بسم الله الرحمن الرحيم

نکاتى در رابطه با نقد اميد بهروزى

١- حق نقد عمومى است و هرکسى ميتواند مطالب و ديدگاههاى سماء و غير سماء را نقد کند، و اگر نقد ها به جاى تهمت زنى و فحاشى، توضيح دهنده و معلومات دهنده باشند، بحال همگان مفيد خواهند بود، و سماء هم ميتواند از نقدهاى روشنگر و مؤثر استقبال کند و آنها را بررسى نمايد.

٢- آقاى بهروزى می بايست مسئلۀ لائيسيته از ديدگاه سماء را جدى تر نقد کند و مطالب مورد نقد را «هم دقيق نقل کند و هم جملات را کامل بياورد نه بريده». جهت مقايسه و اندازۀ امانتدارى ناقد، مطلب نقد شده، ذيل همين نکات درج ميشود و خوانندگان خود داورى کنند.

٣- آقاى بهروزى از لحن سماء انتقاد کرده و آرزو نموده که کاش چنين لحنى وجود نميداشت، تا به زعم ايشان امکان درک مطالب سماء بيشتر ميشد. ايشان ميگويد لحن سماء لحنى عصبانى است!، اما سماء اين را قبول ندارد. ادبيات سماء يک ادبيات فکرى- سياسى است، و علاوه بر اينکه تحليلى و استدلالى و مستند است، حرکت دهنده و دعوتگرانه است. کار سماء نويسندگى صرف نيست و بلکه جهت دهنده و در عين حال آگاهى بخش و توان آفرين است، و اصطلاحات مورد استفادۀ سازمان موحدين آزاديخواه ايران، مسئولانه و منطبق با اهداف اساسى و نهايى است. و ادبيات سماء حتى در رابطه با تهمت زنان و فحاشان هم متعادل و منطبق با اصول سماء است. و برخورد اهل عداوت و جواب سماء که اکثراً مبنى بر اغماض و ناديده گرفتن بوده و گاهاً بدانها عکس العمل نشان داده شده در همين راستاست. براى درک بيشترماهيت ادبيات سماء خوانندگان را به مطالعۀ متون سماء فرا ميخوانيم. (بگذريم از اينکه ادبيات تحت سلطه گان و غارت شدگان و آواره شدگان که سلب وطن و جامعه و فرهنگ و همه چيز شده اند، حق دارند که عصبانى و تند و تيز باشند وآمادۀ اعادۀ حقوق غصب شده شان گردند. و طبيعت ادبيات محروم شدگان و به تبع آن افکار و عملکردشان صريح و قاطع و به قولى انقلابى و انقلاب آفرين است. خصوصاً محروم شدگانى که خرد شدگى و پايمال شدگى خود را درک و حس کرده باشند. و برخورد تند و قاطع با پايمال شدگى و خردشدگى و له شدگى همه جانبه، مطابق ذات طبيعت و موافق قواانين الهى است. بى خود نيست که ميگويند مستضعفين و محروم شدگان و اقشار له شده و پايمال شده انقلابى و اهل قيام هستند).

۴- آقاى بهروزى در نقد مطلب سماء حداقل در يک مورد انضباط نقد را زير پا گذاشته است. در حالى که اگر در مطلب مورد نظر دقت ميکرد که به جدا سازى تحميلى اسلام و مسلمين از سياست و حکومت از طرف استعمار و امپرياليسم و نظامهاى استبدادى اشاره دارد، سماء را بی دليل به خودبينى و خودمحورى متهم نميکرد. مطلبى که اصلاً ربطى به نفى و اثبات اديان ديگر!! ندارد. ايشان دعوت به دگربينى ميکند اما خود را فراموش ميکند. آقاى بهروزى ميتوانست با توجه به يک هلال و پرانتز واقعى اين همه حساسيت نشان ندهد. اينکه سماء ميگويد منظور استعمار وامپرياليسم و نظامهاى استبدادى از قضيۀ جدايى دين از سياست، دين اسلام است اينقدر عجيب نيست. مگرغير از اينست که به جز اسلام ومسلمين در عصر حاضر، هيچ دين و پيروان هيچ دينى، چنين ادعايى و چنين زمينه و توانى نداشته و حتى شريعتى ندارند. اصلاً در عصر حاضر به جز اسلام و مسلمين چه دين و پيروان چه دينى مدعى حکومت و قانون و سياست هستند. احزابشان کجاست؟ شريعتشان کجاست؟ جامعه شان کجاست؟ آخر نبايد ما هم چيزى بشنويم؟ چرا اينهمه حساسيت؟ اگر دينى به غير از اسلام مدعى حکومت و قانون است، اگر پيروان دينى به غير از مسلمين مدعى حکومت دينى و حاکميت قوانين دينى هستند لطف کنيد آن را به ما هم نشان بدهيد؟!! و حتى اگر فکر وعقيده و جامعه اى متفاوت از غرب وجود دارد به ما نشان بدهيد؟!، واقعيت اينست که ما در حال حاضر دو فکر، دو فرهنگ، دو جامعه، و دو حکومت داريم: يکى غربى (مادى) است که استعمار و امپرياليسم آن را قبضه کرده اند و به کمک زمينه هاى موجود در غرب جهان را هم تحت سلطۀ خود در آورده اند، و ديگرى اسلامى و توحيدى است که در حال مقابله با استعمار و امپرياليسم و نظامهاى استبدادى است و ميخواهد آزاد شود و خود را مجدداً ارائه دهد.

