بسم الله الرحمن الرحیم

اِسراف در تهمت و افتراء نسبت به سماء؟!

روز دوشبنه ٢٩ بهمن ١٣٨٠ مطلبى در سايت بروسکه (حميد) و در رابطه با رهبر سماء انتشار یافته که خيلى تهمت آميز و شرم آور است، و الحق با هر معيارى که سنجيده شود، مطلبى پست، فحاشى محض، و همراه با عقده درى است، و تنها بيانگر ماهيت ارسال کنندۀ آن (هاورى قنديل) است. سازمان موحدين آزاديخواه ايران در رابطه با چنين تهمتهاى کينه توزانه اى (همانند گذشته) بنابر اينکه فحاشى و تهمت زنى و عقده درى محض هستند؛ جوابى نميدهد، و تنها از خوانندگان ميخواهد که چنين مطالبى را مطالعه کنند، تا اولا ًسيه روى شود هرکه در او غش باشد، ثانياً در اين متون عناد آميز هر جوابى نهفته است. و اگر هم خوانندگان خواهان بيشتر از اين هستند به تحليل جامع «موضعگيرى جنگى عليه اسلام و مسلمين» مراجعه کنند.

سؤالى که براى سماء مطرح است، در رابطه با نوشتۀ اين انسان مجهول و عقده های او نيست، بلکه نسبت به سايت بروسکه (حميد) است؛ که ايشان چگونه بخود اجازه داده که چنين نوشته هاى غير انسانى و با چنین ادبيات مبتذل و با اينهمه کينه و عداوت را پخش نمايد؟! چيزى که ظاهراً منحصر به سايت بروسکه است: آيا این سایت به قصد اطلاع رسانى به چنين کارى مبادرت ورزيده است؟! آيا آن را در جهت مردمسالارى و آزاديخواهى و کثرت گرايى ديده است؟ يا اينکه اين همه کينه و عداوت عليه سماء و رهبر آن، سايت بروسکه را هم ارضاء می نماید؟! آری؛ سازمان موحدين آزاديخواه ايران از همۀ اطراف قضاوت می طلبد و اهل فکر و فرهنگ و سياست و ادب را دعوت به اظهار نظر ميکند: آيا نشر تهمت و افترای محض؛ خدمت به آزادى و مردمسالارى و کثرت گرايى است؟! خدمت به سعۀ صدر و تحمل و نقد است؟! خدمت به تفاهم و تعاون و آشتى جويى است؟! يا اينکه خدمت به تشتت هر چه بيشتر و ارضاى عقده هاى کور و حتى بدتر از اينهاست؟! آيا انتشار فحش و عقده درى با امضاهاى جعلى و مجهول!! نشانۀ آزادگى و آزاديخواهى يک سايت خبری است؛ يا مطالب سخيف و جواب برندار! تنها يک سايت خبری را مُبتذل و موضع آن را مشخص و زير سؤال مى برد؟! آيا حتى نظامهاى استبدادى در تهمت زنى و افتراسازى عليه مخالفانشان تا اين حد افراط ميکنند؟! آيا براى اهل فکر و فرهنگ و سياست اينهمه عداوت و ستيزه جویی عجيب بنظر نمیرسد؟! آيا اين فحاشان و شر فروشان بيش از حد نگران و مضطرب نیستند؟!

در آخر به اهل تهمت و عناد بايد گفت: اِى عقده هاى کور و عقيم و قسى القلب؛ و اِى صاحبان وجدانهاى منحط و خوابيده؛ از تهمت و افتراهاى شما نه باکى هست و نه اعتقادى به مؤثر بودن آنها وجود دارد. اگر با اين افتراها و تهمت زنی ها به سماء و رهبرى آن خدمت نکنيد ضربه را که نميتوانيد وارد نمایید؛ الا اینکه محتواى آنها ماهيت صاحبانشان را براى خوانندگان بيشتر افشاء می سازد. آقاى هاورى قنديل، آقاى بابک همدانى، آقاى على جوادى، آقاى....... می توانيد بيش از اين بنويسيد و آن را در سايت بروسکه و سايت هايى که به خود اجازه میدهند ناشر فحش و تهمت و عداوت باشند، منتشر نمایید؛ و سماء نيز (براى افشاى بيشتر محتوايتان) مجدداً آنها را برايتان منتشر مى سازد.

