بسم الله الرحمن الرحیم
حقوق و تکالیف مختص زنان در آیات قرآن
حال وقتِ
پرداختن
به حقوق و تکالیف خاص زنان
است، و در این رابطه به آياتى از قرآن استناد می
کنیم که مختص حقوق و تکاليف زنان هستند و براى جواب به مشکلات و حل مسائل
آنها و در مورد چگونگى وظايف و حقوق آنها نازل و تشريع شده اند، آياتی که
«ساختار و خصايص جسم زنان» علت اصلى نزول و
تشریع آنها می باشد. البته آياتی که
خاصتا از حقوق و تکاليف زنان صحبت می کنند و خصایص جسم زنان منشاء و
مُوَجِّد اين امر شده اند، نسبتا کم و اندک هستند، همانطورکه در رابطه با
مردان چنین است، و طبعا آنها نیز با توجه به ماهیت جسم خود مسائل مختص بخود
را دارند و آیات و تشریعات متناسب را طلبیده اند. این قضیه در مورد اطفال و
پیران نیز صدق می کند، و قرآن منزل
هر کسی را و هر صنفی را با توجه به اوضاع مختص به خودش مورد توجه و لطف
خاصی قرار داده است. اما در اين بررسی به آیات مربوط به زنان می پردازیم.
١- صداقت و انتظار در ازدواج مجدد:
یکی از وظایف خاص زنان،
مسئلۀ
«رَحَم خالی» در ازدواج
مجدد، و انتظار«سه ماهه»
جهت اثبات آنست، که درسورهٴ بقره آيهٴ
٢٢٨ بیان شده است، امری که لاجَرَم مختص زنان بوده و ناشی از ماهیت جسم
آنهاست، و خطاب الهی نیز متوجه آنها میباشد، و قرآن پيروز دراین رابطه چنین
می فرماید:
وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوَءٍ وَلاَ
يَحِلُّ لَهُنَّ أَن يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِن
كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ:
«زنان
مُطلّقه بعد از طلاق و جدايى (و براى ازدواج مجدد) سه ماه انتظار بکشند (تا
معلوم شود که حامله هستند يا نه). و براى زنان حلال نيست که مخلوق الله
(جنين) که در رحمشان است کتمان و پنهان سازند (به علل شخصی یا اجتماعی)،
اگر به الله و روز آخرت ايمان دارند.
اين آيه و
تکليف و حقوق ناشى از آن، حاصل وضعيت جسمى و ليـاقت حاملگى و در عين حال
امکان کِذب و صِدق زنان در اين رابطه است:
در اول آيه، حقوق زنان
براى ازدواج مجدد و نیز وظیفۀ آنها و اندازهٴ انتظار آنها جهت چنین ازدواجی
مشخص میشود.
در وسط آيه زنان به دلایل
شخصی و یا عرفی مُکلف به صداقت و عدم کِتمان و پنهان سازی دربارۀ حاملگی
میشوند،.
و بالاخره در دنبالۀ
موضوع، جِدّا و حتی
هشدارآمیز از آنها خواسته می شود که مشکلات درست
نکنند، و با صداقت خود، ایمان و اسلامیت خود را اثبات نمایند.
لازم بذکر است
که هدف اصلى اين آيه، علاوه بر تعیین
وظایف و حقوق زنان مطلقه، پيگيرى و ضمانت
«سرنوشت کودکان» است. همه می دانند که
مشخص بودن پدر کودکان جهت وضعیت مشخص آنها بسيار ضرورى و براى چگونگى
سرنوشت کودکان مهمترين مسئله است، خصوصا زمانی که نهادهای دیگری جهت رعایت
و سرپرستی و مصارف زندگی آنها در میدان نباشند. بنابر این، بدون مشخص شدن
پدر، خاصتا با توجه به اینکه معمولا صاحب امکانات رشد کودک است، همه چيز به
هم می ريزد و کودکان بکلی محروم و آواره میشوند، و شاید مصيبتى بزرگتر از
مجهول بودن پدر براى فرزندان وجود نداشته باشد، و اين مصيبت بنابر اينکه
فرزندان را بی خانواده و بى ريشه نیز میسازد، و چنين بچه هايى در ميان مردم
مجهول الهويه تلقى می شوند، حتی از مرگ پدر و مادر بدتر و ويرانگرتر است،
چرا که مجهول بودن پدر، شخصيت بچه ها را نیز جدا تخريب ميکند. بنابر اين
بديهى بنظر میرسد که قرآن حکیم طى آيه اى دراين رابطه قانونگذارى کند و
مادران را نسبت بدان هوشیار و آنها را موظف به صداقت نمايد. البته
همانطورکه در جاهاى ديگرنیز توضيح داده ایم، اصل بر حفظ و رعايت حقوق و
تحقق اهداف قرآن و آيات الهى است، و روش حفظ آنها
«فرع» و تحقق
بهتر و آسانتر «اصل»
می باشد. اينست که اگر از طريقهاى ديگر و کشفيات نوين، بدون انتظار سه
ماهه، بتوان به حاملگى و عدم حاملگى زنان پى برد، بکارگيرى آنها نه تنها
اشکالى ندارد، بلکه راه تحقق اهداف و اصول توحيدى، و در اين آيه سرنوشت
بهتر زنان و تشخیص وضعیت رَحَم شان را هموارتر و سريع تر می سازد.
٢- پیش قدمی مردان در اصلاح
ازدواج:
دنبالۀ آیۀ
٢٢٨
سورهٴ بقره، بین زنان و مردان مشترک
است، اما با توجه به اینکه به بحث ما مربوط است و درعین حال شبهاتی پیرامون
آن بوجود آورده اند، آن را مختصرا مورد بررسی قرار می دهیم. این بخش از آیه
چنین اعلام موضع می کند: ..... وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ
أَرَادُواْ إِصْلاَحاً وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ
بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَ اللّهُ عَزِيزٌ
حَكُيمٌ: و اگر زنان
و مردانِ جُدا شده در پی اصلاح و سازش باشند، بهتر است شوهران، زنان مطلقه
را بر گردانند. و آنچه بر زنان است (از وظایف) برای آنها نیز هست (از حقوق)
به نیکی وخوشی، الا اینکه مردان (با توجه به وضعیت زنان) باید درجه ای
(مقداری) از خود مایه بگذارند، و الله بسیار عزیز و بسیار حکمت دان است».
حال چرا بهتر است که جهت
صلح و ازدواج مجــدد، شوهران دنبـــال زنان مطلقه بروند؟
چـونکه در گذشته این شوهران بوده اند که
زنان را طلاق می داده و از آنها جدا می شده اند، و حق طلاق و ازدواج در
اختیار آنها بوده است، و در این رابطه زنان کمتر زمینه و موقعیت داشته اند.
خوب وقتی که چنین است و در اینجا شوهران، زنان را طلاق داده اند، پس بهتر
است که آنها دنبال زنان مطلقه بروند و موضع جدید خود را به آنها اعلام
نمایند. بعدا قرآن حکیم می فرماید: آنچه
بر زنان است، برای آنها نیز به همان سان موجود است. این عبارت یک اصل بسیار
اساسی است و قرآن منزل صراحتا حقوق و وظایف زنان را تماما برابر اعلام
داشته است، آنهم به معروف و به خیر و خوشی. آری: وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ
بِالْمَعْرُوفِ،
اصل توحیدی که در جوامع به اصطلاح اسلامی کمتر بدان
توجه و حتی زنان به سبک جاهلیت هتک حرمت می شوند.
