بسم الله الرحمن الرحيم

 اساس آزادى و استقلال و راه عبور از وضع استبدادى

۵ تير ماه ۱۳۸۵ پانزدهمين سالگرد تأسيس «سازمان موحدين آزاديخواه ايران» مبارک باد. ۱۵ سال پيش در چنين روزى سازمان موحـدين آزاديخواه ايران تأسيس گرديد، و ما در حالى مراسم پانزدهمين سالگـرد سماء را برگزار مى کنيم که متأسفانه هنوز شاهد استمرار نظام استبدادى ولايت مطلقه هستيم، و به سبب وجود اين مانع بزرگ هنوز نتوانسته ايم وارد «مرحلۀ مبارزات علنى» در مملکت مان گرديم. ما ضمن تبريک به مردم مظلوم و تحت سلطه مان، آرزومنديم که سالهاى بعدى را بصورت علنى و در ميان مردم خود اين مراسم را برگزار نماييم. ولى اکنون که در خارج وطن هستيم و از مردم  خود دور افتاده ايم، ناچاريم به صورتى غير مستقيم و از طريق شبکه هاى ارتباطى مردم خود را (مردم ايران را) مخاطب قرار دهيم و مسائلى را با آنها در ميان بگذاريم. به اين اميد که مؤثر افتد واين پيامها به مردم برسند (این مطلب، متن پیاده شدۀ بحث رهبر سماء است، که در ۵ تير ماه ۱۳۸۵ ایراد شده است).

قبل از هرچيز بايد بگوييم که تاريخ سياسى بشر به ما می گويد: رسيدن به آزادى و استقلال، نيازمند آزاديخواهى و استقلال طلبى است. اين عنوان يک نکتۀ اساسى را مى رساند، بدين مضمون که: بدون اينکه ملت و مردمی آزاديخواه و استقـلال طلب وجود داشته باشد، امکان رسيدن به آزادى و استقلال ميسر نخواهد شد، چرا که بايد «خواستى» وجود داشته باشد، تا اينکه چيزى حاصل شود. ممکن نيست خواستى وجود نداشته باشد، ولى امرى خود بخود حاصل شود و بوجود بيايد. بله درست است که بعضى از مسائل طبيعى خارج از محدودۀ  خواست انسانى حاصل مى شوند، مثل اينکه انسانها خود بخود بزرگ مى شوند، ولى خواست هايى که سرنوشت انسانها را بسوى وضعى بهتر رهنمون گـرداند، بدون تلاش و کوشش، و قبل از تلاش و کوشش، بدون خــواست، ميسر نمى گردد و حاصل نمى شود. بنابر اين، استقــلال و آزادى خود بخود بوجـود نمى آيد و خود بخود حاصل  نمى شود، چرا که «استقلال و آزادى موانعى دارد»، و اين موانع و برطرف شدن اين موانع، نيازمند خواستى اساسى و ريشـه اى براى رسيدن به آزادى و استقلال است. وقتى که اين خواست اساسى موجود بود، حتماً در راستاى رسيدن بدان، کوشش ها صورت مى گيرد، و اين کوشش هاست که آزادى و استقلال را متحقق می سازد. پس بدون خواست آزادى و استقلال و بدون تلاش براى آزادى و استقلال، آزادى و استقلال ميسر و متحقق نخواهد شد. بله، حصول و رسيدن به آزادى و استقلال، نيازمند آزادى خواهى و استقلال طلبى مردمى است، که تا رسيدن بدان از پاى ننشيند.