سازمان موحدين آزاديخواه ايران

۸ ذوالحجة ۱۴۲۲ - ١ اسفند ١٣٨٠


 

نمونه هايى از انتشارات اهل عناد و تهمت و افتراء در رابطه با: سماء، جنبشهاى اسلامى، دين اسلام، و الله و رسول:

Subj: Farman e BBC 
From: a.abdi@btinternet.com (a.abdi) - To: Movahhedinai@aol.com, 
Date: 1/4/01 1:58:40 PM Pacific Standard Time 

This message is written by Dr. Asghar Abdi and has nothing to do with
BBC or British Government. It describes my personal opinion and is
written in defence of human rights, Islam and freedom.

 

جناب آقاى تشارکى (موسى عمران) رهبر موحدين آزاديخواه، سلام بر شما مدعيان آزادى خواهى! از اينکه لطف فرموده و مقاله اى به درازى دم خر دجال در پاسخ به پيام چند سطرى من نوشته ايد نهايت تشکر را دارم. همچنانکه قبلا نيز اشاره کرده ام من نظرات افراد سنتى را جدى نميگيرم، در نتيجه کمتر مستقيما با آنها تماس گرفته يا آنها را مورد خطاب قرار ميدهم. و اگر هم مطلبى خطاب بدانها بنويسم آنها به جاى جدل و پاسخگويى منطقى، حرفهاى مرا زير قالى هاى تبريز خود جارو کرده، و در انتظار بدام انداختن من کمين ميکنند. آنها نه جرأت پاسخگويى دارند و نه شهامت اعلام دريافت پيام من.

اگر به خود اجازه دادم تلنگرى بر شما بزنم يا تلفنى کلماتى با شما بر زبان رانم ناشى از ديدن رگه هاى نوگرايى مذهبى در نوشتار هاى شما بود. اگر قبلا در صحبت تلفنى به شما گفته بودم که نظريات شما شانسى براى گسترش در ميان شيعيان ايران ندارد به دلايل زير است:

١- شيعيان سنتى ايران (که مترقی ترين و سنى ترينشان امروز در ايران بر سر کار هستند يعنى رهروان خمينى و منتظرى) سنیهاى ايران را مسلمانان خوبى نمیدانند، و به قول شما در «سماء» سنیهاى ايران را نامسلمان میدانند.

٢- در ميان شيعيان نوگر، به حد کافى شخصيتهاى شناخته شده و مترقى وجود وجود دارد و فعلا به نظر نمى آيد که شما چيز تازه ترى در مقايسه با نظرات شخصيتهاى شيعه اى چون استاد مقصود فراستخواه، دکتر حبيب الله پيمان يا تقى رحمانى براى ارايه به جامعه شيعه ايرانى داريد.

٣- بايد اضافه کنم که رفتارهاى نا بخردانه شيعيان حاکم نيز ضربه هاى زيادى به گرايش جوانان شيعه با اسلام زده است و زمينه اى براى تبليغ اسلام در بين جوانان نيست چه اسلام شيعه وچه سنى. ولى اسلام سنى درايران امتحان خود را نداده است و يک اسلام اجتهادى امکان رقابت با سنتى هاى سنى را در ميان سنى هاى ايران را دارد و ميتواند براى مردم کردستان و مسلمانان جهان مفيد باشد و از افتادن آنها به دام آدمکشان شبه طالبان جلوگيرى کند.

الآن در ايران ملى گراهاى ترقى خواه و طرفداران حقوق بشر پايگاه بيشترى در ميان اقشار فرهيخته و جوان ايران دارند.

البته معلوم است که بعضى از تعليمات قرآن درتضاد کامل با حقوق بشر است. مثلا به قول محمد در قرآن و شما در «سماء»، خداوند و نه انسان منشا قوانين و حاکميت است. به عبارت ديگر، استنباط من از حرفهاى شما اينست «سماء» منکر حق مسلمانان به وضع قوانين مفيد مخالف با قوانين قرآنيست

مثلا يک دختر مسلمان عضو سماء حق شنا با مايو درياهاى در دانمارک يا استراليا را ندارد ولى مرد عضو سما مى تواند با يک شورت و پيراهن ورزشى در مسابقات المپيک شرکت کند.

به قول قران، خداوند همجنسگرايان قوم لوط را قتل عام کرد و گمان نميکنم که شما جرأت بکنيد و حق همجنسگرايان مسلمان به انتخاب همسرى همجنس را در يک جامعه مسلمان به رسميت بشماريد. يا گمان نميکنم که شما ازدواج محمد ۵١ ساله با عايشه ۶ ساله را غير انسانى و خودخواهانه بناميد.

