بسم الله الرحمن الرحيم

حـاصـل اصـلاحـات خـاتـمـى!!

از اخبار روزانۀ استبدادى و امپرياليستى ميشنويم که دادگاه ويژۀ روحانيت نظام خمينى، حسن يوسفى اشکورى را متهم به ارتداد و محاربه و فساد در زمين نموده است، و ميشنويم که عواقب اين اتهامات، براى يوسفى اشکورى، ممکن است اعدام باشد. همچنين از انواع اشخاص استبدادى و غير استبدادى نقل قول ميکنند که اين اتهامات بجا و متناسب نيست و مثلا ًپاسخى به اظهارات او که در رابطه با حجاب و احکام اجتماعى در قرآن است نميباشد.

اما قضيه چيز ديگرى است، واقعيت اينست که اين کرۀ خاکى بوسيلۀ سلطۀ استعمارى و امپرياليستى و استبدادى به لجنزار شيادى و دروغگويى و حقه بازى تبديل شده است، و بهتر است گفته شود که خوشا بحال کسانيکه از شنيدن اين همه دروغگويى وحقه بازى پرهيز ميکنند، و بشر امروزه يا بايد در ميدان کذابيت و حقه بازى مستبدين و امپرياليسم خبرى که بر اين دنيا چنگ انداخته اند گمراه و سرگردان شود و راه و معناى زندگى را از دست بدهد و يا در ميدان زندگى بى خبر و کور و کر بماند. و اين دو راهۀ شوم که حداقل توده هاى مردم به زحمت از آن نجات مييابند ناشى از سلطۀ استعمار و امپرياليسم و نظامهاى استبدادىدست نشانده و حصر اخبار جهانى در چنگال خائنانۀ آنها است (امپرياليسم خبرى).

در ايران تحت سلطۀ نظام خمينى، مانند هر مملکت استبداد زده و استعمار شده، هر چند گاهى از نمايشاتى با خبر ميشويم که واقعاً تهوع آور و ناشى از بى شرمى استبداد و استعمار و امپرياليسم است، و امپرياليسم خبرى هم با هياهوى هرچه بيشترآن را منتشر و تکرار ميکند!!، و تبليغ دروغ وحقه بازى (ماکياوليت) گوش هرمنصفى را به درد آورده وتحمل اين همه دجاليت نيازمند تحمل ويژه و صبر جميل است.

هدف استبداد و استعمار و امپرياليسم از اين همه دغل بازى، انحراف وتخريب اذهان مردم است و مثلاً ميخواهند وانمود کنند که در نظامهاى استبدادى و يا در ميان استعمارگران و امپرياليستها جناحها و بخشها وجود دارند که برخى از آنها از برخى ديگر متفاوت هستند ودر ميان آنها بدتر و بهتر وجود دارد!!، در حاليکه واقعيت چيز ديگرى است، و جناحها و طيفهاى استبدادى و استعمارى و امپرياليستى، جناحها و طيفهاى واقعى و ناشى از نگرش و روش مختلف نيستند بلکه مانند تقسيم کار و ظاهر شدن هر جناح و طيفى در وقت خود و براى فريبکارى وحقه بازى و گمراه سازى توده هاست. و نمونۀ آن را خيلى بسادگى در همۀ ممالک تحت سلطۀ استبداد و استعمار و امپرياليسم از جمله در ايران خمينى زده و فلسطين غصب شده ميتوانيم مشاهده کنيم. مثلاً آمدند در فلسطين غصب شده جار وجنجالى براه انداختند، و به بسيارى قبولاندند، که نتانياهو(نخست وزير وقت) وحزب صهيونيستى ليکود خيلى متعصب وضد فلسطينى است اما حزب صهيونيستى عمل و رئيس آن (باراک)، اهل صلح با فلسطينها است و حاضر است دولت فلسطينى را در بخشى از فلسطين غصب شده (نوار غزه و کنارۀ غربى رود اردن) به رسميت بشناسد!!، اما زمان ثابت کرد که اين جناح بنديها وتظاهر به اختلاف کردنها تنها براى فريب و خسته کردن مردم تحت سلطۀ فلسطين است وفرقى ميان اين صهيونيستها وجود ندارد و از اين بدتر اينست که ميخواهند وانمود کنند که مثلاً دولت آمريکا چيزى است و کيان صهيونيستى در فلسطين هم چيزى ديگر!!، و ازاين مسخره تر، آمريکا می آيد و ميانجى فلسطينيها وصهيونيستها ميشود!!!، درحاليکه همۀ اين دنيا ميداند وآنها هم پنهان نميکنند که کيان صهيونيستى در فلسطين غصب شده (اسرائيل) همان آمريکا است، و اسرائيل نام پايگاه نظامى و امنيتى آمريکا درفلسطين است، و سوخت اين پايگاه هم که براى سلطه گرى بر مسلمين و حفاظت از نظامهاى استبدادى(متقابلاً حفاظت نظامهاى استبدادى ازاسرائيل) بوجود آمده، يهوديان فلک زده ايست که دنبال بوى کباب استعمار و امپرياليسم مى روند.