اما در آخر آیه که دنبالۀ موضوع است، زنان بیشتر ملاحظه شده و در
آنجا امتیازی به آنها داده شده است، اما این ملاحظه نه بخاطر ذات زنان و
دادن امتیاز اضافی به زنان، بلکه بخاطر موقعیت نامناسب و بی زمینگی شان به
آنها داده شده است، وضعیت و موقعیت نامناسبی که در گذشته عیان بوده و حالا
نیز باقی است. بنابر این، قرآن مُنزَل توصیه کرده است که: درست است که آنچه
برای زنان است، بر مردان نیز هست، اما باید مردان و شوهران، که موقعیت ها و
زمینه های بهتر و مناسب تری دارند، یک مقدار از خود مایه بگذارند. پس وقتی
که چنین است و مردان دستشان بازتر است، باید زنان را مد نظر قرار دهند،
زیرا در این رابطه مقداری و درجه ای بر زنان دارند، و در نتیجه آن انتظاری
که از خود باید داشته باشند، از زنان بی زمینه و بی موقعیت نداشته باشند.
و طبری نیز در تفسیر عظیم خود روی همین
آیه چنین مینویسد: وأولى هذه الأقوال بتأويـل
الآية ما قاله ابن عباس، وهو أن الدرجة التي ذكر الله تعالى ذكره في هذا
الموضع الصفح من الرجل لامرأته عن بعض الواجب عليها، وإغضاؤه لها عنه،
وأداء كل الواجب لها عليه، وذلك أن الله تعالى ذكره قال: {وَللرّجالِ
عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ} عقيب قوله: {وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهُنَّ
بالمَعْرُوف} فأخبر تعالى ذكره أن على الرجل من ترك ضرارها في مراجعته
إياها في أقرائها الثلاثة و في غير ذلك من أمورها وحقوقها، مثل الذي له
عليها من ترك ضراره في كتمانها إياه ما خلق الله في أرحامهن وغير ذلك من
حقوقه:
«و بهترین نظرات در این رابطه نظر ابن
عباس است و آن اینکه: درجه ای که الله تعالی در این موضع ذکر نموده است،
صفح و بخشش مرد نسبت به خانمش در مورد وظایفی است که به گردن او می باشد و
چشم پوشی از اوست، و در مقابل، عمل به کل وظایفی است که نسبت به او بعهده
دارد، چرا که الله تعالی آیۀ
{وَللرّجالِ
عَلَـيْهِنَّ دَرَجَةٌ} رابدنبال آیۀ
{وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَـيْهُنَّ
بالمَعْرُوف} ذکر نموده است. بنابراین چنین است که الله تعالی در ذکر خود خبر
داده است که بر مرد است که در مراجعت مجدد زن مُطلقه، بعد از عدۀ سه ماهه،
ضررها و مصارف وارد شده را فراموش نماید، و همچنین در غیر این موضوع و کلا
در رابطه با امور و حقوق خانمش راه بخشش در پیش گیرد، مانند ضرر و زیانی که
از کتمان و پنهان سازی حاملگی توسط زن متوجه مرد می گردد، و نیز در ضررهای
دیگری که متوجه حقوق مرد می شود».
بنابراین، ماهیت و محتوای این آیه از قدیم چنین بوده
است، و ماهیت و محتوای ارائه شده، مختص موحدین آزادیخواه نیست، لکن عجب از
کسانی است که این آیه را بعنوان سندی برای برتری مردان بر زنان در اسلام
ذکر کرده اند، هرچند این کسان یا خرافه گرا هستند، که خوب به نان خرافات
عادت کرده اند، و باید چنین فهم کنند، و یا اسلام ستیز هستند، که طبعا بغض
و انکار همیشه مانع شناخت و موضع منصفانه بوده است. این در حالیست که این
آیه ربطی به ماهیت هیچ کس و جنسی ندارد، و کلا مبنی بر ملاحظه و در
نظرگرفتن زنان از طرف مردان صاحب مال و دارای موقعیت است. به عبارت دیگر
قرآن میفرماید: درست است که هرکسی به همان میزان که دارای حق است، دارای
وظیفه نیز هست، اما مردان با توجه به موقعیت زنان، باید مقداری و درجه ای
از خود مایه بگذارند، و خلاصه اعلام برابری حقوق و وظایف بهانه ای نشود که
واقعیات و تنگناهای زنان نادیده گرفته شود.
٣- کیفیت طلاق و حفاظت از
حقوق زنان:
همچنين قرآن حکیم در همين سورهٴ
بقره (آيهٴ ٢٢٩)
مراحل طلاق و مسئلۀ
پرداخت صِداق (مهریه) را
مطرح کرده و در آن حقوق زنان را به میان کشیده است، و با توجه به اینکه
مردان در موضع قدرت بوده و همه کاره بوده اند، و زنان امنیت و زمينهٴ کار و
فعاليت اقتصادى نداشته اند، در رابطه با مسئلۀ ضایع کردن حقوق زنان به آنها
اتمام حجت شده و قاطعانه از آنها خواسته شده که به
«حدود الهی» ملتزم و
پایبند باشند.
اینست که قرآن
حکیم
خطاب به مردان در
حفاظت از حقوق زنان چنین بیان می دارد:
اولا طلاق و جدايى
«دو بار» است، و بعد از
آن ازدواج مرد و زن تماما متلاشى می شود. این نظر و اجتهاد ماست و متناسب
با نص قرآن است، اما نظر و اجتهاد رسمی و سنتی، علاوه بر
«لفظی کردن
طلاق»، امساک و تسریح
را نیز یک طلاق میداند. یعنی دو بار طلاق را مختص طلاق رجعی، و امساک و
تسریح را طلاق سوم و بائن (نهایی) تلقی میکند. البته نظر ما مبنی بر وجود
دو طلاق امر غریبی نیست وچنین نظری وجود داشته است، ومثلا طبری در تفسیر
ارزشمند خود در این رابطه چنین میگوید:
و قال آخرون منهم: ...... و كأن قائلي هذا القول الذي ذكرناه عن السدي
والضحاك ذهبوا إلى أن معنى الكلام: الطلاق مرّتان، فإمساك في كل واحدة
منهما لهنّ بمعروف، أو تسريح لهنّ بإحسان. و هذا مذهب مما يحتمله ظاهر
التنزيل:
«بعضی دیگر
میگویند: ...... مثل اینکه معتقدین به این نظر، که آن را از سُدَی و ضَحاک
نقل کردیم، بدین نتیجه رسیده اند که معنای این کلام:
الطَّلاَقُ
مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ، یعنی زندگی
بمعروف و به خیر و خوشی با زنان در هر یک از مراحل اول و دوم، و طلاق زنان
به شیوه ای فداکارانه و نکوکارانه در هر یک از مراحل اول و دوم، و این مذهب
و منهج کسانی است که بر اساس ظاهر وحی نظر می دهند».
همچنین
در همین رابطه و روی همین آیه، به تفسیر طاهر بن العاشور:
التحریر و التنویر، و نیز تفسیر عَبدُه و
رشید رضا: المنار (التفسیر فی القرآن
الحکیم) مراجعه نمایید.
ثانيا قرآن مبین در
مورد نحوۀ زندگی با زنان به شوهران هشدار می دهد که : يا به خير و خوشى با
همسرشان و خانمشان زندگى کنند و يا به خير و نيکى از آنها جدا شوند. و این
امر حقیقتا ضامن یک زندگی آزاد خانوادگی است، یعنی نه ازدواج و زندگی
زناشویی زورکی است و نه میدان طلاق و جدایی بسته است، و مسلمین موظف هستند
که هم در میدان زندگی زناشویی و هم زمانی که با هم نمیسازند و در پی طلاق و
جدایی بر می آیند، باید خیر و صلاح اصل باشد و همه اش به خیر و نیکی طی
شود، امری که متأسفانه در جوامع اسلامی خلاف آن وجود دارد و بسیاری از
مشاکل و دشمنی ها ناشی از برگزاری غلط و مبنی بر روحیات غیر اسلامی است.