اگر ما بهمین چند دهۀ  گذشتۀ مردم ايران رجوع کنيم، مى بينيم که در اين عقود گذشته و در مقاطعى از عقود گذشته، خواست آزادى خواهى و استقلال طلبى وجود داشته و در بعضى اوقات به اوج خود رسيده و موجب تغيير و تحولات شده است. و آخرين اين خواستهاى به اوج خود رسيده، در زمستان ۱۳۵۷ يعنى در بهمن ۵۷ رخ داد، و همين خواست بود که موجب تغيير نظام سياسى مملکت و سرنگونى نظام شاهنشاهى پهلوى گرديد. ولى متأسفانه خواست مردم ايران در اين عقـود و خصوصاً در بهمن ۵۷ همراه با آگــاهى کافى نبود، و همــراه با سازماندهى مناسب نبود، و در حقيقت، بيشتر خشم ناشى از سرکوبگرى نظام  پهلوى، موجب قيام مردم گرديد. و همين بود که در حاليکه مردم عليه نظـام استبدادى پهلوى قيام ميکردند، ولى متأسفانه نظامى در راه بود که بدتر از نظام پهلوى سرنگون شده بود، و آن هم نظام استبدادى ولايت مطلقه بود.

مردم ايران کسى را در رأس مبارزۀ خود قرار دادند، يا کسى در رأس مبارزۀ مردم ايران قرار گرفت که در ابعادى از نظام پهلوى و از رأس آن، شاه پهلوى بدتر بود، و عنصرى متعصب و آزادى ستيز بود. حالا شما تصور کنيد، مردمى عليه نظام استبدادى قيام کرده، اما رهبرش، از نظر استبدادى بودن و آزادى ستيز بودن، از نظــام و رهبــرى که مى رود هيچ کمى ندارد، و بلکه از آن استبــدادى تر و متعصب تر و سرکوبگر تر است. آقاى خمينى کسى بود که به صراحت مى توان او را عنصـرى متعصب و ارتجاعــى و آزادى ستيز نام برد، که بالاخره بر مــوج آزادى خواهى و استقلال طلبى مردم ايران سوار شد، و رهبرى قيامى را بدست گرفت که الحق لياقت آن را نداشت. ولى چه بايد کرد!، نظام استبدادى پهلوى فضاى باز و آزاد را نابود کرده بود و امکان شناخت واقعى امور سياسى و رهبران سياسى براى مردم اير ان ميسر نبود، و از طرف ديگر، غرب کسى را ميخواست بجاى نظام استبدادى پهلوى بنشاند که بتواند امور ايران را برايش مهار نمايد و در مقابله با کمونيسم اطمينان حاصل کند که کسى بجاى نظام پهلوى، رهبرى مملکت و رهبرى قيام را بدست ميگيرد که در رابطه با کمونيسم، ايران را مصون خواهد کرد. همچنين اين عنصر متعصب و آزادى ستيز، عنصرى فرقه اى بود که ميتوانست بعنوان عنصرى فرقه اى، نيروهاى اسلامى را در ايران به راهى فرقه اى هدايت نمايد و در عين حال ايران را از بلاد اسلامى جدا سازد. پس ميبايست امپرياليسم خبرى غرب، عنصرى مثل خمينى را عَلَم کند و به پاريس ببرد و او را به جهان معرفى نمايد، تا هم بتواند در مقابله با کمونيسم به استعمار وامپرياليسم غربى خدمت نمايد، و هم در رابطه با جهـان اسلام، يک نظام فرقه اى برقـرار سازد و نتواند با ساير مسلمين اتحـاد و پيوند برقرار نمايد. اما آيا مردم ايران که خواستار آزادى و استقــلال بودند، چقــدر در نصب اين رهبرى و در تبلـور اين افکــار و عقـايد ارتجاعــى و فرقــه اى تعيين کننده و تصميم گيــرنده بودند؟ شايد همگان متفق باشند در اينکه مـردم ايـران در اين مسائل اساسى دخـالت بسيار کمى داشتند.

