و عدم تلاش براى کسب «مناصب سياسى» بايد «مشروعيت
و نامشروعيت» و قضیۀ کلیدی
«حق و ناحق بودنِ»
قدرت و حکومت را مد نظر قرار داد، و بر این اساس، براى
«صدارت و رياستِ»
هر مُلک و مِلتی، از همه لايق تر و سزاوارتر، صالحان و حق طلبان و اهل
آزادی و عدالت هستند. آری، صالحان و حق طلبان، قبل از هر کسی بايد براى
رسيدن به قدرت و حکومت سعی و تلاش کنند، اما نه براى
«سلطه گرى و غارتگرى»،
و نه براى رسيدن به «اهداف نامشروع»
و ضد بشرى، بلکه براى «اجراى حق و عدالت»
و استقرار آزادی و عدالت و احقاق حقوق فرد و اجتماع، و
جهت حفظ حــدود الله و موازين تــوحيدى. بدين صــورت، معيارهاى مُسلَّم
حقانيت قـدرت و حکــومت عبارتند از: صالح
بودن
مجريان (صلاحيت و التزام)، حصول
«رضايت مردم»
از طريق انتخابات، و پايبندى
به «قوانين
انتخابى» از طرف مُنتخبان مردم. و
جوهرهٴ نبوت توحيدى
و هدف اصلى بعثت انبياء نیز جهت برقرارى نظام و حکومتی مُبتنى بر
«آزادى» و
«مردمسالارى»
و به رهبرى اهل «ايمان و عمل صالح»
و برای اجراى آيات و قوانين «الله»
و توحیدی کردن فرد و مجتمع و نظام
سیاسی بوده است.
در مقدمۀ قانون سماء نیز راه نجات بشریت چنین
بیان شده است:
راه نجــــــــات جــــــــوامع بشرى
از نظر سماء
راه و روشی که موجب آزادى و رشد و ترقی و نجات بشر از فقر عام و از استبداد
وشرک وماديت میشود، وجود
«چهار عامل اساسى»
ذيل است:
١-
قوانين آزاديبخش
و رشد آفرين و عدالت گستر (انتخــــابى).
٢-
مجريان ملتزم
به قوانین و خدمت گذار مردم (صــــالح).
٣-
رشد تدریجی
و مرحله بندی شده
در ابعاد مختلف فردى و اجتماعى (رشــــد
متــوازن).
۴-
اجتهاد راهگشا
و متناسب و در زمان و مکان (اجتهـــاد مُستمِــر). پس جامعه اى که داراى
قوانين انتخابى و مجريان صالح و رشد متوازن و اجتهاد مستمر است، بايد داراى
آن رشد و تکاملى باشد که نسبت به سرنوشت خود، عقايد و فرهنگ خود، ثروت و
اقتصاد خود، و سرزمين و مملکت خود، احساس مسئوليت نمايد، و در اين راستا
«انتخاب گر بودن»
و
«التزام به انتخاب خود»
يک ضرورت اساسى است. و اما اگر انتخاب گر بودن، نيازمند علم و آگاهى است
(که بوسيلهٴ صحنه دارى و فعاليت سياسى و اجتماعى کسب ميشود)، التزام و
پايبندى به انتخاب نيز نيازمند
«اخلاق و انضباط است»،
اخلاق و انضباطى که فرد و جامعه را به تعهدات و انتخاب هاى خود مُلتزم و
پايبند گرداند، چه در مرحلهٴ پيروزى، چه درمرحلهٴ شکست، و چه در مراحل عادى
و معمولى. اما افراد و جوامعى که براى انتخابهاى خود ارزش و بهايى قائل
نيستند و در برابر آنها احساس مسئوليت نمیکنند، براى وجود و نفس خود ارزش و
بهاء قائل نيستند و شخصيت و وجدان و عرضهٴ آن را ندارند که در برابر
منتخبهاى خود احساس مسئوليت کرده و نسبت به سرنوشت شان حساس باشند. چنين
کسانى موجودات پوکى هستند که نه اصولى دارند و نه اخلاقى و نه انسانيتى، و
چنين موجوداتى هميشه برده وار خواهند زيست و خفت و حقارت و رذالت دائما
همراه آنهاست.
آری،
بايد فرد و اجتماع درس بياموزند و عبرت بگیرند، و بجاى خسته شدن و انزوا
گزيدن (به دليل تجربيات تلخ) لازم است تجربيات علمى و اخلاقى بيشترى کسب
کنند، و مسیر رسيدن به اهداف تاريخى بشری را که عبارت از
«آزادى و عدالت و امنیت»
است و در سايهٴ استمرار و پيگيرى مبارزه حاصل میشود، ادامه دهند.
سازمان موحدين آزاديخواه ايران
۲۳ شعبان
۱۴۲۴ -
٢٧ مهر ١٣٨٢
|