ثالثا قرآن منیر به
شوهران امر می کند که از اموال و حقوق شرعى و تعیین شده ای که به
زنان داده اید چيزى نکاهند، و هنگام طلاق و جدایی تماما آن را
بپردازند، مگر بنابر اتفاق و رضایت طرفين، امرى ومسئله ای خلاف آن را اقتضا
نمايد. طبعا منظور قرآن از
«آنچه به آنها
داده اید»، صِداق و
امـوالی است که به آنها هدیه شده است، و این بدین معناست که زنان زمینۀ
فعالیت اقتصـادی نداشته اند، و بدین خاطر جز امـوال صِداق و ارثیه و هدایا
و...... چیزی نداشته اند، و بدین خاطر اکثرا از ملک و مال مستقل بی بهره
بوده اند.
و متن آيه از این قرار است:
الطَّلاَقُ
مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ وَ لاَ
يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَأْخُذُواْ مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئاً إِلاَّ أَن
يَخَافَا أَلاَّ يُقِيمَا حُدُودَ اللّهِ:
«طلاق وجدايى
دو بار است، بنابراین يا زندگى به خير و خوشى داشته باشید، و یا فداکارانه
و مسالمت جويانه راه آزادسازى و جدايى را در پیش گیرید (و حق ظلم و تجاوز
را نداريد)، و از آنچه شما مردان به زنان داده ايد (صِداق و هدايا و......)
چيزى از آن نکاهید و کم کنيد، مگر اينکه زوجين، به علت مسائل و مواقعى که
استثنائا پيش می آيد، نگران نقض و عدم رعايت حدود الله باشند». بله اگر مُحتواى فقط همين آيه در ميان
مسلمين جامهٴ عمل می پوشید، مشکلات عظيمى که حالا هم پا برجا و گسترده
هستند، اثرى از آنها باقى نمیماند، و به تبع اين پيشرفت، امور ديگر و مشاکل
ديگر نيز حل و فصل مى شدند و جوامع اسلامى می توانستند مراحل تکامل و ترقى
را طى نمايند. اين آيه قبل از هر چيزی اعلام می دارد که طلاق و جدايى بین
زن و شوهر
«دو بار» است نه
«دو لفظ» ناگهانی و غیر
ارادی!! ، و بعد از دو بار طلاق و جدايى، ازدواج آنها بکلی پايان می يابد و
طرفین بايد به فکر ازدواج با افـراد ديگرى بيفتند.
نکتهٴ ديگر در مورد طلاق
و جدایی بین زن و شوهر، که به دليل تحريف آن بسيار مصيبت بار هم بوده،
ماهيت طلاق و اينکه آيا طلاق و جدایی صرفا
«الفاظی» است یا اینکه
در این میدان
«عملی» روی می دهد؟!! ، چنين چيزى مثل اينست
که گفته شود آيا اسلام حرف است يا عمل است؟!! آيا اگر کسى عصبانى يا وادار
شد که بگويد من مسلمان نيستم مرتد ميشود؟!! یا در رابطه با خود طلاق آیا
اگر کسى از روى عصبانى يا از روى ناچارى گفت من از همسرم جدا شدم! بلا
فاصله جدايی اش متحقق میشود! بدون اينکه همسرش حتى مطلع باشد؟!!، اصلا آيا
«عَقدها و
پيمانها» اينگونه فسخ و
مُنحل ميشوند؟!! چنين برخورد عجيبى با مسئلهٴ طلاق، در طول قرون، موجب
بزرگترين مصيبت ها و نابودى پر صفاترين خانواده ها و ازدواجها شده و کودکان
بیشمارى نيز بهمين دليل آواره و سرگردان شده اند. واقعا جای تأسف عمیق است
که دین و منهجی که قرار بوده حلال مشکلات و مشکل گشای بشریت باشد، اینچنین
مصیبت بار و مایۀ مشکلات و مشقت بشریت شده است،
پدیده ای که نه در طلاق و
جدایی خلاصه می شود و نه به دیانت و مذاهب منحصر
می گردد،
و اینهم ناشی از این واقعیت تلخ است که متأسفانه از
«هر چیزی» در
میدان دینداری و در زندگی بشری میتوان
«سوء استفاده» کرد.
۴- جَواز طلاق و
حکمت مرحله بندی آن:
طبعا این نوع برخورد با
طلاق ناشى از یک
«ذهنیت خرافی» و نیز عدم فهم
مسئلۀ طلاق بوده است، و دین فروشان نیز حقیقتا دکانشان در بی خبری مردم
تداوم می یافته است، چیزی که حالا نیز همینطور است. بدین صـورت که مردم
تصور می کرده اند اگر کسى، به هر علتی، و لو در هنگام ناراحتى و عصبانيت،
بگويد زنم را سه طلاقه دادم! طلاق و جدایی اش متحقق می شود و رابطۀ زناشویی
با همسرش حرام و زناکاری محسوب می شود!!، اين در حاليست که زن بی چاره! حتی
مطلع نيست وهيچ مشکلى هم با شوهرش ندارد!!، و مرد بى چاره تر نيز نه
خواستار چنین مصیبتی است و نه حتى در بسيارى از اوقات، اختيارى در به زبان
راندن اين لفظ ممنوعه و بسيار خطرناک!! داشته است.
واقعا مايهٴ
تاٴسف است که خـرافه
پرستى و عدم فهم موضوع، اين قانـون الهی را که براى ظهور يک خانوادهٴ آزاد
و مبنى بر اراده و خير و خرمى وضع شده است، بتواند به چنين معضلهٴ بزرگ و
مُصيبت بارى تبديل سازد؟؟!!!، اين در حالی است که خيلى
صریح و بی پرده، طلاق يعنى
برهم زدن اِرادى يک ازدواج و جُدا شدن عملى زن و مرد از یکدیگر و الغای
همسری، که بنابر عدم سازش با همدیگر در زندگی زناشویی و اينکه نمی توانند
با خير و خوشى با هم زندگى خانوادگی مشترک داشته باشند و براى يکديگر مفيد
و مايهٴ آسايش و راحتى گردند. به اين می گويند طلاق، همان طلاقى که مورد
نظر الله رب العالمین در قرآن است.
خلاصه
«حکمت طلاق»
دقيقا در تضاد با «حکمت ازدواج»
است، یعنی تا وقتی که دلايل ازدواج باقى است، طلاق محال میباشد و نمیتواند
واقع شود. اما متاٴسفانه درميدان جهالت و غفلت و دین فروشی همه چيز گم و
بهم خورده است: نه طلاق و جدايى معناى خود
را دارد و نه ازدواج و زندگى زناشويى!!،
اگر زن و مرد با هم هستند و رابطۀ زن و شوهری دارند، جبر وجار ومشکلات است،
و اگر هم از یکدیگر جدا شدند، نوبت عداوت و دشمنى ابدى فرا میرسد، و با
بدترین شیوه ها یک ازدواج نا موفق را پایان میدهند!! ، و بدینصورت اصل
قرآنی: «إِمْسَاكٌ
بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ»
را عملا به «إمساک بِجَبر
أو تسریح بِعَداوة» مبدل کرده اند.