در ايران هم همين برنامه را اجراء کردند وآمدند خاتمى وجريان اصلاحات را راه انداختند تا بلکه مردم را بيشتر غافل کنند و بر عمر نظام استبدادى خمينى بيفزايند. بدنبال رئيس جمهور شدن خاتمى مسئلۀ جناح بندى درنظام خمينى را پيش کشيدند وگفتند بله نظام خمينى چند جناحى شده: يک جناح محافظه کار و استبدادى است، جناحى ديگر ميانه و اهل سازندگى است، و ديگرى اصلاح طلب و مردمى است و ايران را براى همۀ ايرانيان ميخواهد!!، و امپرياليسم خبرى هم همراه با سيل دروغ و حقه بازى و حيله گرى و براى جا اندازى آن (مانند سيل دروغ و حقه بازى که اکنون در رابطه با انتفاضۀ اقصى راه انداخته است) وارد ميدان شد، و اين حقه و حيله هم، مانند همۀ حقه بازيها و حيله گريها اوايلى داشت وموفقيتهايى کسب کرد و توانست قضيۀ جناح بندى و مسئلۀ اصلاحات را تا حدى جا دهد، اما اين حقه بازى و دروغگويى هم، مانند همۀ دروغ ها و حقه ها، بيشتر اوايل داشت و آخرش هم رسوايى و روسياهى بود، کما اينکه الآن آن را نظاره ميکنيم.

الآن که نظام استبدادى و جناب خاتمى مُشتشان رو شده و نگران تحريم توده اى در بهار ٨٠ هستند بايد براى حقه بازيهاى جديد برنامه ريزى کنند و مسائل عجيب و غريب را نمايش دهند، از دو طريق: يکى از طريق ترساندن مردم از محافظه کاران، به گونه اى که وانمود شود که اگر خاتمى نباشد محافظه کاران مردم را ميخورند (مانند ترساندن مردم فلسطين از حزب ليکود و آريل شارون، به قصد اميد بستن به يهود باراک و حزب عمل)، و ديگرى از طريق جداسازى خاتمى ازنظام خمينى ومبنى براينکه اَنَّهُ خاتمى ازمحافظه کاران و ازنظام خمينى جداست، مانند دوم خرداد ۱۳۷۶ که اين حقه بازى ودجالگرى بکار بسته شد و به کمک امپرياليسم خبرى تا حدى نيز موفق گرديد، اما تکرار اين حقه، براى استبداد وامپرياليسم، فايده اى نخواهد داشت و کمتر کسى در يک موضوع دو بار فريب خواهد خورد.

در اين جهت و در راستاى تحقق مقاصد استبدادى وامپرياليستى به نمايشاتى متوسل ميشوند که گاهاً براى بعضى ميتواند گمراه کننده باشد، و نمونۀ اين نمايشات استبدادى که به کمک امپرياليسم خبرى منتشر و تبليغ ميشود مسئلۀ عبور از خاتمى است، چيزى که دروغ و حقه است، و می آيند روى يک دروغ و حقه، عبور و عدم عبور راه مياندازند!!، و در اين رابطه جار و هياهو درست ميکنند. و بدين وسيله مردم را به خود مشغول ميکنند. يا مثلاً می آيند يک نمايش فوق العاده و غير متعارف و وحشت آور را به صحنه می آورند تا بلکه مردم احساس نگرانى کنند، و سرانجام نيز چنين وانمود ميکنند که اگر فشار اصلاح طلبان!! نبود خدا ميداند که چه چيزهايى روى ميداد!!، و نمونۀ اين نمايشات محاکمۀ يوسفى اشکورى و متهم شدنش!! به محاربه و ارتداد و فساد در زمين است!!، و از اين مسخره تر پنهان سازى حکم مربوطه است!!، و از اين هم مسخره تر اعلام حکمى عجيب و غير منتظره خواهد بود که خواهيم ديد، و بعد هم حکم را به اينجا و آنجا بردن و دخالت مجامع بين المللى!! (غربى) و چيزهايى از اين قبيل (مانند يهوديان متهم به جاسوسى براى اسرائيل). و بالاخره حکم صادره سر از چند سال زندان و محروميت از نوشتن و.... درمی آورد و يک پيروزى!! براى اصلاح طلبان قلمداد ميگردد. و اين طرف هم امپرياليسم خبرى به صحنه می آيد و عدم اعدام!! يوسفى اشکورى را به فشارهاى!! اصلاح طلبان!! نسبت ميدهد و مصاحبه ها ترتيب ميدهد مبنى بر اينکه آهاىمردم ببينيد و بشنويد: اگرآقاى خاتمى نبود يوسفى اشکورى استخوانهايش هم خاک شده بود!!، و بدين شيوه مردم را از محافظه کاران مى ترسانند و آنها را در آغوش خاتمى مياندازند، در حاليکه خودشان هم ميگويند که حتى در زمان خمينى هم امثال اين درندگيها که بيايند کسى را به خاطر چند سخن و ابراز نظر به اين شدت و حِدّت متهم کنند و بر اين اساس او را در يک دادگاه غير علنى آخوندى محاکمه کنند کمتر سابقه داشته است.