در حالى که ٢٧ سال بعد از قيام ۵٧ قرار گرفته ايم، اکنون بايد تجربياتى آموخته باشيم، مردم ايــران بايد تجربياتى آموخته باشد، و بزرگترين تجربه اينست که بايد مــردم ايــران انتظــار آزادسازى را از استعمارگــران و از اصـلاح طلبان استبــدادى - استعمــارى نـداشته باشند. ما اکنون مى بينيم که اين رهبران استعمار و امپرياليسم غربى هستند که منادى اصلى آزادى و استقلال مردم ايران شده اند! ما چطور مى توانيم، ملت ايران چطور ميتواند که از استعمارگران و امپرياليستها انتظار آزادسازى ايران را داشته باشد که اصلاً همين هايند که براى قرنهاست جهــان را اسير خود ساخته اند. يا اينکه ما چطور از اصـلاح طلبان استبدادى - استعمارى انتظـار آزادسازى ايــران را ميتوانيم داشته باشيم که حقيقتاً پايى در نظام استبدادى دارند و پاى ديگرشان در دولتهاى استعمارى و امپرياليستى قرار گرفته است. درست است که مسئلۀ اصلاح طلبان استبدادى و استعمارى تا حدى زائل شده است و با روى کار آمدن احمدى نـژاد و امثالهم، ظاهراً پروندۀ اينهــا بسته شده است، ولى براى استمرار نظــام استبــدادى و همچنين براى در مهار ماندن ايران، باز هم ممکن است که استعمار و استبـداد مجدداً نوع ديگرى از اصلاح طلبى را علم کنند. تا وقتيکه مهار ملتها در اختيار استعمــار و استبــداد باشد و مردمان در محدودۀ استعمارگــران و استبداديون حرکت کنند، هيچ ملتى نتيجه اى نخواهد گرفت.

ما بعد از تجربيات بسيارى که باید در مملکت مان بدست آورده باشيم (و همچنين در ممالک جهـــان بايد بدست آورده باشيم)، اکنون مى بينيم که مبارزه با استبداد، بعد از اصـلاح طلبى استعمارى و استبدادى، وجهۀ قومى و منطقه اى بخود مى گيرد. اين مسئله، يعنى وجهۀ  قومى و منطقه اى بخود گرفتن مبارزۀ آزاديخواهانه و استقلال طلبانۀ مردم ايران، باز هم ممکن است بيشتر بوسيلۀ استعمارگران و امپرياليسم غربى علم شود وهدايت شود!، در حالی که ما بايد اين را بدانيم که باز هم هدف استعمار و امپرياليسم، مهــار مردمان ايـران است. و همانگــونه که در سال ۵٧ موج استقلال طلبى و آزاديخواهى ايران را بوسيلۀ خمينى و خط ارتجاعى و فرقه اى او مهار کردند، امروز هم استعمارگران ميخواهند آزاديخواهى و استقلال طلبى مردم ايران را وارد يک کالبد قومى و منطقه اى کنند، تا اينکه بازهم همه چيز در اختيار خودشان باقى بماند. اين حاليست که مردم ايران بايد متحــداً کـارى را انجام دهند و متحـداً عليه استبداد و استعمار قد عَلَم کنند و از نظام استبدادى آزاد گردند و از سلطۀ استعمارى استقلال يابند. ولى همين حالا کوششهايى که در کار است و ميخواهند اين امواج را مهار کنند و مثلاً بجاى اينکه مردم ايران علم شود، اقوام ايران علم ميشود، بجاى اينکه مخالفين نظام استبدادى علم شوند و همکارى و هم دردى با آنها صورت گيرد، نمايندگان اقوام علم ميشوند و با اقوام ايران و با مناطق ايران همدردى و همکارى ميشود؟! همدردى و همکارى که قبل از هر چيز براى اسير کردن اين اقوام و اين مناطق صورت مى گيرد.