و اين در
حاليست که طرفين خود را مسلمان می دانند؟!، اما نسبت به حقوق يکديگر کاملا
بى توجه می باشند؟!، و غافلند از اينکه دو زوج مسلمان، چه در دورهٴ زندگى
زناشويى و زيست مشترک و چه بعد از طلاق و جدايى از همدیگر، برادر و خواهر
دينى يکديگر هستند. اینست که جهت تصحيح انحرافات و تغییر رفتارهای سنتى و
غیر اسلامی، مهمترین کاری که باید انجام داد، طرح مجدد اسلامیت و ترویج
اسلام اجتهادى و روشن اندیشانه و ارائهٴ همهٴ آيات قرآن و پیگیری تمام
ابعاد اسلامی و تفهيم اهداف توحيدى است.
و طبعا
موضوع طلاق نیز از دیگر امور منجمد و
تحريف شده جدا پذير نيست و بلکه جزو آنهاست.
اما حکمت مرحله
بندى طلاق، که قرآن حکیم آن را مقرر کرده، لايق توضيحاتى است، چونکه متأسفانه
این مسئله نيز وارونه گردیده و از آن بر خلاف واقع
استفاده شده
و بصورت ناشیانه و غير مُؤهَلانه در آن تصرف گردیده است، و بدین شیوه
در بیشتر اوقات بجای اینکه حلال مشکلات باشد، مشکله آفرین گشته است. مسئلهٴ
مرحله بندى طلاق در قرآن و در اسلام، متکى به اصل
«دورانديشى و
امکان تجديد نظر و اصلاح نفس» است، و آن بدين صورت است: چون يک زن و
مرد، بعد از طلاق و جدايى و دورى از يکديگر ممکن است به عواقب اين جدايى و
عدم سازش با یکدیگر واقف شوند و در پى اصلاح خود بر آيند، قرآن اعلام کرده
که چنين زن و مردى
«اگر بخـواهند» دوباره می
توانند آشتى نمایند و مجددا همسر يکديگر شوند.
اما بعد از دو
بار طلاق و جدایی، بدیهی است که کارشان به پايان می رسد و ازدواجشان بصورت نهايى متلاشى
ميشود، چون انسان ها نبايد در چنين ميدان هايى براى مدتى طولانى سرگردان
شوند و لازم هم نيست که سرگردان شوند، و زنان و مردان دیگر براى ازدواج با
آنها معمولا زیاد هستند.
اينست که قــرآن منزل
صراحتا اعــلام کرده که آنها بعــد از «دو
بار طلاق و جدایی» نمی توانند زوج يکديگر
شوند و هر يکى بايد پی کـار خود برود و با زنان و مردان ديگـر ازدواج
نمايد. و تنها راه ازدواج مجدد چنين زنان و مردانی (بعد از دو بار طلاق
وجدایی)، ازدواج آنها با ديگران و وقوع طلاق وجدايى درآنست:
فَإِن طَلَّقَهَا
فَلاَ تَحِلُّ لَهُ مِن بَعْدُ حَتَّىَ تَنكِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ:
«پس وقتی که
او را طلاق داد، برای او حلال نیست و حق ندارد که با او ازدواج نماید، تا
وقتی که با مرد دیگری (غير از زوج اول) ازدواج نمايد»، که چنين وضعى
به ندرت پيش می آيد. اما الله خواسته که از سوء استفاده از زنان جلوگیری به
عمل آورد و دست مردان سوء استفاده چی و هوسباز را از دامن زنان کـوتاه
سازد، و در عین حال، طلاق بازی مردان را محدود و مقید سازد. به عبارت دیگر
قرآن به مردان اعلام می دارد که اینجوری نیست که هر وقت خواستید زنان را
طلاق دهید و هر وقت نیز هوس کردید آن بیچارگان را برگردانید، نخیر، بلکه
بعد از دو بار طلاق و جدایی، دیگر حق ندارید آنها را بر گردانید.
اما اگر واقعا بعد از دو بار
طلاق و جدایی از همسرتان کاملا پشیمان شده اید و در ازدواج مجدد با او
میخواهید همسر همیشگی آنها باشید، چاره ای نیست جز اینکه باید آنها ازدواج
دیگری نمایند (تا طلاق بازی نکنید!)، آنگاه که درآنجا طلاق روی داد شما می
توانید دنبال همسر از دست رفته!! بروید.
البته در اينجا نیز متأسفانه فساد
و خـُدعه بوجود آورده اند و ازدواج واقعى را به ازدواجى تزويرى و يک روزه
تبديل نموده اند، و بدین شیوه دین فروشان حرفه ای خواسته اند روى الله و
مؤمنين کلاه بگذارند و مردم بیچاره را دچار رنج
و مشقت سازند.
و اين فساد و خدعۀ کاسبکارانه و رسوا کننده
ناشى از تحريف طلاق و تحميل طلاق بر زن وشوهرى است که هيچ مشکلى با هم
ندارند، و ناشی از بازی دین فروشان حرفه ای با خالق بشر و خلق غافل وخفته
است، و زنان و شوهران بیچاره در آن تقصیری ندارند، الا اینکه نمی خواهند
بدون دلیل از یکدیگر جدا شده و خانۀ خود را ویران سازند و بچه های خــود را
آواره نمایند، و در نتیجه مجبـور می شوند جهت حفظ آن حتی تن به رسوایی
اجتماعی بدهند، و بدینصورت قربانی سوء استفاده و سوء تعبیر جهال دین فروش
می گردند. آرى!
اينچنین شرک و استبداد و جاهليت، قوانين حياتبخش و مشکل گشای توحيدى را
ويران و تخريب و مايهٴ رنج و مصيبت بشریت می گرداند.
۵-
کلید طلاق و
جدایی در دست کیست؟!
حال سؤال اینست
که کلید طلاق و جدایی
(الغای ازدواج) در دست کیست؟! آیا این کلید در
دست مردان است؟! همانطـور که
عرفا و بصورت سنتی چنین است؟! آيا تصميم به طلاق و جدايى خاص مردان است؟!
همانگونه که
فقه سنتی بدان پرداخته و تقریبا آن را در
اختیار مردان نهاده است؟! یا اینکه زنان
نيز میتوانند تصميم به طلاق و
جدايى بگيرند و
«کلید اراده»
در اختیار آنها نیز باشد؟! در اين رابطه بايد گفت و چنین
«تصریح» نمود:
کسانی که معتقد به «حصر»
اختيار طلاق و جدايى در مردان هستند، به تاٴکيد زنان را
«فــاقد اراده و اختيار»
اعــلام کرده اند، همانطور که در میدان
«عقد و ازدواج» نیز
چنین کرده و می کنند، و حتی تا آنجا جلو
رفته اند که زنان را اصلا فاقد «رأی و
نظر» اعلام نمایند؟! و وقتی که چنين است
در آن صورت زنان نیز «وظیفه و تکليفى»
نخواهند داشت!!، و چنين موضعى، که به مثابهٴ
«سلب انسانيت»
از زنان و انکار مشيت الهى و تشريع است، شـرک آميز و استبدادى و ضد تـوحيدى
و زن ستيـزانه محسوب می شود و در تضاد با صــدها آيهٴ قـرآن است.