اما چيزى که خيلى جاى دقت و توجه است اينست که امپرياليسم خبرى به هيچ وجه حاضرنيست به اين واقعيت اعتراف کند که خاتمى و جريان ساختگى اصلاحات بکلى شکست خورده ومفتضح شده است و ديگر حرف زدن از خاتمى و اصلاحات استبدادى و استعمارى (بازسازى استبداد) بى فايده است و بازارش خريدارى ندارد، واين بازى استبدادى واستعمارى نيز براى همگان کشف شده است، و جهت استمرار نظام استبدادى، آنها نيازمند حقه ها و حيله هاى جديد هستند، و در اين راستا يکى از عوامل نظام استبدادى، ميردامادى، وعده داده که مجلس خمينى، بعد از انتخابات قلابى رياست جمهورى در خرداد ماه سال آينده!! (دقيقاً سرخرمنها)، لغو نظارت استصوابى را مورد بررسى!! قرار خواهد داد!!، همان مجلسى که درسايۀ حکم مطلقۀ خامنه اى نتوانست اصلاح لايحۀ مطبوعاتى (حذف تحديدات و اضافات جديد در سال گذشته) را حتى مطرح کند!!، اين را ميگويند بيحيايى استبدادى. البته همه ميدانند و همه بايد بدانند که استمرار و بقاى نظام استبدادى خمينى درسايۀ زوراستبدادى وحمايت امپرياليسم غربى ميسر شده است نه اينکه کسى فکر کند که مردم اين مسائل را نميدانند و يا فريب خورده اند. مردم ميدانند و به همين خاطر نظام استبدادى مخالف آزادى و انتخابات آزاد و مردمسالارى است. اما چيزى که هست اينست که مردم هنوز آن توانايى را پيدا نکرده اند که به مقابله با استبداد و استعمار و امپرياليسم، بصورتى قاطع، برخيزند نه اينکه مردم تصور کنند که مثلاً خاتمى کارى براى آنها انجام ميدهد.

واقعيت اينست که دادگاه ويژۀ روحانيت خمينى که خاتمى و جريان بازسازندۀ نظام استبدادى هم معترف بغير قانونى بودنش هستند در اواخر رياست جمهورى خاتمى مرتکب اين عملکردهاى عجيب و غير انسانى و قُلدرانه ميشود. و اين وحشی گريها چه چيزى را مى رساند جز شکست کامل جريان بازسازى نظام استبدادى خمينى، و جز ناتوانى آشکار اين جريان دروغين، درتحقق حداقل شعارهايش و در رابطه با رئيسى ترين شعارهايى که وعده داده بود. و راه اندازى قضيۀ عبور و عدم عبور از خاتمى هم بيانگر اين واقعيت است که خود استبداديان هم به اين جا رسيده اند که بدانند شکست و ناتوانى خاتمى و جريان اصلاحات کذايى و ناتوانى آنها در تحقق حد اَدناى شعارهايشان، قابل پوشش و پنهان کردن نيست و به يک واقعيت سياسى که همه آن را پذيرفته اند مبدل شده است.