اما مردم ايران و مخالفين نظام خمينى و مخالفين نظام ولايت مطلقه نبايد از اين اصل غافل شوند که اين کوششها که به اصطلاح براى اقوام مردم ايران و مناطق ايران صورت ميگيرد، نه براى آزادسازى و استقلال ايران، بلکه براى مهار نظام استبدادى و تسليم شدن نظام ولايت مطلقه صورت مى گيرد، و از طرف ديگر، براى در اختيار گرفتن مهار اقـوام و مناطق ايران صــورت مى گيرد. بنابر اين، آمريکا بوسيلۀ  اين کارها در پى تسليم شدن نظــام ولايت مطلقــه است. تا وقتى که از تسليم شدن نظام ولايت مطلقه مأيوس نشود، هر کار که غرب در رابطه با اين نظام انجام مى دهد، صـرفاً امتيازگيرى است و براى تسليم سازى و بکارگيرى نظام ولايت مطلقه است. و اگر غرب و آمريکا از تسليم شدن نظام ولايت مطلقه مأيوس شوند، مردم ايران بايد بدانند، مخالفين نظام ولايت مطلقه بايد بدانند، زمانيکه آمريکا و غرب وارد درگيرى (جنگ) با نظام ولايت مطلقۀ خمينى شوند، اين درگيرى را براى خودشان انجام خواهند داد و براى خودشان با نظام ولايت مطلقه درگير ميشوند، نه براى آزادى و استقلال ايران.

حال که مردم ايران بعد از اين همــه سال اسير شدن در سلطۀ  استبــدادى و استعمارى، بايد بخود بيايند و از تجربيات گذشته استفــاده کنند و به نيروهاى خــود متوسل شوند. در اين ميان و در اين برهــه، بزرگترين خطر، انفعــال و بى موضعى مردم ايران و نيروهاى مخالف استبداد و استعمار است. مردم ايران بايد استبداد و استعمار را دو روى يک سکه قلمداد نمايد. ممکن نيست مــردم ايران از استبداد آزاد شود، تا وقتى که از سلطۀ  استعمـار استقــلال  نيابد. و بر عکسش هم درست است، ممکن نيست از سلطۀ استعمارگــران استقلال يابد، بدون اينکه از شر استبداد نجات يابد.  بنابراين، تا وقتيکه مردم ايران و مخالفين استبداد و استعمار به موضع مشترکى در رابطه با نفى استعمار و استبداد نرسند و با هم اين سلطۀ سلطه گران را نفى نکنند، مردم ايران و سرنوشت ايران بجايى نخواهد رسيد. پس همانگونه که متأسفانه درگذشته چنين بوده، نبايد ِمن بعد، خشم از استبداد، مردم ايران و مخالفين نظام استبدادى را به دام استعمارگران اندازد، همانگونه که نبايد خشم از استعمارگـران، مخالفين استعمار و مردمان ضد استعمارى را به چنگ نيروهاى استبـداد منش و مرتجعى، امثال  خمينى  بياندازد. يعنى اگر ما مى بينيم که در بهمن ۵٧ مـردم ايران، بنابر نفرتى که از استعمار و امپرياليسم دارند، اسير چنگال امثال خمينى مرتجع و آزادى ستيز مى شوند، امروزه نبايد عکس آن صورت گيرد، و نفــرت از ارتجاع و استبـداد داخلــى، مردمان ايران و مخالفين نظــام استبــدادى را به دام استعمارگران (و امپرياليست ها) بياندازد.