علاوه بر اينها
در اين رابطه سه نکتۀ اساسی
وجود دارد:
١- در قرآن
مُنــزل هيچ نص و کلامى در نفى اين مسئله که قرار طلاق و جدايى در اختیار
زنان نیست و یا نبايد در اختيار زنان باشد وجود ندارد، و در اين باره
(طلاق) اگر نص صريح و مشخصى در قرآن مبنی بر اراده و اختيار و انتخاب وجود
ندارد، فرقى ميان مردان و زنان نهاده نشده است، یعنی اگر برای اراده و
اختیار زنان در طلاق و جدایی نصی وجود ندارد، برای مردان نیز چنین چیزی
وجود ندارد. بگذریم از اینکه قضيۀ طلاق و عدم استمرار زندگى زناشويى يا
ازدواج و عدم ازدواج با شخص معينى، يکى از موارد اراده و اختيار زنان و
مردان در این میدان است. همچنين در فقه سنتى اصل بر
«اِباحة» قرار داده شده
است، بدين معنا که هر چيزى که تحريم و انکار نشده، مباح و مجاز میباشد.
اينست که در سايهٴ فقه سنتى نيز اثبات اختيار طلاق و جدايى براى زنان کاملا
ميسر است.
٢- اگر ادبيات و
اصطلاحات قرآن، در امور خانوادگى و روابط زناشويى (و نيز دفاعى) بيشتر خطاب
به مردان نازل شده است، ناشى از توان اِجرايى آنها بوده است، همانطورکه
زنان هم در موارد خاص خود مخاطب قرآن منزل میباشند، و کما اینکه که در امور
مشترک، که اصل و اساس است، مردان و زنان بصورت يکسان مورد خطاب قرار گرفته
اند. اين روش در مورد ادبیات زمانهٴ ما نيز صدق می کند و حالا هم استمرار
دارد، چرا که حالا نیز مردان همه کاره اند و بيشتر مخاطب قرار میگیرند و
بيشتر مطرح هستند، و اين مردانند که اکنون هم در تمام دنيا در راٴس امور
میباشند.
٣- فقه حنفى بنا
به استناد به قسمتی از آيهٴ ٢٣٠ از سورهٴ بقره:
حَتَّىَ تَنكِحَ
زَوْجاً غَيْرَهُ:
«تا با غير از زوج اول ازدواج نمايد»، و همچنین
قسمتی از آیۀ ٢٣٢ از سورۀ بقره:
أَن يَنكِحْنَ
أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْاْ بَيْنَهُم بِالْمَعْرُوفِ:
«اينکه با
مردان عقد نکاح ببندند، اگر بین آنها توافق و رضایت حاصل شد»، به ازدواج
زنان بلا وکيل راٴى داده است. ابوحنيفه ميگويد:
«وقتیکه زنان
انواع عقود و معاملات و پيمانها را منعقد می سازند، در مورد عقد نفس خود و
ازدواج با مردان نيز اين حق را دارا هستند و راٴسا می توانند ازدواج
نمايند».
اينست که در
جوامع اسلامى، دخترانى که بدون رضايت پدر و بر خلاف ارادۀ
«وَلِىٌ مُجبِر» ازدواج
میکنند، بر اساس فقه حنفى عقدشان حل و فصل میشود و کسى هم بدان اشکال شرعى
وارد نمی کند.
همچنین در مورد طلاق نيز در
فقه سنتى مسئله اى وجود دارد به نام
«طلاق خلع» و آن عبارتست
از طلاقی که زنان درآن پيش قدم ميشوند و با گذشت ازمهريهٴ خود از شوهرشان
جدا میگردند. و اين نوع طلاق و جدايى نزد همهٴ مذاهب اسلامى شرعيت دارد.
علاوه براین، بنابر فقه
سنتى زنان ميتوانند در هنگام ازدواج، اراده و اختيار طلاق و جدايى را شرط
ازدواج قرار دهند و آن را برای خود محفوظ دارند، و اين شرط نیز شرعى تلقى
می شود. خوب وقتی که در
«فقه سنتى» که هزار و چند
صد سال از عمر آن گذشته است و با توجه به
«زنان محروم و
بی پناه دورهٴ خود» تدوين شده است، وضع چنين است، در ميدان اسلام اجتهادى و در زمانۀ ما
که زنان خوشبختانه ترقى و تکامل زيادى پيدا کرده اند، چنين مسائلى اصلا
مشکل بحساب نمی آيند، و اصول و اهداف توحيدى و قرآنى، در اين اوضاع رو به
رشد و رو بسوى همواری زمينه هاى
«تعادل و توازن مرد و زن»، بسيار خوب و
بهتر از هر زمانى متحقق شدنى هستند.
در آيات بعدىِ همين سورهٴ
بقره (آيات ٢٣١ و ٢٣٢) قرآن منزل مجددا به کمک زنان می آيد و از مردان آنها
ميخواهد که حقوق معين زنان مطلقه را محافظت کرده و آيات و حدود الله را به
بازى و مسخره نگيرند. و در اينجا نيز اين اصل ذکر می گردد که: «يا به خير و
خوشی با زنانشان زندگى کنند و يا مُحسِنانه و مسالمت جويانه زنانشان را
طلاق دهند». همچنين قرآن
مبین به مردان امر می کند که پس از پايان
«دورهٴ سه ماهه» که با پايان
يافتن آن، انتظار زنان مطلقه براى ازدواج مجدد به پايان ميرسد، زنان مطلقه
را از ازدواج مجدد باز ندارند. در اين قوانين و اوامر توحيدى، بجاى اينکه
از زنان خواسته شود که حافظ حقوق خود باشند به مردان آنها امر ميشود که
حقوق آنها را محفوظ بدارند.
و اين مسئله بوضوح ناشى از
اينست که زنان توان مقابله و منازعه با مردان را نداشته اند، و حالا نیز
ندارند، مگر خارج از خانواده حمايت شوند، حمايتى که اگر منشاء آن نهادهاى
معتمد و مردمى باشد
«مُوَجَّه و
بجا» خواهد بود و
مردان را بر اساس عدالت اسلامی مقید و در مرزهاى توحيدى محدود خواهد کرد.
اما متاٴسفانه درعصر حاضر نيز وضع تقريبا به روال گذشته است و تغييرات
اساسى در اين عرصه بوقوع نپيوسته است، و مثل ساير عرصه های زندگی بيشتر
شعار و تظاهر وجود داشته و هدف اصلى دخالت در امور خانواده ها و
«غربى سازى» بوده است.
از طرف دیگر، مسلمين نیز که
هنوز در زير سلطهٴ استبداد و استعمار و خرافات می نالند، در اين رابطه
نتوانسته اند کار مؤثرى انجام دهند، و در نتیجه مشکلات زنان و غير زنان روى
هم انبار شده است، و اين وضع تا استقرار آزادى و مردمسالارى ادامه خواهد
داشت.
آری، زنان و خصوصا
زنان مسلمان، با فراهم شدن زمينه هاى آزادى و مردمسالارى، همراه با مردان
به وضع بهترى مى رسند، اما بايد متوجه باشند که اگر اهميت و لياقتهاى خود
را در ميدان هاى علم و دانش، تقوى و انضباط، شجاعت و عمل و...... بالا
ببرند، مجال توازن و هماوردى بيشترى را با مردان پيدا می کنند.
