ارتجاع سازشکار بین عقاید سنتی و سیاست ماکیاولی؟!

ارتجاع سازشکار از طرفی دارای «عقائد خرافی و مطلقه» و از طرف دیگر دارای «سیاست معامله گری و ماکیاولی» است. این جریانات خرافی مسلک وماکیاولی سیاست، عقائد خرافی ومطلقه شان (که ضد توحیدی و متکی به افسانه ها و روایات نسنجیده است) برای مردم بی چاره و عوام الناس، و سیاست و عمل ماکیاولی شان (که فاقد هر گونه اصول و فروع است) برای بازی با قدرتهای سلطه گر و رسیدن به قدرت و حکومت است. این «سنتی های ماکیاولی»، نام عقائدشان را احکام شرعی! و نام سیاست بازی ومعامله گری شان را سیاست روز! تبلیغ می کنند. اینست که اینها دین و عقائد خرافی و ظاهر خرافی ترشان در یک وادی و برای عوام مردم، و سیاست ماکیاولی و بی اصل و اصولشان در وادی دیگر و برای بازی و معامله گری با صاحبان قـدرت قرار می گیرد. و این عین ماکیاولیت و «فلسفۀ ماکیاولی» و بیانگر روش آقای ماکیاول در میان «ارتجـاع سازشکار» است. اما اینکه این دین بازان و سیاست بازان واقعا «دارای چه ماهیتی» هستند، و مثلا آیا دارای ماهیت ارتجاعی و خرافی هستند؛ یا واقعا ماهیت الحادی و مادی دارند، این بستگی به ریشه های آنها دارد، و نیز وابسته به سیر حرکت و تغییر و تحولاتی است که در جریان «زد و بند و معامله گری» در آنها روی داده است. و به تاکید این جریانات عوام فریب و بی اخلاق، ربطی به دین توحیدی اسلام و روش اخلاقی آن ندارند و از اسلام و اسلامیت بسیار دور و نسبت به انضباط دینی (تقوی) بکلی بیگـانه هستند. و بصورت بدیهی حرکتی می تواند «توحیدی و اسلامی» بحساب آید که فکر و عقیده اش، توحیدی و اجتهادی و روشن اندیشانه و برای تغییر و تحولات فراگیر و سازنده، و جهت رشد و نجات بشریت باشد، و همچنین سیاست و عملکرد و موضع گیری اش، از مبانی توحیدی و ارزشهای اخلاقی و آزادیخواهی تحول آفرین نشأت بگیرد، و مترجم «مبانی فکری و عقیدتی و اخلاقی» در اسلام باشد. به عبارت دیگر، سیاست و عملکرد سیاسی و روش سیاسی در میدان توحید و آزادی، ناشی از اصول فکری اسلام و متکی به مبانی توحیدی و ارزشهـای اخلاقی و «ظرفی عملی» برای تحقق و تجلی آنهاست.