يا دستور محمد بر عدم ازدواج زنانش بعد از مرگ محمد را دستورى زن-آزار تلقى کنيد.

يا قتل عام يهوديان مدينه را به جرم همکارى با قريش در جنگ احزاب را وحشيت و نسل کشى ارزيابى کنيد.

اينها چند نمونه از مواردى است که مرز بين سنتى بودن و ترقى خواهى در ميان مسلمانان را تشکيل مى دهد. و عدم انتقاد از رفتارهاى رهبران مذهبى گذشته، ما مسلمانان را در برابر ظهور و رشد استبداد مذهبى در کشور هاى مسلمان آسيب پذير مى کند.

مقصود من اين نيست که يک مسلمان غيرهمجنسگراى مترقى بايد از همجنس گرايى خوشش بيايد بلکه بايد از آزادى جنسى فرد همجنسگراى مسلمان يا نا مسلمان در برابر آزار مسلمانان سنتى دفاع کند

من انتظار ندارم يک مرد يا زن موحد آزاديخواه با لباس شنا در سواحل آمريکا به تفريح بپردازد بلکه شرط آزادى خواهيست که انزجار خود را از حملات زبانى و فيزيکى مسلمانان سنتى به زنان شناگر در کشورهاى مسلمان يا غير مسلمان اعلام کند.

شايد من اشتباه مى کنم و نتوانسته ام معنى اسلام اجتهادى شما را بفهمم و خوشحال مى شوم اگر لطف فرموده و نظر اجتهادى خود را درباره آزادى پوشش زنان موحد آزادى خواه و جواز عضويت همجنسگرايان در سازمان موحدين و رقابت با شخص شما براى احراز پست رهبرى "سما" را اعلام فرماييد. وگرنه از نظر من، شما نه مسلمان هستيد نه موحد و نه آزاديخواه. در نظر من مسلمانى عبارت است از تسليم به حقيقت. چون دانش ما از واقعيت نسبى است پس اسلام عبارت است از پيروى از جديدترين يافته هاى علمى دانشمندان رشته هاى مختلف صرف نظر از تطابق يا عدم تطابق آنها با نظرات محمد در قرآن. اگر به فرض نظرات محمد در قرآن از نظر عقلاى مدينه خردمندانه مى نمود در سايه يافته هاى جديد بشر و در عرف ملتهاى مترقى بسيارى از رهنمود هاى قرآنى مضر و خلا ف مصالح بشر امروز است.

در نظر من توحيد عبارت است از اولويت دادن به کشفيات نوين بشر در مورد پديده ها و قوانين حاکم بر جهان در مقايسه با انسان شناسى و جهان بينى قرآنى است. مثلا نظر رايج و مورد قبول اکثريت علماى تجربى در مورد منشا نوع بشر "تکامل" و "ارتباط انواع مختلف موجودات" با هم است.

پس يک پيام آور موحد نمى تواند به اعتبار قرآن اصرار بر تبليغ و توجيه داستان آدم و حوا به عنوان منشا بيولوژيک انسانها نمايد بلکه بايد به نظرات دانشمندان زيست شناسى در موارد مورد بحث بيولوژيک با ديده آکادميک و نه قرآنى نگاه کند وگرنه چنان پيام آورى معنى احترام به دانش و دانشمندان را ندانسته است و دانشمندان زحمتکش در حکومت مورد نظرچنان فردى مقامى کمتر از قرآن شناسان مدعى رهبرى خواهند داشت.

البته اگر آزادىخواهى شما به معنى صدور فتواى جنايت پيشگى وخيانت ژورناليستهاى "بى بى سى گرا و بى بى سى چى از طرف رهبر موحدين آزاديخواه قبل از محاکمه در يک دادگاه صالحه باشد (و از جنايتکاران و قاتل ان نظامهاى استبدادى درکشورهاى تحت سلطه وغارت شده که به کمک استعمارو امپرياليسم و شبکه هاى خبرى آنها به سرکوبگرى مى پردازند، کمتر خائن و جنايتکار نيستند) طبيعى است که چنين فردى بويى از آزادیخواهى ٰعلى شريعتى به مشامش نخورده است، چون شريعتى حاضر بود جان خود را براى تضمين آزادى بيان مخالفان خود قربانی کند.