البته در زندگی
بشری
ميدان ها و امـورى نیز
وجـود دارند که حقيقتا زنان می توانند در آن
«يکه تاز» شوند
و مردان در آنها به پاى زنان نمی رسند، یکه تازی که سنتی ها آن را در
«خانه داری و بچه داری»
می بینند! و غرب گرایان نیز آن را در
«نمایش اندامهای جنسی و لختی گری» یافته
اند!! ، اما مـوحدین آزادیخـواه با تکیه بر اندیشه های توحیدی و با تــوجه
به واقعیات زندگی بشری و بنابــر ماهیت و استعدادهای مُسلّم و اثبــات شدۀ
زنان، یکه تازی زنان را در «رشد و جدیت و
فعالیت» آنها که در تضــاد با خانه نشینی
و لختی گری آنهاست پی گیری می کند. و
الحق که زيبايى و خرمى و معناى زندگى بشری، حاصل حضور مشترک و مؤثر زنان و
مردان و در رشد و جدیت و فعالیت آنهاست، و از این طریق همهٴ آنها می توانند
در شکوه و عظمت و خرمی حيات بشرى نقش اساسى بازى نمایند.
آری،
زنانی که مشتاق توازن و عدالت و آزادی و استقلال
هستند، بعد از مرحلۀ خانه نشینی و خروج از کُنج اِنزوای قرونی، بجاى خزيدن
در ميدان جنسيت و لختی گرى و آلت هوى وهوس مردان نالایق و بى انضباط گشتن،
که ناتوانى و وابستگى آنها را بيشتر اثبات می کند، بايد در همهٴ ابعاد حرکت
و رشد نمايند و در این میدانها جدیت داشته باشند و بدین صورت مايهٴ فخر و
شرف خود و مردانشان و جامعه شان گردند.
۶-
رضاع و شیر دهی
مادران:
علاوه بر اين ها در همین سورهٴ
بقره (آيهٴ ٢٣٣) باز
«جسم زنان» زمينهٴ حکم و
امر خاص دیگری را فراهم کرده است، و همين وضع خاص موجب شده که الله رب
العالمین به زنان توصیه نماید که دو سال به بچهٴ خود شير بدهند، و قرآن
منزل در اين رابطه چنين قانونگذارى می کند:
وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ
أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ
الرَّضَاعَةَ:
«مادران دو
سال تمام به فرزندان خود شير بدهند، تا آنهايی که می خواهند
دورهٴ شير
دادن به اِتمام برسد». روى اين آيه زياد ميتوان بحث کرد، اما همين قدر کافى است که گفته
شود: مبارک آن خالقى است که نسبت به مخلوق برگزیده اش یعنی انسان اعم از
بچه ها و مادران و پدران اين همه احساس مسئوليت کرده است، در اینجا فقط
بخشی از آیه را که مربوط به بحث ماست طرح کرده ایم و تنها آن را مورد توجه
قرار می دهیم.
در اين آيه قبل از هر چيز
کودکان مورد توجه قرار گرفته اند و مادران موظف به دادن
«شير کامل –
غذای کامل» به فرزندان
خود شده اند، که طبعا در طى دو سال تمام به انجام می رسد.
نکتۀ دیگر که لایق اشاره
است و مربوط به حقوق زنان است، عبارت
أَوْلاَدَهُنَّ
(فرزندانشان)
است،
و این عبارت صراحتا اعلام می دارد که بچه ها فرزندان مادران هستند،
همانطورکه فرزندان پدران می باشند. بنابراین، بچه ها فرزندان مشترک پدران و
مادران می باشند، اما فرهنگ سنتی، ظالمانه و بر خلاف نص قرآنی، این حق را
از مادران سلب نموده و بچه ها و اولاد بشر را به انحصار پدران در آورده
است. در دنبالۀ آیه قرآن حکیم عبارت
لِمَنْ أَرَادَ را به میان
کشیده است، و معنای آن اینست که لازم نیست که حتما کار شیردهی دو سال کامل
باشد، و این قضیه بدین صورت است که اگر از راههای دیگری شیر کودک و غذای آن
تأمین شود، ضرورت ندارد که مادران حتما دو سال تمام به امر شیردهی
بپردازند، اما اگر چارۀ دیگری وجود نداشته باشد، طبعا مادران موظف به چنین
کاری شده اند، همانطور که بعد از دو سال موظف نیستند، و در این رابطه و در
دنبالۀ آیه پدران موظف به تأمین مخارج فرزندان خود شده اند، خاصتا اینکه
بعد از دو سال، شیر مادران تا حد زیادی ارزش غذایی را از دست می دهد.
بديهى است که نظام مذکور در اين آيهٴ بزرگ،
نيازمند مقدمات و فرهنگ و نظام اقتصادى ويژه اى است، و در جاى خود بايد
بصورت کافى بررسى و مورد توجه قرار داده شود. شير دادن به بچه ها و دو سال
آنها را در آغوش گرفتن و با آنها بزرگ شدن (که معمولا هر زنى داراى چند بچه
می گردد) خودش پيامدها و نتايجى دارد و نظام فرهنگى و اقتصادى خاصى را می
طلبد، و از نظر روحى و ماهيت روابط هم نکته ها وجود دارد: روحيات خود را می
خواهد، وقت زنان را می گيرد، از شغل و کار بازشان می دارد، امکانات متناسب
می خواهد و..... (بچه دارى است ديگه!!)، و همۀ اينها بدون همکارى و همدردى
و فداکارى اعضاى خانواده و خصوصاً شوهران ميسر نمی شود.
اما شايد کسانى
بگويند که خوب حالا
که شير خشک و امکانات بيشترى فراهم شده اين مشکلات حل شده است؟!! در جواب
چنين مسئله ای بايد گفت که:
اولا متأسفانه چنين نيست و شیر خشک و اين
نوع امکانات و روابط ناشى از آن مشکلات جديدى را پديد آورده است، زيرا اين
نوع زندگى و این نوع بچه دارى، فرهنگ و نظام اقتصادى و اجتماعى ديگرى را
طلبيده است، و از هم گسستن روابط اجتماعى و خانوادگى و عدم علاقه به بچه
دار شدن و بچه داری و حتى عدم علاقه به ازدواج و رواج فردگرايى و فحشای
افسار گسیخته و امراض بی سابقه از پيامدها و نتایج شوم آنست.
بنابر این،
بچه اى که
از آغوش مادر محروم است و مادرى که با بچه هايش رابطه اى غير طبيعى پيدا می
کند، عواقب جسمى و روحى و فرهنگى خود را دارد و رابطهٴ اعضاى خانواده را
بصورت منفی دگرگون می سازد.
ثانيا اين یک اصل
مسلم است که وقتى چيز جديدى و دستاورد تازه ای نصيب بشر شود و اين محصول و
دستاورد جديد، سودش از زيانش بيشتر باشد، لايق بکارگيرى و قابل استفاده
خواهد بود، زيرا در ميدان توحيد و اسلاميت، اصل بر تحقق اهداف توحيدى و
ارزشهاى اسلامى است، و در ميدان شيردهی مادران به بچه ها نيز،
قصد و هدف، حفظ و سلامت و
رشد مناسب بچه ها و کودکان و در عين حال حفظ اصول توحیدی و روابط توحيدى
است.
۷-
لباس و پوشش
زنان:
و بالاخره قرآن
مُنزل
در سورهٴ نور آيات٣٠ و٣١ تکالیف و حقوق مشترکی برای مردان و زنان مؤمن و مسلم بیان نموده
و به آنها توصيه می کند که چشم چرانى نکنند و در اين رابطه
«اَدب و حُرمت»
را نگه دارند. همچنین به آنها توصیه می کند که حافظ فروج و اندامهاى خود
باشند و کاری نکنند که از اندامهای جنسی خود سوء استفاده نموده و فضای
اجتماعی را ناسالم سازند. تا اینجا وظيفه مشترک است، اما در ادامهٴ آيهٴ ٣١
اصلى بيان ميشود که ناشى از جسم زنان است و در نتیجه مختص آنها نازل شده
است، و خطاب به رسول اسلام می گويد:
وَلَا يُبْدِينَ
زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا:
«زنان مؤمن و
مسلم زيبايیهاى جسم خود را اِبداء و اظهار نکنند، مگر آن بخش ها و اعضايى
که بصورت عادى و يا بنابر ضرورت ظاهر و ديده می شوند».
اين امر و
قانون دقيقا ناشى از ماهيت و لطافت و تحریک سازی جسم و اندامهای زیبای زنان
است. بله قرآن میخواهد جسم لطيف و زيباى زنان عمومى نشود و مسائل جنسى در
زندگى زناشويى محصور گردد، تا هم خانواده قوام و دوام بياورد و نسل ایمان و
اسلام تربیت شود، و هم زنان و مردان مؤمن کارشان کلا جنسیت و شهوترانی
نگردد و مُؤمِنین و مُؤمِنات به کالاهای جنسی تبدیل نشوند و به مفــاسد
جنسی و غفلت و انحطاط حــاصل از آن گـرفتار نشوند.
در اين امر و
قانون توحیدی دو بخش وجود دارد:
بخش اول، که زنان موظف
می شوند زيبايى هايشان را اظهار و عرضه نکنند.
و
بخش دوم، که ميزان لباس و پوشش را تحديد
و معین ميکند، اما زیبایی هایی که بصورت عادی و غیر ارادی ظاهر می شوند،
معاف شده اند. اين دو بخش هر يک در جاى خود ميتواند هم نقش وظيفه و هم نقش
حقوق را بازى کند، و هدف اين قانون، حفظ کرامت و احترام بشرى و عفت و
پاکدامنى و دوام خانواده و ایجاد یک زندگی جـدی و تـوحیدی است. اين قانون
در ميان مسلمين به حجاب يا لباس اسـلامی مشهـور شده است، حجاب و لباسی که
سنن قومى و محلى و مذهبى
آن را به بى راهگى و افراط و تفریط کشانده و بجای تحقق آیات قرآن و رسیدن
به اهداف توحیدی، یا وسیله و دستاويزى براى منزوی سازی زنان شده و یا نسبت
بدان بی توجهی شده و اِهمال و رها گشته است. و همين مسئله نقش مهمى در
انـزواء و عـدم حضور زنان مسلمان در اجتمـاع و یا حضـور مـؤثر و
شرافتمندانه داشته است، و چنین وضعی (خانه نشینی یا ظهور نامناسب) در نقض
حقوق اساسى آنها نقش مهمی ایفاء کرده است. اما از همه جالبتر اینکه در این
میان نحوۀ لباس و پوشش مردان
تحت الشعاع لباس و پوشش زنان و ظهور وعدم ظهور اندامهاى آنان واقع شده و
لباس و پوشش اسلامی برای مردان کأن لم یکن و تا حد زیادی فراموش شده است!!
، بحدی که گويى لباس و پوشش مناسب و مؤدبانه
فقط براى زنان
وضع شده است.
خوب است
درهمینجا توضیحات بیشتری نسبت به مسئلۀ لباس و پوشش اسلامی ارائه شود، بدین
صورت که:
در میدان لباس و
پوشش مردان
و زنان مسلمان، اصل بر «عفت و حرمت» قرار
داده شده است، و در قرآن و در صدر اسلام نیز میزان باز اصل عفت و حرمت بوده
است. لازم بذکر است که «تحریک پذیری» و
«موازین حرمت» از جامعه ای به جامعه ای دیگر و
در زمانهای مختلف و در میان اقوام متنوع، ثابت و یکسان نیست، بلکه
متغیر و متفاوت و وابسته به عرف وعادات و نیز
«قلت و کثرت» حضور زنان و نحوۀ ظاهر شدن آنها در سطح جامعه است.
مثلا در یک «جامعۀ سنتی» با توجه به اینکه
زنان بسیار خصوصی و خانگی هستند، حتی یک تار موی آنان جلب توجه می کند، اما
در جامعه ای که از غل و زنجیرهای سنن قدیمی رسته و زنانش آزادانه حتی به
گشت و گذار میروند، زلفهای زنان و حتی بیشتر از آن نیز چندان اهمیتی ندارد.
خلاصه در مورد لباس و پوشش و اندازۀ آنها برای زنان و مردان، اصل بر
عفت و عدم تحریک سازی لباس و پوشش و حفظ و
رعایتِ حرمت و شخصیت انسانهاست. بدین صورت
یک لباس و پوشش اسلامی نه باید سنتی و منعکس کنندۀ فرهنگ و عادات مردمان
گذشته باشد، که برای زمانۀ ما نه تناسب دارد و در عین حال برای زنان منزوی
کننده و دست و پاگیر است، و نه اینکه اندامهای جنسی زنان و مردان را به
نمایش در آورد و کار را به لختی گری و جنسی سازی جو عمومی بکشاند، پدیده ای
که امروزه در میان غربیان رایج شده است. اینست که
از دیدگاه اجتهادی سماء مثلا لباس و پوشش صدر اسلام برای مسلمین
امروزه، نه برای مردان و نه برای زنان زیاد قابل تکرار نیست، چرا که ملاک
ها و موازین عفت و حرمت تغییر کرده است، و همانطور که ذکر شد در هر زمان و
مکان و جامعه ای معیارها و موازینی وجود دارد. براین اساس موضع اجتهادی
سماء در هر زمان ومکان و جامعه ای به تبعیت از وحی منزل روی
«سه اصل قرآنی» قرار دارد:
اصل اول نفی تبرج و عدم لختی گری است،
اصل دوم اَدب و حفاظت از فروج و عــدم
اِبــداء و نمایش انــدام های جنسی است، و اصل
سوم غــضّ اَبصار و عـــدم چشم چرانی و نظـر و نگـاه اضافی است، سه
اصلی که شامل زنان و مردان می شوند، و میزان آنها را عــرف و عــادت تعیین
می کند، الا اینکه در اصل اول و دوم، زنان بیشتر مد نظر و مورد توجه می
باشند. و این اصــول سه گانه از
آيات قرآن
اخــذ و برداشت شده اند.
و این قضیه در مرامنامۀ سمــاء
«اصل هفدهم» فصل
«افکار و عقــاید سمــاء دربارۀ زن و مرد»
چنین منعکس شده است: «لباس و پوشش براى زنان و مردان واجب و
ضرورى است، و اين نگرش و اِعمال آن، بنابر تکريم انسان و بزرگداشت او و حفظ
روابط انسانى و جهت زيبايى او و مخالفت با تعميم روابط جنسى و فساد ناشى از
آنست. و سماء به تبعيت از قرآن حکیم، معتقد به عـفت و پاکدامنى و اِرضاى
غرايز جنسى در روابط زناشويى است، و عدول از اين اصل تـوحیدی، به معناى
پايمال نمودن ارزشهاى تـوحيدى و مشکل آفرینی در روابط انسانهاست. و مرز و
ميزان لباس و پوششِ زنان و مردان تا جـايى است که «حــرمت و عــفت» حفظ شود
و «حــد ضــرورت» رعايت گــردد. اما لباس و پــوشش نبايد مُضِر، زشت و
زننده، دست و پاگير، و مزاحم کـار و فعاليت باشد».
سَمت و سُـوی
انحرافات مذهبی:
نکتهٴ جالب و
لایق ذکرى در رابطه با
ماهیت تحریفات مذهبی وجود دارد که جای طرح است و آن اینکه
«تحــریفات و
انحــرافات روی داده» در میان مسلمین و در رابطه با زنان چه سمت و سویی داشته است؟!
