دوست عزيز، اين اصل قياس اصلاً اسلامى نيست شما بايد قدرى در نظرياتتان تجديد نظر کنيد وگرنه با همان مشکلى روبرو مى شويد که جمهورى اسلامى روبرو شده و خود شما از آن به مطلق انديشى اشاره کرده ايد، قرآن پراز متشابهات است که اگر با قياس بخواهيم به آنها بينديشيم جز گمراهى و هلاکت نتيجه اى نخواهد داشت از ما گفتن است شما خود دانيد.

 قياس نيز که يک اصل اسلامى و«روش» مسلمين در برخورد با مسائل گوناگون زندگى است، برپايۀ مصادرچهارگانۀ «قرآن کريم، سنت مسلم، قانونهاى علمى، و عقل بشرى» پديد مى آيد و بعدى از ابعاد عقل و تعقل بشرى است وعبارت است از تشبيه پديده هاى «جديد» به پديده هاى«اصل» و استنباط و استخراج قوانين و احکام مناسب ازآنها، به عبارت ديگر، قياس مقايسۀ پديده ها و امور با درنظر گرفتن زمان ومکان و واقعيات جديد و اخذ قوانين و احکام «مشابه» است.

 اين حرف باطل محض است. حسين مير مبينى

 

بسم الله الرحمن الرحيم

برادر عزيز آقاى حسين مير مبينى، سلام عليکم:

ايميل شما در انتقاد از ديدگاه سماء در مورد «قياس» دريافت شد. از انتقاد شما خوشحال شديم، و دوست داشتيم اگر انتقادات ديگرى هم از نظر شما بر ديدگاههاى سماء وارد است، آنها را هم تذکر مى دادى. و ان شاء الله در فرصتهاى بعدى از اين امر دريغ نخواهيد کرد.

بديهى است که تبادل آراء، خصوصاً زمانى که طرفين مسلمان باشند، مايۀ رشد و تکامل و هوشيارى هرچه بيشتر است، و مشکلۀ ايرانيان، خصوصاً در خارج از مملکت، که زمينه اش هم وجود دارد، عدم انتقاد و يا انتقاد رشد دهنده و سازنده و مسئولانه است، که آن هم ناشى از خصومت عميق و ريشه دار در ميان آنهاست. اينست که يا انتقاد وجود ندارد و نظرات مختلف مجال طرح شدن نمى يابند، و يا اگر انتقادى مطرح شد، معمولاً ًخصمانه و همراه با بدخواهى و نفى و انکار است.

شايد بهتر بود که اولين تبادلات فکرى ما انتقادى نباشد، ولى حالا که اينطور شده بايد آن را به فال نيک گرفت. گرچه اين را هم بايد اضافه کرد که شيوۀ انتقادتان ميتوانست دوستانه تر باشد و اينقدر خشک و گزنده نباشد، آن هم در رابطه با موضوعى مثل «قياس» که کمتر محل مناقشه است و در قانون سماء هم تنها در پاورقى آمده است.

نکتۀ ديگر نيز اينست که انتقاد شما بدون استدلال است و براى موضع تان استدلالى (نه قوى و نه ضعيف) ارائه نداده اى. اينست که انتقاد شما بيشتر يک انتقاد فتوايى بحساب مى آيد!!، ولى با وجود اين، خيلى قاطعانه ابراز نظر کرده اى!!، و از سماء هم خواسته اى که از آن دست بردارد وگرنه جز هلاکت و گمراهى نتيجۀ ديگرى نخواهد داشت!!

و اما در رابطه با قياس:

همانطور که در قانون سماء (مرامنامه) آمده است، منابع و مصادر قوانين و اجتهادات سماء، قرآن، سنت مسلم، قانونهاى علمى، و عقل بشرى هستند. در پاورقى هم به اجماع و قياس پرداخته شده و به اهميت آنها نيز توجه شده است.

نکتۀ جالب توجه اينست که شما گفته ايد: «قياس اصلاً اسلامى نيست!»، اما براى سماء معلوم نيست که منظور شما چيست؟ آيا اين رأى قاطع شما مبنى بر نفى قياس، ناشى از اينست که مثلاً فکر ميکنيد قياس در قرآن و سنت نيامده؟ يا منظور شما اينست که مذاهبى که با تکيه بر قياس حرکت ميکنند، اسلامى نيستند؟ و يا اينکه بر شما معلوم نيست که قياس يکى از اصول مذاهب اربعه و و از منابع چهارگانۀ فقه سنت و جماعت است، که امروزه اکثريت مسلمين پيرو آن هستند؟ البته (با توجه به نوشتۀ شما) اين احتمال هم وجود دارد که شما بين قياس (تشبيه پديده ها به يکديگر) و آيات متشابه (آياتى که مشخصاً بر امور و چيزهاى معينى دلالت نمی کنند و ميتوان از آنها بيش از يک معنا دريافت کرد و در عين حال اصلِ کتابُ الله نيستند)، فرقى قائل نشده اى!!

از ديدگاه سماء، قياس يک اصل بشرى، يک اصل اسلامى، يک اصل علمى، يک اصل فقهى، و سنت مسلمين است. بحث روى قياس و کاربرد آن در اين ميدانها، جواب را خيلى طولانى ميکند. در نتيجه فقط فهرست وار چنين بايد گفت:

١- قياس يک اصل بشرى است و بشريت بدون قياس نميتواند زندگى کند، و هيچ بشر و جامعه اى در طول تاريخ خود بدون قياس و تشبيه پديده ها به يکديگر و اخذ نتايج و تجربيات و راههاى لازمه وجود نداشته است، بنابر اين، قياس را ميتوان اصلى مربوط به نوع بشر دانست و عقل بشرى بدون قياس ناقص است، و حتى حيوانات هم به نوبۀ خود از قياس استفاده ميکنند.

٢- قياس يک اصل اسلامى است و بسيارى از آيات قرآن و احاديث رسول که تاريخ را نقل ميکنند، و آيات مربوط به عبرت از تاريخ، و تجربه گرفتن از جوامع، و الگوسازى، و داستانهاى پيامبران، و مثالهاى قرآنى و .... مبنى بر قياس و صدور حکم در رابطه با آنها و اخذ و يا نفى و عبرت از آنهاست، و در اين رابطه ميتوان صدها آيه ذکر کرد. بر اين اساس، قياس يک اصل اسلامى است.

٣- قياس يک اصل علمى است، و اين اصل علمى، علاوه بر اينکه يکى از پايه هاى منطق ارسطو است، در همۀ علوم عقلى و نقلى و تجربى اعم از فلسفه، تاريخ، جغرافيا، ستاره شناسى، فيزيک، جامعه شناسى، روانشناسى، علوم اقتصادى، علوم سياسى، باستان شناسى و.... کاربرد دارد، و بدون قياس، کليۀ علوم دچار مشکل ميشوند.

۴- قياس يک اصل فقهى است و هر کسى با الفباى فقه آشنا باشد، ميدا ند که قياس يک از اصول چهارگانۀ مذاهب اربعۀ اهل سنت است که بيش از هزار ميليون پيرو دارند، و خصوصاً پايۀ اجتهادى ابوحنيفه  (بنيانگذار مذهب حنفى) و محمد ادريس شافعى  (بنيانگذار مذهب شافعى) است و بعد از قرآن، سنت، و اجماع قرار دارد. اينست که قياس يک اصل فقهى و يکى از منابع چهارگانۀ فقه اسلامى است.

۵- قياس، سنت مسلمين است، و درتمام مراکز فرهنگى و آموزشى مسلمين و همۀ کتب مربوط به منابع اجتهاد و حکم و فتوى، قياس وجود دارد و لازمۀ فتوى و اجتهاد است.اصلا ًبدون قياس بخش بزرگى از اجتهاد اسلامى و تطوير و تطبيق فقه اسلامى فلج خواهد شد!!

 و بالاخره، پاورقى قانون سماء (مرامنامه) در مورد قياس، که در متن آقاى مير مبينى نيز آمده است، دوباره ارائه ميشود، و بدين صورت است:

 قياس، که يک اصل اسلامى  «روش» مسلمين در برخورد با مسائل گوناگون زندگى است، بر مبناى مصادر چهارگانۀ «قرآن مبین، قانونهاى علمى، سنت مسلم نبوی، و عقل بشرى» به ميان می آيد، و بعدى از ابعاد عقل و تعقل بشرى است، و عبارتست از تشبيه پديده ها «جديد» به پديده هاى «اصل» و استنباط و استخراج قوانين و احکام مناسب از آنها، به عبارت ديگر، قياس یعنی مقايسۀ پديده ها و امور، با در نظر گرفتن زمان و مکان و واقعيات جديد و اخذ قوانين و احکام «مشابه» از آنست.

سازمان موحدين آزاديخواه ايران

۱۱ ذو الحجه ۱۴۲۲ - ۴ اسفند ١٣٨٠