مردم ايران و مخالفين نظام استبدادى ولايت مطلقه بايد بدانند که آمريکا و غرب با طلب آزاديخواهى و با حس آزاديخواهى مردمان ايران و مخالفين نظام استبدادى بازى مى کنند و از آنها سوء استفاده مى کنند. هر کارى که غـرب و استعمارگران غربى در رابطه با نظام خمينى انجام مى دهند، همه بايد بدانند که اين کارها براى امتيازگيرى و تسليم کردن نظام استبدادى ولايت مطلقــه است، نه کمک به آزادسازى ايران و نه کمک به امواج آزاديخواهى مردم ايران، ابداً و ابداً!، بنابراين بايد متوجه باشيم که داستانهاى امثال ميکونوس و دعوت از جريانات اقوام ايرانى و تخصيص٧٠ ميليونها و امثالهم، اينها همه اش نه کمک به آزاديخواهى و نه کمک به استقلال طلبى مردم ايران، بلکه براى اسارت آنها و براى تسليم نظام ولايت مطلقه و براى مهار آيندۀ ايران و مناطق ايران و اقوام ايران و مخالفين نظام استبدادى ولايت مطلقه است. بنابر اين، چاره و چاره، توسل به نيروهاى خودى است، مردم ايران وقتى ميتواند به آزادى و استقلال برسد که به نيروهاى خود، به نيروهاى مادى خود و به نيروهاى انسانى خود و به نيروهاى معنوى خود متوسل شود. متأسفانه کارهــا بجاى باريکى کشيده شده است، و گر نه چاره در مصالحـۀ همه جانبه بين نيروهاى ايرانى است. ما مطمئن هستيم اگر می شد، ميبايست در ايران مصالحه صورت بگيرد، مصالحه در بين همۀ جريانات و در بين همۀ اطراف منازعه، هيچ کسى نبايد استثناء شود. مردم ايران آن روزی از رسيدن به آزادى و استقلال ناکام خواهد گشت که اگر جزوى، عضوى، يا جريانى از مردم ايران حذف شود. نظام ولايت مطلقه مى بايست روشى در پيش گيرد که منتهى به مصالحه با مخالفين نظام ولايت مطلقه گردد. همچنين مخالفين نظـام ولايت مطلقـه مى بايست روشى را در پيش گيرند که منتهى به مصالحه با نظام ولايت مطلقه گردد. البته اين بدان معنا نيست که از اين مصالحه ما به نتيجه اى استبدادى و به وضعى استبدادى برسيم، بلکه هدف از مصالحه بين نظام ولايت مطلقه و مخالفين نظام ولايت مطلقـه، که در بين آنها هم استبداديان کم نيستند، ميبايست رسيدن به وضعى آزاد و مردمسالارانه و تکثرگرا باشد. ما نبايد هيچ کسى را از ايران حذف نماييم، اگر ما کسى را حذف نموديم، بايد بدانيم که همين شخص و جريان به مشکله اى تبديل ميشود و آزادى و مردمسالارى و کثرتگرايى را ناقص و نقض خواهد کرد. کسانی که به آزادى و استقلال ايران فکر ميکنند بايد به اين اصل فکر کنند که در آيندۀ ايران و در آيندۀ سياسى ايران، همۀ جهات و اطراف و همۀ جريانات بايد شريک باشند.

وقتى که فکرى و طرفى و گرايشى حذف گرديد، خودبخود جريان آزاديخواهى و استقلال طلبى لنگ شده است. بنابر اين، بايد قبل از هر چيز، به فکر ادغام استبداديان، از دورۀ پهلوى گـرفته تا دورۀ ولايت مطلقه تا دورۀ مخالفين نظام استبدادى و تا دوره هاى بعدى گرديد. ما بجاى اينکه حتى بفکر حذف استبداديان از آيندۀ ايران باشيم، بايد درفکر ادغام آنها و در فکر تغيير مسيرآنها باشيم . بعنوان سازمان موحدين آزاديخواه ايران، ما مخالف نظام استبدادى هستيم، ما مخــالف نظام ولايت مطلقه هستيم، ما مخــالف استبداد هستيم. بنابراين، اگر کسى يا جريانى تن به آزادى و مردمسالارى دهد و بر اساس رأى مردم انتخاب شود و عين حال مانع فعاليت مخالفينش نگرددد، ما با هيچ کسى مشکله اى نخواهيم داشت. ما حتى با نظامهاى عَلمـانى که بر اساس رأى مـردم به قدرت برسند مشکلى نخواهيم داشت. ما با هيچ نظــام و حکومتى که ناشى از رأى مردم، ناشى از انتخاب مردم باشد، مشکلى نخواهيم داشت. کسانى ميخواهند، خصوصاً در ميان مخالفين نظام استبدادى، از همين حالا اسلام و مسلمين را از آيندۀ ايران و از آيندۀ سياسى ايران حـذف نمايند، و تحت شعار دين ازسياست جداست، حکومت ناشى از اسلاميت بايد حذف باشد، و دين نبايد در سياست دخالت کند، همه بايد بدانند اين شعارها، همان نظام ولايت مطلقــه است، ولى بجاى اينکه نظــام ولايت مطلقۀ  فرقه اى بر سر کار باشد، نظام ولايت مطلقۀ  غير دينى بسر کار مى آيد. ما مخالف نظام استبدادى هستيم، ما مخـالف نظـام ولايت مطلقه هستيم، ولو اين نظام ولايت مطلقه، ناشى از دين و مذهب يا ناشى از بى دينى و لامذهبى باشد. کسانى که اعــلام ميدارند که دين از سياست جداست و حکومت سياسى آينده از اسلام جداست، ازهمين حالا نوع حکومت خود را برمردم ايران تحميل کرده اند. و ما همانگونه که مخالف نظام ولايت مطلقـۀ خمينى هستيم، مخـالف نظام ولايت مطلقــۀ  علمانيين و غير مذهبيين هستيم، و کـار اينهــا به اســلام ستيزى و به طـرد مسلمين منتهى ميشود.