واقعیت اینست که هر مطلبى از
اسلاميت و دینداری اسلامی، که مربوط به زنان و حقوق زنان و ماهیت زنان بوده
و دچار تحريف و انحراف شده، به ضرر آنها و تحقير ماهیت آنها و تضییع حقوق
آنها تمام شده است! ، و شاید هيچ مطلب تحريف شده اى را نمی توان يافت که به
نفع زنان و ارتقای آنها و جانبداری از آنان تمام شده باشد!!،
اما اين مسئلۀ
عجیب را می توان
چنین تکميل کرد: درست است که در حق زنان ظلم و ستم زیاد روا داشته شده و
حقوق اساسى و انسانى و حتی ذات و ماهیت آنها مورد تجاوز ريشه اى قرار گرفته
است، اما ظلم و ستمى که در حق الله و آيات قرآن روا داشته شده، قابل مقايسه
با آنچه بر سر زنان رفته است نمی باشد، چرا که:
اولا هر ظلم و ستمى
که به نام اسلام و اسلامیت در حق زنان روا داشته شده، در پاى آن ظلم و ستم
«يک آيهٴ قرآن» قربانى شده
است، زیرا هم خلاف آن عمل کرده اند، و هم
ظلم و ستمی که انجام داده اند آن را تحت نام اسلام و زیر پوشش
اسلامیت مرتکب شده اند، و بدین شیوه از دین و اسلامیت سوء استفاده نموده
اند.
ثانيا اگر ظلم و ستم
در حق زنان منتهى به وابستگى و انزواى آنها و زيرسلطگى آنها شده و حتی به
ناقص العقل و ناقص الدين متهم شده اند، اما ظلم و ستمى که در حق قرآن روا
داشته شده، منتهى به حذف آن از صحنۀ زندگی و از همهٴ ابعاد اجتماعى، سياسى،
فرهنگى، و اقتصادى گشته است، و اين حذف و اخراج، زنان و مردان مسلمان و
همهٴ بشريت را از هدايت قرآن و نظام توحيدى و عدالت و توازن محروم نموده
است، که اين بزرگترين ظلم و بلکه منشاء همهٴ ظلمها و گمراهی ها و فقرها و
تبعيضهاست، تا جايی که اکثريت قاطع مسلمين آنقدر از قرآن دور افتاده اند و
آنقدر نسبت بدان بی توجه شده اند که حتى روخوانى آن را بلد نيستند!! ، چه
برسد به درک آن و يا اِعمال و اجراى آیات آن!! ، همان آياتی که
«گويا!!» بدان ايمان
آورده و نفس خود را تسليم آن کرده و پيرو آن شده اند؟!!
البته متاسفانه بدتر از اينهم
وجود
دارد و
آن اينکــه: این ظلم و ستمها و حق کُشی
ها بیشتر از طرف رؤسای دین و آخوندها و ملاها و کسانی صورت گرفته که مسئول
دین و مبلغ دینداری بوده اند، اما بجای توحید و اسلامیت، خــرافات و
انحــرافات را به خــورد مردم داده اند!! ، و بدین صورت، دین و دینداری به
دکان دين فروشانِ خائن به الله و رسول و مردم تبديل شده و
«غفلت
فراگير» و همه
جانبهٴ مردم نيز تداوم اين وضع را ميسر ساخته است.
سه مصدر تنظیم روابط زن و مرد:
اصلى که بين
روابط زن و مرد وجود دارد و نمی توان از آن غافل شد اينست که مردان جسما و در عضلات
جسمانی از زنان قوی تر هستند.
بنابرا ين،
در ميدان زندگى
و خاصتا در زندگى خانوادگى
«سه مصدر تنظیم» در روابط زن و
مرد قابل تصور است:
١- يا روابط بر
مبنای
«ميل و عمل
فردى» استوار خواهد
بود، که در آن صورت به نفع اَقوياء تمام خواهد شد و زنان اکثرا درآن قربانى
ظلم و تجاوز مردان خواهند گشت، کما اينکه فعلا و قبلا و در سراسر جهان چنین
«رايج» و طبعا مصيبت
بار بوده است.
٢- يا بر اساس
«دين و عقيده و
اخلاق اسلامى» برپا خواهد شد، که در آن صورت، بجـاى روابط قوای عضلانی اصل بر
ارزشهاى توحيدى (انضباط دينى، سعى و تلاش، عدالت و توازن، احسان و فداکارى
و....) قرار می گيرد و زندگی زن و مرد و زندگی خانوادگی وارد چهارچوبۀ
توحید و اسلامیت می شود.
امری که بیانگر اصلاح فرد و اجتماع و آمادگی و
توانایی از درون است.
٣- و يا اينکه
زندگى زن و مرد و زندگی خانوادگى و روابط زناشويى بوسيلهٴ دخالت
نهادهاى خارج از
خانواده (دولت،
دادگاهها و.....) تنظيم می شود، که اينهم مشاکل و مسائل و عواقب خود را
خواهد داشت.
و با توجه به
اينکه اساس روابط
خانوادگى روی محبت و فداکارى است و فرزندان نیز بايد در محيطى صميمى و گرم
تربيت شوند، چنين دخالتهایی بيش از آنکه مسائل و مشاکل را حل کند، زندگى
خانوادگى را پيچيده تر و حتى نا ممکن خواهد ساخت و خانواده و روابط
خانوادگى را در معرض دادگاه های احیانا نااهل و نالایق قرار خواهد داد و
بالاخره خانواده را متلاشى خواهد ساخت.
وضعى که فعلا در بلاد
و ممالک غربى آن را به وضوح مشاهده می کنيم.
بنابراين، نتيجه
میگيريم که نه روابط
مَبنى بر
«ميل و عمل
فردى» میتواند دوام
و قوام داشته و عادلانه و عاقلانه باشد، و نه زور و دخالت
«دولتی و
حکومتی» می تواند
روابط صميمى و سازنده ايجــاد کند.
اینست که تنها راه
حل مشکل و راه
«استمــرار خانـــواده» و روابط
خانــوادگى و ايجـاد تــوازن بين زن و مرد، در
«روابط دينى» و
مبنا قــرار گرفتن
ارزش هاى توحيدى است، نه در
«روابط قُوا» و
میزان قــدرت و سلطه گری (چه اين قوت، فردى و عضلانی و غلبهٴ مرد بر زن
باشد، و چه اين قوت دولتى و حکومتی باشد).
و خلاصه اين
روابط دينى و توحیدی است که بين زن و مرد
«عشق و محبت» ايجاد میکند و روح فداکاری
و اخلاص را در وجود زن ومرد مستقر می سازد. و مطمئنا
روابط مَبنى بر
«ماده و قدرت»،
زمينهٴ استمرار
«زندگى خانوادگى»
را از بین می برد. البته ناچارىِ
ناشى از عرف اجتماعی يا ناچاریهای فردى (برای زن يا مرد) که بر پايهٴ زور و
سلطه گری، تداوم زندگی خانوادگی را ميسر می سازد، مسئلهٴ ديگرى است، و بحث
ما روى «خــانواده»
است نه «زور خـــانه!!»،
خانــواده اى که بنابر آيات قــرآن، محل آرامش و آسایش زن و مرد است، و در
سایۀ آن، زنان و مردان مایۀ خوشی و شادی یکدیگر، و در ميدان زندگى
خانوادگی، شرف و لباس همديگر و ولى نعمت اولاد خود می شوند. سازمان موحدين آزاديخواه ايران
۲۸ ذوالحجة
۱۴۲۳- ١٠ اسفند ١٣٨١
|