وقتى که دادگاه ويژۀ روحانيت برقرار است که مظهر تبعيض وشرک وجاهليت نظام استبدادى خمينى و در عين حال منعکس کنندۀ ماهيت اين نظام است، دادگاهى که حتى برخلاف قانون نظام خمينى است، و دادگاهى که انحلال آن در صدر شعارهاى اصلاحات استبدادى و استعمارى بوده است، ديگر حرف زدن از: لغو نظارت استصوابى شوراى نگهبان استبداد، انحلال دادگاههاى جنايت پيشۀ موسوم به انقلاب، قانونمند کردن شرکتهاى اقتصادى مافيايى، ايجاد کانون وکلاى مستقل، برپايى هيئتهاى نظارت مردمى، و از همه بالاتر، حرف زدن از زمينه سازى براى فعاليتهاى سياسى و آزادى تشکيل احزاب فکرى و سياسى، آزادى زندانيان سياسى، ايران براى همۀ ايرانيان و.... خيلى مفت و مسخره است و بيشتر بيشرمى و پرده دريدگى محسوب ميشود. و هنگاميکه وضع اينطور است تبديل طرفداران سرنگونى نظام خمينى به مخالف قانونى و تبديل مخالف قانونى به بخشى از نظام خمينى از همه چيز مسخره تر و شوخى بردارتر خواهد بود. و اگر بخواهيم خودمانى صحبت کنيم بايد بگوييم که راستى جناب خاتمى چه کارى براى مردم ايران انجام داده که مثلاً وحشت و ناامنى مردم را کمترکند، يا آزادى بيشترى، مثلاً درمقايسه با دورۀ رفسنجانى را در پى داشته باشد، يا قتل وکشتار نظام خمينى تقليل پيدا کرده باشد و.... و در رابطه با وضعيت اقتصادى هم که چقدر بدتر شده است اختلافى وجود ندارد. والحق اگر خاتمى انسانى درست و حسابى بود، همراه با آنهايى که از اصلاحات حرف ميزنند، وقتيکه به جايى مى رسيد که نمى توانست کارى انجام دهد، اگر نه مقاومت، حداقل استعفاء ميداد و حاضر نمى شد که آلت دست نظام استبدادى و جنايتکار و خيانتکار و اصلاح ناپذير خمينى شود. اما بنظر ميرسد که آقاى خاتمى حتى به دور و برهايى که احتمالاً خيرى براى جامعه در آنها ديده ميشد، بى وفا بوده است و يا بايد آنها هم بنابر طرح و نقشۀ قبلى دچار مشکلات شده باشند. و يوسفى اشکورى يکى از کسانى است که فداى حيله گريهاى استبدادى شده است، گرچه او اعدام نخواهد شد، چون اينگونه اعدامهاى علنى، نظام استبدادى را به خطر مياندازند، و در مرحلۀ فعلى، نظام خمينى مخفيانه قتل و کشتار ميکند، اما سرکوبى و ساکت سازى و حتى زندان رفتنش حتمى است.

اين نکته هم قابل ذکر است که بعضى از اشخاص که تحت سلطۀ نظام استبدادى هم زندگى ميکنند، گاهاً لحنشان خيلى تند و شديد بوده است، تا جايى که شک آفرين شده است، ومعلوم نيست که آنها، عليرغم اين مواضع علنى شديد، چگونه از طرف نظام قتل و جنايت خمينى تحمل ميشوند، مواضعى که مخالفان سازش ناپذير نظام خمينى هم همين مواضع را دارند. اما جهت آزاد بودن از حيله ها و حقه هاى استبدادى و استعمارى وامپرياليستى و جهت ماندن در صراط عدالت و حقيقت بايد به اين اصل هم توجه داشته باشيم که هر کسى را و هر جريانى را بايد مستقلانه بررسى کرد: چه کسان و جرياناتى ساده انديشى ميکنند و دچار توهم شده اند، چه کسان و جرياناتى آگاهانه و عمداً فضا شکنى و فداکارى ميکنند، و چه کسان و جرياناتى بنابر مأموريت استبدادى و استعمارى به ميدان می آيند و فضا را آلوده و کسان و جريانات را مشتبه و تشخيص صادق و کاذب را براى مردم مشکل ميسازند، و بيشتراز اين موارد را هم بايد زير نظر گرفت و افکار عمومى را آگاهى بخشيد.

الله اکبر الله اکبر   سلام بـر موحدين

مرگ بر استبداد    بـر قرار باد آزادى

بــر کنار بـاد نظـام استبدادى خـمينـى

بـر قـرار بـاد جمهورى متحدۀ مردمى

شعله ور بـاد قيام پـايـانبخش توده هـا

پيـش بســوى آزادى و مــردمسالارى

و کـثــرت گــرايى

 

سازمان موحدين آزاديخواه ايران

۲ شعبان ۱۴۲۱ - ۹ آبان ۱۳۷۹