بنابر اين، مردم ايران بايد از دروس گذشته تجربه بگيرد و در عين حالکه متحداً همۀ  اقوام مردم ايران بايد عليه نظام استبــدادى وارد ميدان شوند و به مبارزه بپردازند، در همان حـال بايد آن رهبرى را بپذيرند که منعکس کنندۀ خواستهاى مردم ايران باشد و در آينده به استقلال و آزادى مردم ايران منتهى شود. مردم ايران و همۀ اقوام ايران و همۀ مناطق ايران بايد خـوب بدانند، اگر در اين بُرهه از زمان فعال نباشند و منشاء مبارزه از متن مـردم ايران بر نيايد، بدانند که آن رهبرى که با تکيه بر قدرتهاى خارجى تأسيس مى شود، ارزش و اهميتى به مردم غير مؤثر نخواهد داد. بالاخره همانگونه که مردم ايران بايد بدانند وقتى که مردم ايران در فکر خود نيست، در فکر آزادى و استقلال خود نيست، چگونه استعمارگران و غربيان ميتوانند به فکر مردم ايران و به فکر آزادى ايران و به فکر استقلال ايران باشند؟! در همينجا نیز مسئله به همان صورت است: چگونه مردم ايران انتظار دارند که در ايجاد يک رهبرى سياسى و در بوجود آوردن رهبرى سياسى مؤثر نباشند، بوسيلۀ صحنـه دارى خود، ولى انتظار دارند رهبرى که بوسيلۀ  قدرتهاى خارجى ايجاد ميشود، بوسيلۀ طرحهاى قدرتهاى خارجى، بوسيلۀ اموال قدرتهاى خارجى، بوسيلۀ  طرح و برنامۀ  قدرتهاى خارجى ايجاد ميشود، چگونه انتظار دارند که همين رهبرى، بجــاى اينکه درآينده گوش به فرمان قدرتهاى خارجى باشد، گوش به فرمان مردم خود باشد و با تکيه بر رأى و خواست مردم خود حــرکت نمايد، چنين چيزى ميسر نيست. آن رهبرى سياسى با تکيه بر رأى و خواست مردم خود حرکت مى کند که از رأى و خواست مردم خود ناشى شده باشد. آری؛ آن رهبرى که با تکيه بر قدرت و خواستهاى خارجى بوجود مى آيد و با تکيه بر امکانات خارجى ميتواند حرکت و مبارزه کند، در آينده هم مردم ايــران نبايد انتظــار داشته باشند که چنين رهبرى، متوجـه خواستها و رأى و انتخـاب مردم ايران باشد. بالاخره هر چيزى از کجا منشاء دارد، با تکيه بر همانجا حرکت ميکند، با تکيه بر خواست همان جا حرکت ميکند. بنابر اين، مردم ايران، يا بايد در ايجاد رهبرى خود مؤثر و فعال باشند، يا اينکه نبايد منتظر استقــلال و آزادى خــود در آينده باشند، بوسيلۀ  رهبرى که با تکيه بر قدرتهاى خارجى ميتواند شعله ور شود و به مبارزه بپردازد. مردم ايران در اوضاع حساسى بسر مى برد، مـردم ايران در وضعى بسر مى برد که اگر امــروز نجنبد، همانگـونه که اکنــون اختيـار و ارادۀ خــود را از دست داده، در آينده هم اختيار و اراده اى نخواهد داشت.