همه ميدانيم که شعار و نداى جدايى دين از سياست وحکومت وا جتماع و اقتصاد و حزب و از کل زندگى!! از غرب و غربيان و دول استعمارى و امپرياليستى می آيد، اما مخاطبان اين ندا و شعار در غرب نيستند و دليل و موردى هم وجود ندارد که مخاطبان آن، مردم غرب و يا جاى ديگرى باشد. ندا و شعار جدايى دين از سياست و حکومت و.... از غرب می آيد اما مخاطب اسلام و مسلمين و ممالک و جوامع اسلامى هستند. ولى چون اين ندا و شعار ناشى از يک سياست ماکياولى و سلطه گرانه و غارتگرانه و استعمارى و امپرياليستى و استبدادى و خلاف واقعيت دين اسلام و فرهنگ اسلامى و تاريخ مُسلم اسلامى و متضاد با کل آيات قرآن است، بلا اثر ميماند و خريدار و مشترى پيدا نميکند. دين اسلام دين حکومت و قانون و اجراء است و از مسلمين ميخواهد که بر اساس آيات قرآن عمل و زندگى و حرکت کنند و غير از اسلام را نپذيرند. و چون غرب و استعمار و امپرياليسم دست بردار نيستند، نظامهاى استبدادىدست نشانده ضرورت پيدا ميکنند و اسلام و مسلمين را ميخواهند به زور سلاح و استبداد دست نشانده از سياست و اجتماع جدا سازند!! و همين زورگويى است که امروزه يک مبارزۀ وسيع و در سطح ۶۰ مملکت و جامعۀ اسلامى را بوجود آورده است و اين مبارزه و قيام رو به گسترش است. حقا که اسلام و مسلمين درعصرحاضر نيروى اصلى آزاديبخش جهان هستند و اميد اصلى بشريت در برابر استعمار و امپرياليسم و نظامهاى استبدادى دست نشانده ميباشند، و همين است که اين اضداد بشريت تنها از تروريسم اسلامى نام مى برند و غرب و دست نشاندگانش پيروان هيچ دينى را متهم به ارهابى  (تروريست) نمى کنند، چون فکر و دين و جامعه و فرهنگ ديگرى را در مقابل خود نمى بينند و اگر چيزى وجود داشت از تبليغات سمى روى آن دريغ نمى کردند.

سازمان موحدين آزاديخواه ايران

۷ شعبان ۱۴۲۲ - ۲ آبان ۱۳۸۰

 

نظـــام عرفى و حکـــومت مردم سالاری

دربارۀ نظام عرفى و حکومت مردمسالاری، و در اصطلاح غربيان لائيک و دمکراتيک، بحث و بررسى بسیاری صورت گرفته و مخصوصاً از طرف استعمار و استبداد دست نشانده، رویش کار زيادی شده و تحريفات عميقى در آن صورت گرفته است، و خاصتاً دستگاه خبرى غرب بسيار تلاش نموده تا اینکه: اولاً نظام عرفى و حکومت مردمسالارى را بنابر اهداف استعماری تبليغ کند. ثانياً نظامهاى مادى و قومی وماکياولى غرب را بعنوان «تنها شکل ممکن» از نظام عرفى و حکومت مردمسالارى به جهانيان تلقين و تحميل نمايد. (١٨) اما بايد دانست که:

١- نظام عرفى بر اساس «فرهنگ و عرف و اخلاق اجتماع» بوجود می آيد وعقايد و خواستهاى اجتماعى را نمايندگى می کند، و «اصول مردمى» اساس قوانين مملکتی و حکومتى قرار می گيرند، و در سايۀ آن يک نظام «خودى» و براى خدمت به «جامعۀ خود» به وجود مى آيد. و طبعا اصلِ «امر به معروفِ قرآن» نیز مأخوذ از عرف است، و به معنای امر به خوبی ها و حَسَناتی است که در میان بشریت و در جوامع بشری و بین انسانها به خوبی و نیکی معروف و مشهور هستند. اما با وجود اين واقعيتِ روشن و آشکار، استعمارگران و مستبدينِ دست نشانده، نظام عرفى را نظامى تبليغ و معرفى می کنند که درآن دين از سياست جدا است (يعنى اسلام از سياست جدا است!!)، و بر پايۀ اين حيله گرى، که هدفشان تهى کردن جوامع (اسلامى) و سلطه گرى و غارتگرى است، اگر دين جامعه اى عين فرهنگ و عرف و اخلاق آن جامعه باشد، و آن دين بنابر آزادى و آگاهى و خواست و رأى مردم در نظام سیاسی و انتخابى آن اجتماع منعکس شود، و بر اين مبنا ارزشهاى دينى و انتخابى مردم اساس مملکت دارى و حکمروایی قرار گيرند، بازهم آن نظام عرفى نخواهد شد؟! چونکه عرف و آداب غربى اساس و پايۀ آن قرار نگرفته است؟؟!!

٢- حکومت مردمسالاری نيز که ناشى از «عرف عمومى و خواست و انتخاب مردم» است، همين سرنوشت را پیدا کرده و در مورد آن نیز تبليغات و تحريفات بسیاری صورت گرفته است و در اين رابطه هم خواسته اند وانمود کنند که مــردمسالارى و حکــومت مردمسالاری تنها در سايۀ فــرهنگ و عـــرف و اخــلاق استعمارگران و امپرياليستهاى غربى و خاصتاً در يک «روش اسلام ستيزانه» قابل بحث و بررسى است؟! و جهت زمينه سازى براى مردم سالارى! و حکومت دمکراتيک! قبل از هر چيز بايد اسلام و ارزش هاى اســلامى را نفى و انکــار و از جــامعه پاک نمود!، تا بتوان به مردمســالارى و دمکــراسی!! دست یافت. آری، این حیله گران بجاى اينکه اعلام کنند که بايد جوامع اسلامى را سرکوب و متلاشى و منزوى نمود، جهت حيله گرى و اغفال توده ها اعلام میکنند که بايد دين اسلام را از صحنۀ سياست و اجتماع طرد و حذف نمود؟!، بله دُوَل غدار و سلطه گر غربى عمدا نسبت به اين واقعيت روشن تجاهل میکنند که: حکومت مردمى، يعنى حکومتى که مورد تاييد و رضايت مردم است و عبارتست از حکومت انتخابى که بر اساس آزادى و آگاهى و شراکت توده ها و بوسيلۀ آراء و انتخاب آنها تشکيل ميشود، و به مثابۀ ظرفی محل انعکاس فرهنگ و عرف و اخلاق و خواستهای مجتمع میگردد، همان حکومتى که بر اساس عقايد و خواستهاى اجتماع قانونگذارى میکند و آن قوانين را بعنوان مظهر خواست و رأى آنها به اجراء میگذارد. (۱۹)

اما عليرغم اين واقعيات، استعمارگران و مستبدين دست نشانده، شکل و محتواى حکومتهاى تبعيض و استثمار سرمايه دارى را که در آنها فرهنگ و عرف و اخلاق استعمارگران منعکس شده و قوانين آنها ناشى از عقايد و خواستهاى انحصارطلبان و سرمايه داران مادى و نژادپرست و ماکياولى است، بعنوان حکومتهاى مردمسالار (دمکراتيک؟!) تبليغ و معرفى می کنند؟!، و هرگاه شکل و محتواى حکومتهای آنها در ممالک ديگر و با جهت گيرى استعمارى تکرار شود، ولو از طريق کودتا و اشغالگرى و دخالت هاى مکارانه، آنگاه همچون حکومتی، مردمسالار (دمکــراتيک؟؟!!) خواهند بود. در غير اين صــورت هيچ جامعه اى به حکومت مردمسالار (دمکراتيک؟!) نخواهد رسید!!، و لو حکومتى به اتفاق آرأى مردم!!! تشکيل شود. اين بيانات استعمارى و ماکياولى در حالى بيان مى شوند که صاحبان غربى شان بهتر از همه بر اين مسئله واقف هستند که اگر حکومتهاى استثمار سرمايه دارى و سرمايه داران، مردمسالار (دمکراتیک؟!) هم باشند، هر يک از آنها صرفا براى جامعه و مملکت خود، مردمسالار (دمکراتیک؟!) و مظهر خواست مردم میباشد، و تکرار آنها براى بلاد و جوامع ديگر، بنابر تعريف مردمسالارى (دمکراسى؟!)، تحميلى و استبدادى خواهد بود، کما اینکه نظام ها و حکومتهای استبدادی و لائیک غربی و دست نشانده در جهان اسلام چنین هستند.

حال اگر بيانات و حيله هاى استعمارى را در رابطه با عرف و مردمسالارى قبول کنيم، عرف و مردمسالارى در همۀ ممالک و جوامع چنین میشود: نظام عرفى؟! يعنى نظامی که بر اساس فـرهنگ و اعـراف و اخلاق غربى و استعمارپذير و سلطه پذير بنا شده باشد، و شکل و محتواى نظام های سرمايه دارى غربى درآن محفوظ گردد؟؟!!، و حکومت مردمسالاری؟! يعنى حکومتى که بر اساس خواستها و منافع استعمارگران غربى بنا شده باشد، و قوانين و جهت گيرى آن مأخوذ از حکـومت هاى سرمايه دارى غربى باشد؟؟!!، پس در صورتی که فرهنگ و عرف و اخلاق استعمارگران و آداب و رسوم و عادات شان در جوامع ديگر تکرار شد و حاکميت پيدا کرد و عقايد و خواستهاى استعمارى پايۀ قوانين مملکتی و حکومتى قرار گرفت، آنگاه!! نظام و حکومت به وجود آمده! عرفى و مردمسالار خواهد بود!!، و گرنه هر نظام و حکومتی فاقد مشروعيت و ناقض حقوق بشر است و هر اقدامى عليه آن از جمله کودتا، تهاجم عسکرى، محاصرۀ اقتصادى، ايجاد حروب داخلى، و ديگر توطئه هاى مکارانه براى سرنگونى اش مجاز میگردد!! و در فهرست ممالک«خطرناک و آدمکُش!» و به اصطلاح غربى «تروريستى!» (۲۰) قرار میگيرد.

اینست که اکنون وضع بجايى رسيده که عُــرف (به مفهوم استعمارى آن) عملا در مقابل مــردمسالارى (خواست و رأى مردم) ايستاده و در تضــاد با آن قرار گرفته است!!، وضعی که عملا و علنا آن را مثلا در ترکیه مشـــاهده می کنیم.عکس آن نيز بهمين صورت است، و در معناى استعمارى، مردمسالارى نافى و منکر عرف (فـرهنگ و آداب و اخلاق مردم) شده است!! ، و از این جهت در سراسر جهــان اسلام می خواهند زیر نام مردمسالاری، نظام ها و حکومت هایی بر جوامع اسلامی تحمیل کنند که مبانی و قوانین آن در تضاد با عرف و عادات و اخلاق مسلمین باشد. و بدین صورت، نظام عرفی و مردمسالارى استعمارى، مانند سلاح و مهماتش می باشد، که اگر براى آنها ثروت آفرين و مُوجِّد تسلط بر جهان است، براى جوامع زيرسلطه و غارت شده و متلاشی، ويرانگر و کشنده و عامل زير سلطگى است.

 

(١٨) استعمارگران و عمالشان، اين تحريفات و توطئه ها را نسبت به ساير «کلمات و اصطلاحات» نیز روا داشته اند، و بدين وسيله زمينۀ پذيرش طرحهاى استعمارى را در مفهومات کليدى فراهم مى سازند. و از اينها خطرناک تر، تحريفاتى است که در اصطلاحات و مفاهیم اسلامى داده اند، تا جایی که اصلا ميخواهند جوامع اسلامى بر اساس تفهيم و تلقين استعمارى به اسلام و مفهومات آن نگاه کنند، تا بدين شيوه، اسلام و مسلمين را در جهت اهداف سلطه گرانۀ خود قراردهند. اينست که حتماً تا حال مردم ايران و ديگر مردمان زیرسلطه وغارت شده بدين نتيجه رسيده اند که چرا دُوَل استعمارگر وسرمايه داران غارتگر وجهان خوارشان، به بیشتر زبانهاى اقوام ايرانى و زبانهاى ديگر اقوام مختل و غارت شدۀ جهان، اينهمه برامج صوتی و تصویری و ماهواره اى و اينترنتى و مکتوب، پخش و منتشر ميکنند؛ و روى اين کار و فعاليت گسترده؛ اين همه مال و سرمايه و نيروى انسانى مصرف می کنند؟!، اين در حاليست که اين دولتها و اين سرمايه داران، جز ماده و ماديت را نه به رسميت مى شناسند؛ و نــه غير از آن را درک و فهم مى کنند؟!، بله حتما جــوامع زير سلطه و غارت شده بجايى رسيده اند که بفهمند تمام اين برنامه هاى مکارانه، مبنی بر «نشر و انتشار کذب و دروغ»، جهت اختلال و سلطه گرى و غارتگرى بيشتر تهيه و پخش می شوند. آرى؛ استعمارگران غارت پیشه میخواهند تمام مردمان دنيا بر پايۀ  تفسيـر و تحليل و اخبار و داده هاى آنها به جهان و حوادث آن نگاه کنند!!، و تنها راه شناخت جهان، انسان، اجتماع، سياست، اقتصاد، علم، اخلاق، و غيره، از راه آنها و از ديدگاه آنها دست يافتنى باشد!!، و «سلطۀ خبرى استعمار» همين است. بنابر این، استعمارگران همه چيز را قبضه و به تصرف خود در آورده اند، و دستگاه خبری استعمار به وسيلهٴ تبليغ و تلقين سياست ها و طرح هاى استعمارى و از راه «حذف و مهار وسيع» و مکارانۀ واقعيات جهانى و بين المللى، وظيفۀ تعيين و خط کشى عِلم و آگاهى بشری را به عهده گرفته و جوامع دنیا را در جهت تسليم و بردگى بيشتر سوق ميدهد، و با کمال تأسف، در زمانۀ ما کمتر کسى است که فکر و سخن و موضعش، مأخــوذ و يا متأثر از این دستگــاه خبرى نباشد. و همين است که اکثر عِلم و آگاهى امروزى، جادوگرى و دجالگرى استعمار انحصار طلب بيش نيست.

(١٩) فرهنگ و تمدن غربى، فرهنگ و تمدن «ثنويت» و داراى دوگانگى و تضاد ذاتى است، زيرا دينش «الهى و انسانى و شرقى»، اما عرف و اخلاقش «مادى و نژادى و اروپايى» است. در مقابل، فرهنگ و تمدن اسلامى، فرهنگ و تمدن «توحيد» است، زيرا دينش «الهى و انسانى» و عرف و اخلاقش نیز «الهى و انسانى» است، و همين خصوصیت است که عليرغم طرح ها و تلاشهای چند قرنۀ استعمارگران و استبداد دست نشانده در جهت اختلال فرهنگ و تمدن توحيدى و زدودن آن از جوامع اسلامى، باز هم اين فرهـنگ و تمدن پا برجا و در حال گسترش است، و هر توطئه اى عليه آن ناکام مانده است.

(٢٠) اِرهاب (و به اصطلاح غربیان، تِروريسم) روشى است مبنى بـر وحشت آفرينى و تخويف بشريت، بوسيلۀ تهديدات، جنگ و خونريزى، محاصرۀ اقتصادى، اعدام و کشتار مخالفين، زندان و شکنجه، غارت و چپاول، محروم کردن، آواره سازى، ويرانگرى، و غيره، و اِرهابى کسى است که بر این روش می رود و مرتکب اين اَعمال می گردد. بنابر اين، بديهى است که استعمار و استبداد «اُمَّهات» ارهاب و ارهابيت يا ترور و تروريسم هستند، و از طريق ارتکــاب عملکرد ضد بشرى و به وسيله سلاحهاى مخرب (متعارف، شيميايى، هسته ای، وسائل تعذیب، و غيره)، و اشغال و غارت ممالک، و کشتار و نابودى انسان ها، و ايجاد سازمانهاى مخفى و جاسوسى، و تعقيب و قتل مخالفان سیاسی، و غيره، جهان را در اضطراب و وحشت فرو برده اند. اصلاً استعمار و استبداد از طريق وحشتى که در قلب و روح جوامع بشرى ايجاد کرده اند، توانسته اند بر بشريت مسلط شوند!!، اما با وجود اين، استعمارگران و مستبدین، آزاديخواهان و مبارزات رهايى بخش را به ارهابى (تروريست) متهم ميکنند!، زهى بى حيايى!