شما مى بينيد که چگونه آمريکا و دول غربى در رابطه با مسئلۀ هسته اى يقۀ نظــام خمينى را گرفته اند! ولى اين را بايد همگــان بدانند که مسئلۀ  نيـروى هسته اى، صرفاً براى تسليم کردن نظام ولايت مطلقه است، و بعد از مسئلۀ  هسته اى هم اقدامات بعدى به راه خواهد افتاد، تا اينکه نظام ولايت مطلقه بصورت کامل تسليم شود و درمهار غربيان در آيد. بنابراين، مردم ايران وقتی که تماشاچى باشند، وقتی که غير مؤثر باشند، نه آزادى خــواهند داشت، نه استقــلالى، نه رشدى، نه آبـادانى، و نه سرنوشت شرافتمندانه اى. امروز در ايران مى بينيم که هر منطقه اى مستقـلاً از مناطق ديگر وارد مبارزه، وارد قيام با نظام استبدادى ميشود، اما مردم ايران بايد خوب تشخيص بدهند، بايد خوب بدانند که هيچ يک از اقوام و مناطق ايران به تنهايى نميتواند به نتيجه اى برسد و بر نظام استبدادى پيروز شود و از قدرتهاى خارجى بى نياز گردد. امروزه همۀ  اقوام و مناطق ايـران مظلوم واقع شده اند، همۀ  مردم ايـران تحت سلطۀ  استبداد قــرار گرفته اند. مــردم فارس جزو اين مردمان تحت سلطه و مظلوم است که چه خونها در راه آزادى جامعه نداده است! چه ظلمها که به او نشده است. کسى نبايد تصور کند که مردم فارس جدا از ساير مناطق ايران است. مناطق فارس، مثل سايرمناطق ايران، تحت سلطه و مظلوم واقع شده است. در ايران ما اعم از عرب و فارس و کرد و آذرى و بلوچ و لر و ترکمن وغيرهم، همه تحت سلطۀ  نظام استبدادى ولايت مطلقه هستند.

بنابر اين، بايد مردم ايران متحداً بپا خيزند، متحداً عليه نظام استبدادى مبارزه کنند، و متحداً دريک رهبرى آزاديخواه و استقلال طلب شرکت جويند، تا بتوانند آيندۀ ايران را وارد مرحله اى آزاد و مردمسالار و کثرت گـرا نمايند و سرنوشت ايران به دست ايرانيان رقم بخورد. ما مجدداً پانزدهمين سالگــرد تأسيس سازمان موحدين آزاديخواه ايران را به همۀ مردم ايران و به همۀ مناطق ايران و به همۀ  آزاديخواهان و استقلال طلبان تبريک مى گوييم، به اميد روزى که شاهد فعاليت علنى خود در ميان مردم مان باشيم و به اميد اينکه سالهاى بعدى در ميان مــردم خود و در ميان شور و هيجان مردم خود، اين مراسمات را برگزار نماييم، و ان شـاء الله شاهد حضور مردمى مؤثر، شاهد رهبرى آزاديخواه و استقـلال طلب و شاهــد آزادى و استقلال مردم ايران و شاهد بر قرارى آزادى و مردمسالارى و کثرتگرايى خواهيم بود. ان شاء الله، والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته.