بِسْمِ اللَّه وَ
لَهُ الْحُكْمُ وَ
إِلَيْهِ الْمَصِيرُ
خداشناسی وَحیانی و
مُلهم
از آیات
ربّانی قبل
از هر چیز باید دانست که انسانِ صاحب اندیشه و کنجکاو من البدایه دنبال
نحوۀ خلقِ عالم و آدم و خالقِ آنها بوده است، و از این جهت می توان
«خداشناسی اولیه» را حاصل ذهن جستجوگر
و تفکر و تعقل بشر و دنبال نمودن ماهیت عِلّی (علت و معلولی) در جهان خلقت
دانست. کمااینکه چنین توجهی (خداجویی) بیانگر روحیات نیازمند انسانها و
زندگانی صعب العبور و طاقت فرسا و حاصل غایت اندیشیِ این موجود ذو الابعـاد
و عبور از مـادیت مُجرّد و صوری و بلا اخلاق بوده است. و همین توجه و گرایش
بشری یعنی «تفکر و کنجکاوی، روحیات نیازمند،
و عاقبت اندیشی» سبب گردیده که هم
خداشناسی عقلی و
متفکرانه و هم خداشناسی عرفانی و روحانی
پایه ریزی شود.
بر خلاف نظر مادیون (دَهریون) که خداشناسی و خداپرستی را به هر طریق
و شیوه ای منکر هستند و در گُسترۀ این گرایش و پویشِ ریشه دار و وصول به
خالق عالم چیزی را به رسمیت نمی شناسند. و آنچه روی آن اصرار کرده و تنها
بدان معترف می شوند، همانا کَون و مکانِ غیر ارادی و تکامل طبیعی و خلاصه
شدن در دنیای حسی و غرایز مادی است، و به قول قرآن:
وَ قَالُوا مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَ نَحْيَا وَ
مَا يُهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ وَ مَا لَهُم بِذَٰلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ
هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ
(جاثیه - ۲۴):
«مُنکِرین رسالت گفتند که چیزی غیر از این حیات دنیوی وجود ندارد؛ می میریم
و زندگی می کنیم؛ و تنها دهر و زمان ما را از بین می برد؛ و اما آنها نسبت
بدین امور علم و آگاهی ندارند و تنها اهل ظن و گمان هستند».
و طبعا موضوع کُفر کافِری و الحاد انکاری هم (که بسیار مجهول المعنی و
نامفهوم گشته است) از همین روش و تعاملِ خیره سرانه نشأت می گیرد. هر چند
باید دانست که روش و تعامل اِنکاری و کافرانه به ماده گرایان الحادی محدود
نمی شود و هر منکر کافرکیشی از جمله مدعیان بی خرد و خرافاتیِ دین و مذهب
را شامل می گردد، و در طول تاریخ هم، کُفرِ خرافاتی و شرک آمیز هیچ کمتر از
کُفرِ الحادی و دَهری مآب نبوده است، تا جایی که آیات زیادی در این رابطه
نازل شده و اینچنین روشنگری کرده اند:
وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ
اللَّهُ (زمر - ۳۸):
«و حتما اگر از این منکرینِ رسالت سؤال نمایی که چه کسی ارض و آسمانها را
خلق کرده؛ بلا فاصله جواب میدهند که اللّه آنها را خلق نموده است».
اما بدیهی است که مادیونِ «دَهری - اِلحادی» نسبت بدین حقیقت غفلت ورزیده و
یا غفلت می ورزند که: اولا - آنها گرفتار
مادیت خشن و زندگی ماده گرایانه بوده و بنابر وضعیت فرهنگی و روانی که
دارند خشم آلود و متنفرانه و سطحی و صوری می اندیشند، و از این جهت، تفکر
انکاری و قاسیانۀ آنها را بیشتر در ماهیت اخلاقی شان باید جستجو نمود؛ و
متأسفانه خلوص و پاک طینتی آنها عمیقا زیر سؤال می باشد (همان چیزی که در
رابطه با رؤسای خرافه باز مذهبی و اهل شرک و خرافه پرستی صدق می کند).
ثانیا - ماده گرایان جهت اثبات مواضع مادی
خود و انکار همۀ طُرُق خداشناسانه! به تحریف و تضلیل متوسل می شوند و آن را
حاصل وَهم و جهل و خیال بشر توصیف می کنند؟! و این در حالیست که مسیرهای
خداشناسی و مشخصا خداشناسی اولیه و متفکرانه و نگاه عِلّی به جهان خلقت و
مبنی بر موضوع «خالق و مخلوق»، همیشه و در طول تاریخ در عمق فلسفه و علوم
عقلی قرار داشته و محور علوم فلسفی و عقلی بوده است؛ فلسفه و علومی که
مستمرا «چکیده و قلۀ تفکر انسانِ اندیشمند»
قلمداد شده، و حالا نیز قضیه روی همین وضع و مِنوال است. و این مسئله تا
جایی عمیق و انکارناپذیر است که غربِ مادی هم نتوانست از آن عبور نماید؛
الا اینکه عقلیّون مـادی و مشخصا فلاسفۀ مادی غرب در راستای وفق دادن و
هماهنگ نمودن علوم فلسفی و عقلی با نظرات و مواضع مـادی (و مادیت نظری)
فلسفه و علوم عقلی را در قالب علوم طبیعی ریختند (البته با تفسیر و نگرش
ماده گرایانه) و آن را بنابر رغَبات خود «فلسفۀ علمی!» نام نهادند و به
اصطلاح آن را از متافزیک (ماورای طبیعت - ماورای علوم بصَری) جدا و مُجزّا
ساختند. البته بدیهی است که در این خط «فکری
- عقیدتی و شِبهه علمی»،
مادیون و علمای مادیِ
غرب و ضد کلیسایی، توهمات و خیالات عوام الناس و عوامانه را در نقد
دین و خداباوری و در تبیین جهان مبنای کار و تبیینات خود قرار داده اند؛ و
طبعا آنها بیش از هر چیز مادی و ماده گرایانه می اندیشند و گرفتار زمان و
مکان و محدوده ای هستند که در آن واقع شده اند، و برای اثبات و تحمیل آن
بسیار بچه گانه با «عظیمترین افکار و عقاید
تاریخ بشری» رفتار می نمایند؛ تا جایی که برای جا انداختنش به
خدایانِ وَهمی و ما قبل تاریخی و حتی سنگ و چوب و اشخاص زنده و مرده و.....
تمسُّک می جویند. و این روشی است که بیشتر خشم و نفرت را منعکس می سازد تا
واقعیات و حقایق را (کمااینکه در میدان مبارزه با کلیسای پاپی همین شیوه
رایج و حاکم بود و در این رابطه تفکرات مادی و تبیینات مادییون بسیار قاطع
و خشم آلود بودند). و مثال واقعی این خشمگینی و عکس العملِ احساسی همان
جملۀ مشهوری است که طبیب غربی می گوید: «تا
خدا را زیر چاقوی جراحی نبینم بدان ایمان نمی آورم!». و اما با توجه
به عدم انعکاسِ حقایق و فقدان وَجاهت علمی، این قاطعیت و رادیکالیسمِ دین
ستیزانه چندان دوام نیاورد و کلیسا دوباره و به شکلی دیگر عرض اندام نمود.
قابل ذکر است آنچه در این تبیین مدنظر است و پی گیری می شود، خداشناسی عقلی
و متفکرانه یا خداشناسی عرفانی و روحانی نیست، بلکه خداشناسی وحیانی و
مأخوذ از رسالات توحیدی و مُبتنی بر آیات قرآن است و بیان کنندۀ مواضع
عقیدتی موحدین آزادیخواه می باشد. و در نتیجه و در راستای خداشناسی وحیانی
- نبَوی بحث را ادامه می دهیم، تا بلکه این موضوع را بیشتر بگشاییم و راه
خداپرستی
وحیانی - توحیدی
را در سایۀ آیات قرآن روشنیِ بیشتری بخشیم.
عمق و ذاتِ اوّلیه و گم کردن آن
قاعدتا و بصورت بدیهی، هر دین و مسلک و مَنهجی
با تکيه بر مبانی اوليۀ آن ارائه و تعریف می شود، و این بدین معناست که روش
درک و شناختِ هر موضوعی ضرورتا از
«عمق و ذات اولیۀ آن» مايه می گيرد،
روشی که قرآن حکیم هم آن را تأیید و استعمال نموده و از آدم تا خاتم روی
این مبناء عمل کرده است. و همین است که دین اسلام و خداى اسلام و رسول
اسلام و عقیدۀ اسلامی و انسان اسلامی و جامعۀ اسلامی و روابط اسلامی و
حاکمیت اسلامی و جهاد اسلامی و اقتصاد اسلامی و قضاوت اسلامی و خانوادۀ
اسلامی و........ بر پايۀ وحى مُنزَل و
سُنن توحیدیِ تاریخ و اصول و قواعد ماندگار اسلام معرفى و تبیین شده است.
همان خط و منهجی که استقلال فراگیر و اتکاء به ما اَنزَل اللّه را
«بعنوان علم و قوانین خالق»
جزو بديهيات و مبانی این دینِ ابدی قرار داده و
توحيد اسلامى و علوم اسلامى و امت اسلامى و خلافت اسلامى و قبلۀ اسلامى و
مراسمات اسلامی و خیرات و نفقات اسلامی و....... مصادیق عملى اين استقلال و
خود اتکایی هستند. اما متأسفانه داستان اسلامیت و مسلمانی و دینداری توحیدی
بعد از صدر اسلام (و مشخصا بعد از زوال خلافت راشدۀ اسلامی) روی اساس و
مبنای خودش باقی نماند؛ و مسیر دیگری غیر از
«دینداری وحیانی - توحیدی»
جلو پای مسلمین و جوامع اسلامی قرار گرفت، وضعی که مسلمین را دچار تفرُّق
اساسی و فرقه گرایی و گرفتار خطوط و مناهج متضاد گرداند، و حاصل این
گمراهیِ عمیق و طولانی
«مصائب عظمایی بوده»
که در تاریخ اسلام و مسلمین به وقوع پیوسته و دهها فرقۀ ضالّه و بیگانه با
مبانی اولیۀ توحیدی و در تضاد با اسلامیت و مسلمانی بوجود آورده است. این
وضعیت اسفبار و انحرافی تا جایی پیش می رود که حتی خداشناسی اسلامی هم
مبنای وحیانی و توحیدی خود را از دست داده و چیز دیگری از آب در آمد! و
رسما و منهجا تصورات و آرای متکلمین و مقولات فلسفۀ یونایی (خداشناسی کلامی
- فلسفی) پایۀ خداشناسی مسلمین در مراکز علمی! قرار گرفت. و خوب عامۀ
مسلمین هم حتی نسبت به کتاب وحی و آیات قرآن و مبادی اسلامیت و مسلمانی
بکلی جاهل گردیده و گرفتار توهمات و عقاید مُختل و مُختلط و آداب و رسومی
بلا هدف شدند و
«سرنوشت اُمَم سابقه»
را پیدا کردند؛ سرنوشتی که حالا هم از دست آن می نالند و پوسیدگی فراگیر
داخلی و سلطۀ غدّار اجنبی آنها را با مصائب اساسی روبرو کرده است. البته
این بدان معنا نیست که تاریخ اسلام و مسلمین خالی از دعوت و روشنگری و ندای
بازگشت به مبادی اولیه و توحیدی بوده است، اما مشکل اساسی اینست که این
دعوتها و روشنگریها و به اصطلاح
«تجدید و احیاگری»
کمتر توانسته متحقق و جامۀ عمل پوشد. کمااینکه حالا هم این کارها و
دعوتگریها ادامه دارد و حتی رو به فزونی گرفته است، و کار موحدین آزادیخواه
یکی از آنهاست، لکن تحقق و حاکمیت فکر و فرهنگ توحیدی و جاری شدن ما اَنزَل
اللّه بر اساس اجتهاد زنده و راهگشا و عینیت یافتن اسلامیت و مسلمانی
چیزیست و نداها و دعوتگریهای عابره و گذرا چیز دیگری میباشد. و به نظر ما
دو علت عقیم کنندۀ این دعوات، یکی
«حاکمیت استبدادی»
و دیگری
«عبور از رسالت توحیدی»
بوده است. و به جرأت می گوییم: کار اکثر منادیان و دعوتگران توحیدی (از
ائمۀ مذاهب و حدیث گرفته تا اهل تفسیر و سیره و تا امثال غزالی و ابن
تَیمیّه و شاطبی و دهلَوی و تا دورۀ مُعاصر) سطح و مُحتوای اولیه را نداشته
و علی ای حال! منعکس کنندۀ «پیام توحید» و «آزادی بشریت» و «عدالت اسلامی»
و در تناسب با زمانها و مکانهای مختلف نبوده و «تنازلی و انحرافی» بوده
است، بنحوی که بنابر موانع متعدده و فقدان تواناییِ مقابله با آنها بیشتر
در محدودۀ
«سُنن تاریخی و اعراف اجتماعی و حاکمیت استبدادی»
حرکت و فعالیت نموده اند؛ و بدین جهت از عهدۀ عصور مختلفه بر نیامده اند.
خداشناسی وحیانی - توحیدی
حــال سؤال اینست که خداشناسی وحیانی - توحیدی چیست و از چه مصدر و منشائی
سرچشمه می گیرد؟ جواب این سؤال بدین قرار است: خداشناسی وحیانی - توحیدی،
عبارتست از شناخت خالقِ عالم (و ذات و صفاتش) بر مبنای وحیی که از طرف
اللّه و در طول تاریخ بر انبیاء و رسولان نازل گشته و «ما اَنزَل اللّه»
نام دارد، و از طریق آنها علوم مربوطه و مشخصا وحدانیّت اللّه و ذات و صفات
خالق بی همتا بدون کم و کاست به بشریت اعلام و واصل شده است. و آیات کثیری
از جمله آیۀ ۲۵ سورۀ انبیاء شاهد این مُدّعاست:
وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ
أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ (انبیاء - ۲۵):
«ای محمد قبل از شما هیچ رسولی نفرستادیم مگر اینکه به ایشان وحی کردیم که
اعلام نماید اِله و معبودی جز من وجود ندارد، پس باید مرا عبادت و اطاعت
نمایید».
در این آیۀ بنیادی سه اصل اساسی بیان شده اند: ۱- ارسال رسولان از طرف
اللّه، ۲- وصول وحی و پیام اللّه به آنها، و ۳- دعوت به اطاعت از خالق
یکتا. و لکن با توجه به عدم بقای وحیهای نازل شده برای اُمم سابقه (و خلط و
ضیاع کتابهایشان)، قرآن حکیم بعنوان وحی محفوظ و ماندگار (صرف نظر از
تفاسیر و آرای پیرامون) تنها مصدر خداشناسی وحیانی - توحیدی بحساب می آید،
خداشناسی که ذات و صفات خالق عالم را تبیین و
«رابطۀ خالق و مخلوق»
را اعلام و مشخص می نماید. و اما آنچه قابل ذکر و تأمل است اینست که: در
این میدانِ خداشناسی هیچ چیزی به اندازۀ وحدانیت اللّه اهمیت پیدا نمی کند؛
صفتی که حتی بیش از وجود ذات باری و ازلی و ابدی بودنش محل تأکید و توجه
قرار گرفته است. و این موضوع بدین حقیقت بر می گردد که وحدانیت اللّه بیش
از هر صفت دیگری به
«تعامل و زندگانی بشری»
ارتباط پیدا می کند و به اندازۀ همۀ آنها نیز توسط بشریت نقض و پایمال شده
است. و این نقض و پایمال
سازی همان انحرافی است که زایندۀ شرک و بت پرستی و
مُوجِّد
تعدد خدایان (ارباب
متفرقه) و روابط سلطه گرانه با یکدیگر و عبور از توحید و تک مصدری میباشد.
و با توجه به اینکه بشریت با بقیۀ صفات اللّه (بخاطر عدم تعامل و برخورد
عملی با آنها) مشکلۀ کمتری را داشته، در نتیجه اصل کار و مبارزۀ انبیاء و
دعوتگرانِ توحیدی جهت مراعات و اقامۀ این صفت اساسی یعنی
«وحدانیت و تک مصدری - توحید»
بوده است. اینست که وحدانیت اللّه و خاصتا وحدانیت تشریعی (توحید اُلوهیّت
و توحید عبادت و اطاعت) در صدر خداشناسی توحیدی قرار می گیرد؛ تا جایی که
موضوع توحید (لا اِله الّا اللّه) بعنوان اعظم شعارهای دین اسلام از همین
صفتِ «عملی و مرتبط» نشأت می گیرد. در این رابطه خوب است
پیش از همه
به
سورۀ عظیم و مختصر اخلاص مراجعه کنیم و آیات صریح و مختصرش را دربارۀ توحید
و اهمیت اعتراف بدان مرور نماییم، سوره ای که وحدانیت اللّه و توحید اُلوهی
و صفات دیگر اللّه را اینطور به نمایش گذاشته است:
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، اللَّهُ الصَّمَدُ، لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ
يُولَدْ، وَ لَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ (اِخلاص - ۱ و ۲ و ۳ و ۴):
«بگو اللّه واحد و بی همتاست، اللّه غنیّ و پابرجاست، نه مُولِّد و زاینده
است و نه مُتولِّد و زاییده است، و ذاتیست که {در ذات و صفات} کسی همتای او
نیست».
این آیاتِ سورۀ اخلاص است؛ آیاتی که قبل از هر چیز وحدانیت اللّه را تعلیم
و اعلام میدارند. و آنگاه و به تبعیت از این صفت اساسی روی قائم به نفس
بودن و استقلال و بی نیازی اللّه تأکید می ورزند. این سورۀ مختصر که
مُحتَوایش از نام آن پیداست، با آیات عنوان وارش دنبال خلوص توحیدی و
مُبرّا شدنِ مؤمنین از تصورات وَهمی و خرافی و عبور از شرک و شبیه سازی
است، و به عبارت دیگر، تعلیم دهندۀ اخلاص و پاکیِ اهل توحید (یکتاگرایی)
نسبت به ذات باری تعالی و خلاصه شدن در دینداری
وحیانی - توحیدی
می باشد. و اما «شرک و شبیه سازی»
یعنی اینکه: کسی و چیزی را فوق بشری و فوق طبیعی تصور کردن و حتی رساندنش
به مقام اُلوهی و صفات باری تعالی.
البته عکس آن نیز صادق است؛ یعنی ذات اللّه را پایین آوردن و ایشان را
همانند کسی و چیزی تصور کردن (مانند اینکه معتقد باشیم که اللّه زاد و ولد
دارد یا اینکه مثل انسانها رفتار میکند و دارای صفات آنهاست).
همچنین در سورۀ بقره (آیۀ ۲۵۵) ذات و صفات اللّه و خالق عالم بصورت صریح و
رسایی چنین بیان شده است:
اللَّهُ لَا
إِلَٰهَ إِلَّا
هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ
لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ
وَلَا نَوْمٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ
وَمَا فِي الْأَرْضِ مَن ذَا الَّذِي
يَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ
يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ
وَ لَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ
إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ
السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ
وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا
وَ هُوَالْعَلِيُّ الْعَظِيمُ:
«اللّه آن ذاتیست که جز او اِله و معبودی
وجود ندارد، او جاودان و پابرجاست، نه سستی بردار بوده نه خوابش می برد، و
هرچه در آسمانها و زمین است مختص اوست. چه کسی می تواند نزد اللّه طلب عفو
و بخشش نماید؛ مگر در سایۀ اذن و ارادۀ ایشان (و مراعات قوانین توحیدی). او
عالم به گذشته و آیندۀ خلقت و مخلوقات است، و اما کسی بر علم اللّه احاطه و
دسترسی پیدا نمی کند، مگر در حدی که خودش اراده نماید. دایرۀ علم و احاطۀ
اللّه بسیار گسترده و بلاحدود است و همۀ ارض و آسمانها {عالم خلقت} را شامل
می گردد، آسمانها و زمینی که حفظ شان بر او سنگینی نمی کند، و او بسیار
عالی مقام و پر عظمت است».
اگر بخواهیم در
این مفاهیم و اصطلاحات قرآنی - وحیانی دقیق شویم و عمق آنها را بشکافیم (که
ذات و صفات اللّه را بیان می دارند) علوم و فهمِ توحیدی وسیعی بدست مان می
آید. بدین ترتیب که قبل از هر چیز در این تعلیمات خداشناسانه وحدانیت اللّه
به نمایش در می آید: «اللَّهُ
لَا إِلَٰهَ
إِلَّا هُوَ»،
و این همان لا اِله
الّا اللّه و بیان دیگری از این اصل الاصول اسلام است، و در آن اللّه
بعنوان ذاتی معرفی می شود که وجود حقیقی و عینیِ مشابهی برایش وجود ندارد،
و غیر از او هرچه هست مخلوقاتی است که طوعا و کرها (بصورت طبیعی و تشریعی)
تابع نظم و نظام و قوانین این ذات بی همتا هستند. بدنبال این اصل اساسی (و
غیر قابل مناقشه - در دین توحیدی اسلام) چند صفت اساسی برای این ذات هستی
بخش بیان می گردد (صفاتی که برای وجود چنین خالِقی کلیدی بحساب می آیند)، و
در رأس آنها «زندۀ جاودان و پایدار» قرار دارد:
«الْحَيُّ
الْقَيُّومُ».
و جالب اینکه در آیات
دیگر قرآن نیز غیر از اللّه کسی و چیزی از چنین صفتی بهره مند نیست؛ و کل
جهانِ خلقت قابل تحول و زوال
پذیر و هر حیّ و زنده ای فانی و مُردنی قلمداد می
شود:
وَ لَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ
لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ
الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (قصص - ۸۸):
«همراه با اللّه اِله و معبودی را به
کمک مطلبید، زیرا جز او اِله و معبودی وجود ندارد {و هرچه هست خیالات و
توَّهمات است} و جز ذات ایشان هر چیزی مردنی و نابود شدنی میباشد، اوست
صاحب حکم و حاکمیت و رَجعت و بازگشت تان بسوی اوست».
قابل ذکر است که در این
آیه نیز تأکید می گردد که موجود هالک و مُردنی لیاقت عبودیت و مصدریت و پشت
و پناه واقع شدن ندارد و ناتوان بحساب می آید.
و خاصتا این
نکته بسیار حائز اهمیت است که «حیّ و
جاودانگی» نه
تنها در موجودات زنده (و شناخته شده) مشاهده نمی شود، بلکه زمانِ موجودیت
آنها نسبت به جمادات و حتی درختان بسیار اندک است؛ و طبعا این تنها اللّه
است که حیٌّ لا یموت و مهمتر از آن حیُّ القَیّوم است (زنده ای جاودان و
قدرتمند).
بدنبال این دو صفت اساسی (وحدانیت و جاودانگی) آیۀ مذکور صفات دیگر اللّه و
خالق عالم را بیان می دارد که در راستای تکمیل آنهاست، و عدم دچار شدن به
«سُستی و خواب آلودگی»
یکی از این صفات فوق العاده و منحصر به ذات باری تعالی است، صفتی که لازمۀ
خدایی بوده و موجب سیطرۀ مستمر بر جهان خلقت و آگاهی دائم بر وضع بشریت می
شود، و صفتِ:
«لَا تَأْخُذُهُ
سِنَةٌ وَ لَا نَوْمٌ»
این قدرت فوق العاده و ازلی و ابدی را متحقق ساخته است. آنگاه و بعد از این
سه صفت اساسی، قرآن مُنزَل به حصر «تملک جهانِ خلقت» به ذات باری تعالی می
پردازد و تصریح می کند:
«لَّهُ
مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ»،
صفتی که هم قدرت فوق العادۀ او را بیان می دارد، و هم به بشریت اعلام می
کند که «زمین و زمان و خیرات و منافع آن» در تملک و مال کسی نیست، و امتلاک
دیگران تنها بر اساس قوانین وحیانی (و مُبتنی بر سعی و تلاش) میسَّر و قابل
قبول می گردد. و اینجاست که موضوع شفاعت و طلب عفو را به میان می آورد و در
این رابطه تأکید می ورزد:
مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا
بِإِذْنِهِ
(چه کسی میتواند نزد اللّه طلب عفو و بخشش نماید، مگر در سایۀ اذن و ارادۀ
ایشان و مراعات قوانین توحیدی).
و بدین شیوه، در عین حال که کل عالمِ مخلوقات و همۀ بشریت را خلع سلاح و
فاقد نفوذ و قدرتِ واسطه گری اعلام می کند و تأکید می نماید که «هیچ کسی
کاره ای نبوده و نیست»، همۀ توَّهمات و خرافات را نیز جارو نموده و چیزی
برای خرافه بازان و دلالان مذهبی باقی نمی گذارد. البته این موضوع در آیات
دیگری حتی صریحتر بیان گردیده و چنین اعلام شده است:
قُل لِّلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِيعًا لَّهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ
وَالْأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (زمر - ۴۴):
«بگو ای پیامبر تمام شفاعت ها مختص اللّه است؛ زیرا اوست مالک آسمانها و
زمین، و بعدا همه بسوی او باز می گردید».
اینست دینداری توحیدی و نظام تک اربابی؛ نظامی که در آن بجز اللّه و قوانین
ایشان (در دنیا و آخرت) کسی کاره ای نبوده و نیست (بر خلاف دینداری شرک
آمیز و نظام ارباب متفرقه که در دنیا و آخرت! مخلوقات را بین خودشان تقسیم
کرده اند). و آنگاه حُجَّت و استدلال قرآن برای
حصر شفاعت و عفو کردن در ذات باری تعالی و محدود بودن آن به قوانین توحیدی
اینطور بیان شده است:
«يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ»،
و اینهم صفتی است که مختص اللّه
و خالق یکتاست
و کسی غیر از ایشان چنین علم و احاطۀ
فرازمانی - فرامکانی به گذشته و آیندۀ خلقت و مخلوقات ندارد. و اما از این
جالبتر، موضوعِ محال بودن دسترسی به علم و احاطۀ
خالق
است؛ و در این رابطه
قرآن تصریح می کند که کسی نمی تواند بر علم و احاطۀ او
در جهان خلقت و
در عالم بشری دست یازد و بدان نائل گردد
(اعم از پیامبران و علماء
و مردم عادی)،
مگر به قدری که خالق سبحان آن را از طریق بعثت رسولان تجویز نموده و یا در
میدان وحی تکوینی،
سعی و تحقیقات بشری آن را اقتضاء نماید (کشف قوانین
خلقت):
«وَلَا
يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلَّا
بِمَا شَاءَ»،
و این همان
علومی
است که از طریق رسالت رسولان و
نیز
تفکر و تعمق
بشر
در آفاق و
اَنفُس تجلی پیدا کرده و جامۀ عمل پوشیده است. بدیهی است که دایرۀ علم و
احاطۀ اللّه
و خالق بی همتا
بسیار گسترده و بلا حدود بوده و همۀ ارض و آسمانها و عالم خلقت
را در بر می گیرد:
«وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ».
اینست که کسی شایستۀ چنین امر و مقامی نبوده و نیست (حفظ ارض و آسمانها) و
جز خالق
هستی
(بنابر عدم علم و احاطه)
هیچ
کسی از عهدۀ نظام خلقت و
جهان
بشری
و نفوذ و سیطره بر
این دنیای بیکران
بر نمی آید:
«وَلَا
يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا».
و در نتیجه همه باید عبد و مطیع او باشند و غیر از او را مصدر و مرجع و
پناهگاه خود قرار ندهند، و اوست
عالی مقام و پر عظمت:
«وَ
هُوَالْعَلِيُّ
الْعَظِيمُ».
اَسماءُ الحُسنی: خلاصۀ خداشناسی وحیانی
باید دانست که اللّه و خالق هستی دارای اَسماء و صفاتِ متعدد و عالی و
زیباست، اَسماء و صفاتی که در قرآن مُنزَل با عبارتِ مبارک
«الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ»
بیان شده اند، بنحوی که این عبارت و اصطلاحِ فراگیر مُبیَّنِ اَسماء و صفات
خالق بوده و مجموعۀ آنها خلاصۀ علم خداشناسیِ
وحیانی
را تشکیل و آن را پایه ریزی می نمایند. و در این رابطه آیۀ ۸ سورۀ طه بسیار
بلیغ و رسا بوده و چنین می فرماید:
اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ:
«اللّه آن ذاتی است که جز ایشان اِله و معبودی وجود ندارد و دارای نامها و
صفات عالی و زیباست».
همانطور که در اینجا نیز مشاهده می کنیم وحدانیت و لا اِله الّا اللّه اصل
و سر فصل خداشناسی توحیدی است، و بقیۀ اَسماء و صِفات اللّه متعاقب آن ذکر
می شوند (که فوقا و اختصارا این موضوع را به بحث گذاشتیم). البته در رابطه
با اَسماء الحُسنی (و کل اَسماء و صفات اللّه)، قرآن حکیم بعنوان وحی
مُنزَل نه تنها روی موضوع خداشناسی وَحیانی تأکید می ورزد، بلکه حتی خلاف و
عُدول از آن را انحراف و اِلحاد تلقی کرده است، و آیۀ ۱۸۰ سورۀ اعراف این
حقیقت را بدین شیوه بیان کرده است:
وَ لِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا وَ ذَرُوا الَّذِينَ
يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَائِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ:
« نامها و صفات عالی و زیبا مختص اللّه است، پس بر اساس آنها ایشان را دعوت
و مخاطب قرار دهید، و بگذرید از کسانی که در نامها و صفات اللّه دچار الحاد
و انحراف می شوند، و آنها به زودی گرفتار عملکرد خود خواهند شد».
و طبعا این همان نامها و صفاتی است که مثل سایر أمور، هم سنتی و تقلیدی و
عامیانه گردیده، و هم معنا و مقصدشان اِهمال و بلا اثر شده است. بدین
ترتیب، می بینیم که در جوامع هکذایی و اذهان منحط و فاسده حتی اَسماء و
صفات اللّه و خالق عالَم مُحتوای خود را از دست داده و جزو ادبیات عوام
الناس شده اند، و حقیقتا هم با رفتاری که با آنها بعمل آمده بشریتِ مسلمان
چیزی از آنها دستگیرش نشده و به چیزی دست نیافته است. و همین است که قبل از
دعوت و فراخوانی انسانها و جوامع اسلامی و تربیت یک نسل
وحیانی - توحیدی،
باید دین توحیدی اسلام و دینداری توحیدی - اسلامی در سایۀ نصوص وحیانی و
اجتهادات زنده و راهگشا مُجدّدا ارائه و ابلاغ گردد.
در این راستا و در رابطه با اَسماء الحُسنی (که تنها اوست لایق این صفات و
مُستحقِ عبادت و اطاعت) ضروریست که به بعضی دیگر از صفاتِ اللّه و خالق
زمان و مکان بپردازیم و موضوع را بیشتر بشکافیم:
هُوَ
اللَّهُ الَّذِي لَا
إِلَٰهَ إِلَّا
هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ
هُوَ الرَّحْمَٰنُ الرَّحِيمُ،
هُوَ اللَّهُ الَّذِي
لَا إِلَٰهَ
إِلَّا هُوَ
الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ
الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ
سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ، هُوَ اللَّهُ
الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ
يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ
الْحَكِيمُ (حشر - ۲۲ و ۲۳ و ۲۴):
«اوست تنها اِله و معبود و غیر از او اِله و
معبودی وجود ندارد، او همان ذاتی است که عالِم پنهان و پیداست و بسیار
مهربان و صاحب رحمت است. او تنها اِله و معبود است و غیر از او اِله و
معبودی وجود ندارد. او حاکم و فرمانروایی بسیار مقدس و مصدر سلامت و امنیت
و بسیار مُسلَّط و عزیز و نافذ الأمر و صاحب کبریاست، اِله و معبودی که از
تصور و ظنیات مشرکین و همتاسازان بسیار دور و مُبرّاست. همچنین او اِله و
معبودی است که خلق کننده و مُوجِّد مخلوقات و شکل دهندۀ آنهاست، و مختص
اوست نامها و صفات عالی و زیبا، و هرچه در آسمانها و زمین است {تکوینا و
بنابر خلقت} تسبیح کننده و ستایشگر او هستند، و او بسیار با عزت و پر حکمت
است». در این
آیاتِ بزرگ و اَسماء و صفاتِ بیان شدۀ خالق چیزهای زیادی برای بحث و بررسی
وجود دارد، و در صدر آنها «وحدانیّت اللّه»، «علم بلا حدود خالق»، «ذاتی
مقدس و فوق العاده»، «سیطرۀ کامل بر جهان خلقت»، «تکوین و صورت بخشی
موجودات»، «ارادۀ نافذ و جاری در کل عالم»،
«اختصاص
مِلکیت کل عالَم به ایشان»، و به تبع آن، همه کاره بودن این تنها اِله و
معبود (در آسمانها و زمین)، کلیتِ ذات و ماهیت خدای وَحیانی - قرآنی را
مشخَّص و تبیین می نمایند. و خاصتا در آیۀ دیگری «این کلیت خداشناسانۀ
وحیانی» و غایت و مقصد آن چنین بیان شده است:
وَ هُوَ اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولَىٰ
وَالْآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (قَصَص - ۷۰):
«او تنها اِله و معبود است و غیر از او اِله و معبودی وجود ندارد، حمد و
تحسین در دنیا و آخرت {من البِدایه الی النِّهایه} مختص اوست، کمااینکه حکم
و قضاوت از آن اوست، و بعدا بسوی او باز می گردید».
در این آیه همه کاره بودن خدای قرآن من الاَزل الی اَبد و حضورش در زندگی
بشری بسیار عیان تر شده است، و توحید اُلوهیّت و تک معبودی (هُوَ
اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ)
و حاکمیت توحیدی - وحیانی (وَ
لَهُ الْحُكْمُ)
و بعثت اُخروی (وَ
إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ)
همه در آن ذکر شده اند. همچنین برای فهم بیشتر خداشناسی وحیانی آیات ۸۴ و
۸۵ سورۀ زُخرُف اوضاع را حتی روشنتر می کنند و آن را از خداشناسی های دیگر
متمایز می سازند، و خاصتا تسرّی و حاکمیت فراگیر خدای قرآن در آسمان و زمین
و همچنین حصر علم قیامت به ذات ایشان جای دقت و تأمل و بسیار راهگشا است، و
متن آیه بدین قرار است:
وَ هُوَ
الَّذِي فِي السَّمَاءِ إِلَٰهٌ وَ فِي
الْأَرْضِ إِلَٰهٌ
وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ،
وَ تَبَارَكَ الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ
وَالْأَرْضِ وَ مَا بَيْنَهُمَا وَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ إِلَيْهِ
تُرْجَعُونَ (زُخرُف - ۸۴ و ۸۵):
«و او ذاتی است که در آسمان اِله و معبود است؛ کمااینکه در زمین اِله و
معبود است؛ و او بسیار حکمت دان و بسیار عالم و آگاه است، و مبارک و مقدس
است آن ذاتی که مالکیت آسمانها و زمین و آنچه مابین آنهاست مختص اوست،
کمااینکه علم و معلومات روز قیامت نزد او می باشد، و {بدانید} که بسوی او
باز می گردید».
بنابر این، خدای وحیانی قرآن خدایی نیست که در آسمانها منزوی شده باشد و
مثلا كاری
به کار بشر نداشته باشد و او را بحال خودش رها کرده باشد (در حالی که خلیفه
و جانشین اوست!)،
بلکه حضور و حاکمیت ایشان بسیار فراگیر و شامل
«ارض و آسمانها و روز قیامت»
است، و خاصتا این خدای
عظیم الشأن و
همه کاره
(و خالق کل مخلوقات و صاحب دنیا و آخرت)
وسیعا مراقب وضع و عملکرد خلیفۀ خودش می
باشد و همه چیز او را زیر نظر دارد، و در روز قیامت نیز با توجه به رفتار و
عملکرد دنیایی او را محاسبه و پاداش و مجازات می دهد.
حیات و مَمات و رستاخیز بشر
موضوعی دیگر در رابطه با خداشناسی وحیانی مسئلۀ «حیات و مَمات و رستاخیز
بشر» است، بنحوی که قضیه به ذات و صفات اللّه ارتباط پیدا کرده و باری
تعالی بعنوان
«يُحْيِي وَ يُمِيتُ»
ذکر شده است (صاحب حیات و مَمات).
و این موضوعی است که قرآن حکیم بصورتی بسیار عمیق و مفصل بدان پرداخته و در
سراسر قرآن طرح و بیان شده، و خاصتا بعثت و رستاخیز بشر مسئله ای است که
نهایت توجه بدان مبذول گردیده است؛ تا جایی که حیات روی زمین به مثابۀ
مقدماتی برای چنین دوره ای بحساب می آید. و در توضیح این قضیۀ اساسی آیات
زیر بسیار مُبیَّن و روشنگر هستند:
لَا إِلَٰهَ
إِلَّا هُوَ
يُحْيِي وَ يُمِيتُ رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبَائِكُمُ
الْأَوَّلِينَ (دخان - ۸):
«اِله
و معبودی غیر از اللّه و خالق یکتا وجود ندارد، و
ایشان حیاتبخش و میراننده و خالق شما و خالق آباء و اجداد شماست».
بدیهی است که خلقت انسان جزئی از کل خلقت است، و طبعا قانونی که بر جهان
خلقت حاکم است همان قانون نیز در رابطه با نحوۀ خلقت انسان صدق می کند.
البته بحث ما روی آیات ربانی و قوانین حاکم بر جهان خلقت است، و آنچه رواج
دارد و آرای تاریخی و آمیخته به خرافات بحساب می آید ربطی به وحی و قوانین
توحیدی پیدا نمی کند. و مثلا مراحل خلقت بشر و رسیدن به جزئیات آن نیازمند
تحقیق و حتی مرور زمان است و با توَّهمات تاریخی به نتیجه نمی رسد. همچنین
در آیۀ ۶۸ سورۀ غافر، وابستگی عالم خلقت و حیات و ممات آن به مشیت و ارادۀ
اللّه بدین شیوه بیان شده
است:
هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ فَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا
يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ (غافر - ۶۸):
«اللّه همان ذاتی است که حیاتبخش و میراننده
است، بنحوی که وقتی چیزی را اراده و نهایی کرد بدان میگوید باش و بدنبالش
متحقق می شود». بنابر این، خداشناسی قرآنی - وحیانی تأکید و اصرار
می ورزد که کل جهان هستی و تمام پدیده های عالمِ خلقت و مشخصا حیات و مَمات
آنها ناشی از مشیّت اللّه و محدود به اراده و قوانین ربُّ العالمین است.
کمااینکه آیۀ ۱۱۶ سورۀ توبه سیطرۀ الهی و ناشی از خالق یکتا را وضوح بیشتری
می بخشد و بیان کنندۀ توحید رُبوبی (توحید تکوینی) و توحید اُلوهی (توحید
تشریعی) است، و به بشریت یادآوری می کند که جز او تکیه گاه و پشتبانی
ندارید: إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ
السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ مَا لَكُم مِّن دُونِ
اللَّهِ مِن وَلِيٍّ وَ لَا نَصِيرٍ (توبه - ۱۱۶):
«همانا که اللّه و معبود یکتا صاحب آسمانها و
زمین است و اوست حیاتبخش و میراننده و غیر از او تکیه گاه و پشتبانی
ندارید».
بدیهی است که این آیات
(که مُبین و روشن هستند) همه چیز را به اللّه و معبود یکتا ربط می دهند و
به نسل بشر یادآور می شوند که تنها «خالق و معبود» اوست، و اتکاء به غیر
ایشان و محور نمودن غیرَ اللّه، در ناآگاهی «شرک و بت پرستی و خرافه گری»،
و در آگاهی «کفر و انکارِ حق و شیطان پرستی» محسوب می شود. و طبعا پذیرش
چنین قاعده ای منتهی به دینداری
وحیانی - توحیدی
می گردد، و حاصل و نتیجه اش جامعۀ
وحیانی - توحیدی،
امت واحدۀ
وحیانی - توحیدی،
و نظم و نظام
وحیانی - توحیدی
خواهد بود.
و جالب اینکه خود قرآن نیز همین را از بشریت می خواهد و می فرماید:
و قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا
الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ
يُحْيِي وَ يُمِيتُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِيِّ
الْأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ كَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ
لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (اَعراف - ۱۵۸):
«ای محمد به مردم و بشریت اعلام کن که من رسولِ اللّه برای همۀ شما هستم،
رسولِ همان ذاتی که صاحب و فرمانروای آسمانها و زمین است. اِله و معبودی جز
او وجود ندارد و حیاتبخش و میراننده است. پس {ای مردم} به اللّه ایمان
بیاورید و به رسولش ملحق شوید، همان رسول درس نخوانده ای که خودش به اللّه
و کلمات او ایمان آورده است. و بدین جهت از او تبعیت نمایید، ای بسا در خط
هدایت (صراط مستقیم) قرار گیرید».
البته اواخر آیه دال بر الگو و نمونه سازی است (جهت تجسُّم و اِعمال وحی)،
و به تأکید در هر زمان و مکانی باید الگوها و نمونه های عملی وجود داشته
باشند، تا از طرفی، مدعیان و مُبلِّغان دینداری توحیدی صداقت و توان خود را
به اثبات برسانند، و از طرف دیگر، برای همۀ اطراف امکان عملی سازی وحیِ
نازل شده عیان و آشکار گردد.
اما قرآن به اینهم اکتفاء نمی کند و خطاب به بشریت اعلام می دارد که بدانید
روز قیامت در پیش است و آنوقت باید جوابگوی مواضع و عملکرد خود باشید:
اللَّهُ لَا
إِلَٰهَ إِلَّا
هُوَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ
إِلَىٰ يَوْمِ الْقِيَامَةِ
لَا رَيْبَ فِيهِ وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ
اللَّهِ حَدِيثًا (نساء - ۸۷):
«اللّه همان ذاتی است که جز او اِله و معبودی وجود ندارد، و حتما روز قیامت
همۀ شما را جمع خواهد کرد و در این شکی وجود ندارد، و حال چه کلام و سخنی
صادق تر و حقیقی تر از کلام و سخن اللّه است؟!».
اینست تأکید و إصرار قرآن و خداشناسی وحیانی - توحیدی نسبت به حیات و مَمات
بشر و حتمیتِ رستاخیز و روز قیامت و جزاء و پاداشِ انسانها بنابر عملکردشان
و نحوۀ زندگیِ دنیوی.
وحی مُنزَل:
حُجّةُ اللّهِ البالِغة
همانطور که گذشت،
خداشناسى وحیانی - توحیدی،
ناشی از
وحیِ مُنزَل بر انبیاء و مأخوذ از قرآن حکیم و قوانین تکوینیِ حاکم بر عالم
و آدم است،
و باید چنین باشد. و خارج از این دایرۀ وحیانی، نه شناخت وسیعی
از اللّه و معبود یکتا حاصل می شود، و نه خالق و معبودی جز تصورات و خيالات
(و حداکثر عقلیات کلی) اثبات خواهد شد؛ کمااینکه دین اسلام
«ذات و صِفّات اللّه و نبوَّت توحیدی و قیام قیامت و کلا احکام اسلامی»
را روی همین مبنای متعالی (منهج و روش وحیانی)
به
کل بشریت، اعم از
مسلمان و غیر مسلمان، معرفى و اثبات می نماید. و طبعا منطق اقوَم و اقوای
قرآن هم از چنین مبنایی نشأت می گیرد و روش قرآن نیز اینطور توصیف شده است:
إِنَّ هَٰذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ (اِسراء - ۹):
«به تأکید این قرآن به چیزی هدایت و دعوت می کند که اقوَم و مقاوم ترین
است».
و اما اگر کسى بگويد که پس
چگونه می توان از
این منهج و روش براى غير مسلمين استفاده کرد و ذات و صفاتِ خالق را به آنها
اثبات نمود؟! در جواب چنین سؤالی می گوييم: اصلاً اثبات ذات و صفاتِ خالق
براى مسلمين یک امر کمالی و تطمینی بحساب می آید؛ چونکه مُسلم کسى است که
مشکل اساسی نسبت به وجود اللّه و ذات و صفات خالق نداشته باشد. بنابر این،
بیشتر تلاش و استدلال قرآن (کمااينکه از صدها آیۀ آن بر می آيد)، اِقناع
غير مسلمين به وجود «خالق واحد»،
«وحى بودن قرآن»، و «اثبات روز آخرت»
است. و خوب اگر معتقد به عدم کارآمدى و اثرگذاری قرآن در ميدانِ
خداشناسی توحیدی باشیم
(جهت اقناع غير مسلمين)؛
پس این وحی مُنزَل و این رسالت چه هدف و مقصدی
را تعقیب می کند؟! و لابد آن وقت چنین وضعیتی پیش می آید که قرآن مُنزَل نه
توان اثبات ذات و صفات اللّه را براى غير مسلمين دارد؛ و نه مسلمين نيازى
به اثبات ذات و صفات اللّه دارند؟! و بعدا اگر بر مبناى چنين نظرِ ناروایی
به مسلمانان فعلى نگاه کنیم، آنگاه مسئله اينطور به ذهن متبادر می شود که:
لابد مسلمانان فعلى هم قبل از مسلمان شدن از طريق منابع دیگری (و از منابع
غير قرآنی) به ذات و صفات اللّه و خالقشان رسیده اند؟! بدین ترتیب،
اين تصور که غير مسلمين بر اساس قرآن ایمان نمی
آورند؛ ناشى از
تصوری عاميانه نسبت به قرآن و نيز
تأثيرپذيرى از کسانى است که نمی خواهند ايمان بياورند و به قوانين وحیانی
التزام داشته باشند. و مشخصا این پیام وحیانی - توحیدی را دریافت نکرده اند
که:
قَدْ جَاءَكُم مِّنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتَابٌ مُّبِينٌ، يَهْدِي بِهِ
اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَ يُخْرِجُهُم مِّنَ
الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْدِيهِمْ إِلَىٰ صِرَاطٍ
مُّسْتَقِيمٍ (مائده - ١٥ و ١٦):
«به تأکید از جانب اللّه نور و کتابی مُبین و
روشنگر برایتان آمده است، که بوسیلۀ آن اللّه و معبود یکتا هدایت میکند هر
کسی را که رِضوان و ارادۀ الهی و راههای سالم و صحیح را تبعیت و دنبال
نماید، و بر این اساس {و بنابر ارادۀ خودش} آنها را از دنیای جهالت و بی
اخلاقی و خرافه گری بیرون آورده و به مرحلۀ نور و عقلانیت و علم و اخلاق می
رساند، و آنها را وارد راه راست {توحید} می نماید».
اما بايد اطمينان داشت: آنهايی که با تکيه بر آيات قرآن و الگوهای عملیِ
وحیانی هدايت و مسلمان نمی شوند، دیگر نباید روی مسلمانی آنها حساب کرد، و
حتما بعد از قرآن تن به چيزى نخواهند داد، نه اينکه تصور کنیم آنها تسليم
خدايى می شوند که بر مبنای غیر قرآن اثبات شده باشد. و جواب این موضوع
که چه کسانی به قرآن ایمان نیاورده و تسلیم روش وحیانی و توحیدی نشده اند،
در آیاتی و بصورت بلیغ و رسایی چنین بیان شده است:
وَ إِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذِينَ لَا
يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَابًا مَسْتُورًا، وَ
جَعَلْنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي
آذَانِهِمْ وَقْرًا وَ إِذَا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَ
لَّوْا عَلَىٰ أَدْبَارِهِمْ نُفُورًا (اسراء: ۴۵ و ۴۶):
«هنگامی
که قرآن را تلاوت و عرض می کنی بين شما و منکرین آخرت {کفار مُعاند} پردۀ
ضخيم و نفوذ ناپذيرى قرار می گيرد {پردۀ کینه توزی}، و عناد و عداوت غلیظی
که در قلوب آنها ريشه دوانده باعث می شود که قرآن را درک و فهم نکنند،
همچنانکه گوشهایشان سنگين و ناشنوا شده است، و زمانى که در قرآن ذکر
وحدانيت اللّه به میان می آید و توحيد را تبليغ و ترويج می کنى،
متنفرانه
}و
بر اساس عداوت و قساوت{
رو بر می گردانند».
و جهت شناخت بیشتر ماهیت کافر و منکر حق آیۀ ۷ سورۀ لقمان نیز بسیار روشنگر
و راهگشا بوده و اینچنین می فرماید:
وَ إِذَا تُتْلَىٰ عَلَيْهِ آيَاتُنَا وَلَّىٰ مُسْتَكْبِرًا كَأَن لَّمْ
يَسْمَعْهَا كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْرًا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ
(لقمان - ٧):
«و زمانی که آیات اللّه بر کافر مُعاند تلاوت و عرض شد، مستکبرانه و
مغرورانه روبرگرداند؛ کأنهُ چیزی را نشنیده است! و مثل اینکه در هر دو گوشش
پرده ای قرار گرفته است؛ و بنابر این، چنین کافر معاندی مستحق آنست که در
انتظار عذابی الیم و دردناک باشد».
و به تأکید اگر هم دلالاتی اهل انکار و عناد را متأمل و منعطف نماید، حتما
بسوی قرآن حکیم باز خواهند گشت و نهایتا بر اساس این کتاب فرید و بلا نظیر
مسلمان خواهند بود. زیرا توانایی قرآن فوق هر کلام و روشی قرار می گیرد، و
به تصریح خود قرآن، تأثیر این وحیِ عظیم «و حُجَّةُ اللّهِ البالِغة» قابل
قیاس با هیچ علم و روشی نیست، کمااینکه آیۀ ۱۴۹ سورۀ اَنعام این حقیقت را
چنین اعلام می دارد:
قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ
أَجْمَعِينَ:
«بگو که حُجّتِ بالغه و فوقانی و غالب مُختص اللّه است، و اگر ارادۀ اللّه
اقتضاء می کرد همۀ شما را هدایت می نمود».
و طبعا این تحَدّای صریح قرآن است، بنحوی که: هم حُجَّت ربّانی - وحیانی را
عالی و فوقانی و غالب وصف می کند، و هم اعلام می دارد که هر کسی قابل هدایت
و در خور ایمان نیست؛ و خوب ارادۀ خالق روی چنین اساسی قرار گرفته است. و
معلوم است که بعد از عدم قناعت به قرآن هر کار و تلاشی حرکت مذبوحانه بحساب
می آید، و اینهم آیه ای در رابطه با این موضوع ریشه دار و تاریخی:
تِلْكَ آيَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ
بَعْدَ اللَّهِ وَ آيَاتِهِ يُؤْمِنُونَ (جاثیه - ۶):
«این آیات و براهین اللّه و معبود یکتاست که بحق و درستی آنها را بر شما
تلاوت و قرائت می کنیم، حال بعد از کلامِ اللّه
و خالق بی همتا
و آیات و
براهین او به چه چیزی ایمان می آورند».
بدیهی است که دفاعیات قرآن از منطق قدرتمند وَحیانی بدین آیات ختم نمی شود،
و درک و دریافت آن تنها با وارد شدن به عمق تبیینات قرآنی قابل وصول می
باشد.
و
من جمله آیۀ ۲۱ سورۀ حَشر مثالی را در رابطه با میزان تأثیرگذاری قرآن ذکر
می کند که چیزی را برای اهل تردید و سرگردان (در منابع مختلفه) باقی نمی
گذارد، طوری که عظمت آیات ربانی و حُجَج بالغۀ وَحیانی را در وجه اعلایی
نمایش و عمق اثربخشی آن را بسیار ملموس و محسوس می گرداند، و نص آیه بدین
قرار است:
لَوْ أَنزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَاشِعًا
مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ تِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا
لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ:
«اگر این قرآن را بر کوهی نازل می کردیم حتما آن را می دیدی که چگونه در
برابر تأثیر و عظمت آیات و براهین اللّه و معبود یکتا متواضع و متلاشی می
گشت؛ و این مثالهایی است برای مردم {و یادآور قوَّتِ حُججِ بالغۀ قرآن}، ای
بسا که تفکر نمایند».
قابل ذکر است که
اين مسئله در دورۀ نبوت هم تجربه شده است، و کفارى که
اهل عناد و عداوت بودند از رسولُ اللّه
«معجزات عجيب و غريب»
میخواستند، و مثلاً می گفتند اگر شما رسول خدا هستید؛ چرا مثل ما می خوريد
و می نوشيد؟! اگر رسول خدا هستيد فلان کوه را به طلا تبديل کنيد؟! اگر رسول
خدا هستيد آسمان را پايين بياوريد؟! اما قرآن به محمد مصطفی مى آموزد که
تحت تأثير اين خیره سریها قرار نگيرد، زيرا اگر همۀ اينها را هم انجام دهد
باز مسلمان نمی شوند. چون مشکل آنها نه عدم قناعت و يقين؛ بل عدم خواست و
عناد ورزى می باشد، و اصلا آنها به چیزی گوش نمی دهند و حتی از متأثر شدن
وحشت دارند:
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَٰذَا
الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ
تَغْلِبُونَ (فُصِّلت - ۲۶):
«و کافران و منکران گفتند به این قرآن گوش مدهید و آن را {هنگام شنیدن}
مختل نمایید؛ شاید بر آن غلبه کنید»،
یعنی پارازیت بیندازید! با سر و صدا و هر چیز دیگری؛ تا متأثر و تسلیم
براهین قرآن نشوید. اینست روش اهل کفر و انکار! و امروزه هم با خفه کردن
صدای مخالفان این روش ادامه یافته است. آری، کفار قریش مثل مسلمین امروزه
نبودند که از قرآن چیزی دریافت نکنند و حتی روخوانی آن را بلد نباشند!!! و
طبعا وقتی که چیزی فهم نمی شود؛ مؤثر هم واقع نمی گردد، نه روی کسی که (به
هر علتی) بدان ایمان دارد و نه روی کسی که (باز به هر علتی) منکر آنست.
و به تأکید اگر کسى از طريق قرآن هدايت نشود، دیگر کار او ساخته است و
امکان مسلمان شدن (به عِلل مختلف و از جمله عداوت و منافع نامشروع) از او
سلب می گردد،
و بعد از قرآن و عملکرد قرآنى چيزى نمی تواند
او را به اسلام و اسلامیت ملحق نماید، و قرآن مُنزل در همين رابطه چنين
روشنگری می کند:
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ
تُنذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ
(بقره -
۶):
«به
تأکيد
کسانی که کافر و منکر گردیده و در حالت کفر و انکار بسر مى برند، دعوت و
بيدارسازى و عدم دعوت و بيدارسازى آنها يکسان است (و به عِلل مختلف) ايمان
نمی آورند».
به عبارت ديگر، کافر کسی است که خَصلت تحوُّل و بيدار شدن در او مرده و چشم
و گوش و قلبش در رابطه با حقایق بی خاصیت شده است، و بدون تغییر «عِلل کُفر
و انکار» سعی و تلاش براى دعوت و هدایتش بی فایده بوده و چنین سعی و تلاشی
ره بجایی نمی برد.
البته معلوم است که منظور ما از قرآن (و قدرت و تأثیرش) با آنچه رسم و رایج
شده تفاوت اساسی دارد، زیرا آنچه رسم و رایج گشته امری جاهلانه و شرک آمیز
و حقیرانه و کسب نان شکم و خرافه فروشی
بوده و مستحق زوال و نابودی است. و اما آنچه موحدین آزادیخواه و اهل توحید
و آزادی دنبالش هستند، حق مُبین و تلاوت نبَوی و اخلاص توحیدی و درک و فهمی
است که حتی کفار و منکرین را یا تسلیم و مسلمان کرده یا وادار به «اختلال و
پارازیت» می نماید. و شاید در این راستا ذکر این آیه کافی به نظر برسد:
قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَىٰ أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ
هَٰذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ
لِبَعْضٍ ظَهِيرًا (اِسراء - ۸۸):
«ای محمد {خطاب به اهل کفر و انکـار} بگو: اگر اِنس و جنّ جمع شوند و
بخواهند چیزی شبیه قرآن را بیاورند از عهدۀ آن بر نمی آیند، ولو در این امر
همه باهم بوده و همکار یکدیگر باشند».
اینست منطق و تحدّای وحیانی - توحیدی! و طبعا همین منطق و روش است که
میتواند آزادی بیان و انتخاب بشریت را تحمل نماید؛ و بجای تشویش و پارازیت
و خفه سازی بر
«بلاغ مبین»
تکیه نماید.
خداشناسی های چهارگانۀ تاریخی
در طول تاریخ بشر بطور کلی چهار نوع خداشناسی وجود داشته است:
یکی خداشناسی عقلی - علت جویانه،
که حاصل
کنجکاوی
و حسِّ جستجوگری ذات بشری و تعقیب مجهولاتِ پیرامون و یافتن علل پدیده ها و
از همه مهمتر پی بردن به منشاء جهان خلقت و حکمت خلقت انسان و عاقبت اوست.
و این سؤال اساسی من البدایه در میان بشریت و در همۀ ادوار شایع و رایج
بوده که آیا این جهان پهناور و اینهمه خلقت و مخلوقات صانع و خالقی دارد یا
اینکه خودکار و تصادفی بوجود آمده است؟ و طبعا همین سؤالِ بنیادی بوده که
جانمایۀ علوم عقلی شده و مشخصا
«علوم فلسفی و حکمت نظری»
را شکل و صورت داده است. البته در این مسیر پر پیچ و خم مسائل زیادی قابل
بحث و بررسی است، و طبعا در این راستا طُرُق بسیار مختلف و حتی متضادی ظهور
کرده اند (مثل واقع گرایان و شکّاکان و همچنین الهیون و مادیون)، و لکن
هیچیک از طُرُق عقلی - فلسفی نتوانسته اند مشکلات بشری را چاره سر نمایند،
و به تبع آن و بنابر خیالی بودن مقولات شان از اینکه وارد زندگی بشری
گردیده و عام و فراگیر شوند ناکام مانده اند. و طبعا سرنوشت تعقل و علت
جویی در میدان استدلالهای فلسفی و سفسطه ای دچار وضعی گردید که در این
راستا بجای عقلانیت و خردوَرزی و مشکل گشایی (و مشخص کردن دنیا و آخرت
بشری)، افکار و عقاید بسیار نامسئولانه ای طرح و ظاهر شوند.
دوم خداشناسی وحیانی - تـوحیدی،
که حـاصل رسالت رسولانِ برگزیده و وحیهایی است که بنابر «قاعدۀ نبوَّت و
رِسالت» علم و معلوماتِ مستقیم را از خالق هستی دریافت می دارند. و این
موضوعی است که در تاریخ بشر امری شناخته شده و جریانی مستمر بوده است.
قاعده ای که نهایتا با رسالت محمد مصطفی و نزول قرآن به اوج خود می رسد و
بعد از آن باب نبوت و رسالت بسته و خاتمه می یابد. بدیهی است مشاکل این خط
و منهج توحیدی هم بسیار وسیع و دامنه دار بوده و کل تاریخ بشری را در بر می
گیرد، بنحوی که موضوع این رسالات اکثرا سر از ضدیت با خودشان در آورده و
کارشان به شرک و خرافات و ظلم و استبداد و تبعیض و نابرابری منتهی شده است؛
تا جایی که انبیای جدید و پیروانشان همیشه با پیروان انبیای سابق دچار جنگ
و نزاع شده و جبهۀ توحید و شرک معمولا متشکل از پیروان جدید و قدیم انبیاء
بوده است. لازم بذکر است که بنی آدم در طول حیات و زندگانی اش مستمرا با
مشکلات عدیده ای روبرو بوده، مشکلاتی که بعضا طبیعی و غیر اختیاری بوده اند
(مثل زبانهای مختلف و عدم همزبانی، محدودیت امکانات ضبط و ثبت و کتابت،
موانع مسافرت و روابط انسانی، امراض کشنده، خطر درندگان و......)،
و لکن برخی دیگر از مشکلاتِ زندگی منشاء بشری داشته و توسط خود آدمیزاد
بوجود آمده اند
(مثل ظلم و استبداد، سرقت و تجاوز، غصب و غـارت، عقاید ضد بشری، آداب و
رسوم غلط، فقدان آزادی بیان و عدم امکان انتخاب و.......).
و همین مشاکل باعث گردیده که رسالات رسولان دچار محدودیت زمانی و مکانی شود
و به ناچار هر رسولی در چهارچوبۀ مشاکل و محدودیتهای عصر و زمانۀ خویش به
امر رسالت و دعوتگری پرداخته است. هر چند جوهرۀ نبُوَّات توحیدی در هیچ
زمان و مکانی تغییر ماهُوی نکرده و مبانی آنها همیشه
ثابت و لایتغیر بوده است. و آیۀ ۲۵ سورۀ انبیاء اصل و
جوهرۀ رسالاتِ توحیدی و حصر عبودیت در خالق عالم را اینچنین به نمایش می
گذارد:
وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ
أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ (انبیاء - ۲۵):
«ای محمد قبل از شما هیچ رسولی را نفرستادیم مگر اینکه به ایشان وحی نمودیم
که اعلام نماید اِله و معبودی جز من وجود ندارد، پس باید مرا عبادت و اطاعت
نمایید».
کمااینکه آیۀ ۶۴ سورۀ نساء رهبری «توحیدی - اجتهادی» را در همۀ رسالات و
ادوار جزو ثوابت و جوهرۀ تدیُّن توحیدی بیان نموده و مسئله را اینطور اعلام
داشته است:
وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ (نساء
- ۶۴):
«ما هیچ رسولی را نفرستادیم جز اینکه به اِذن اللّه {و بر اساس مبانی
وحیانی - توحیدی} از او اطاعت بعمل آید».
سوم خداشناسی عرفانی - روحانی:
این نوع خداشناسی (مانند خداشناسی عقلی - فلسفی) عام و فراگیر است و در همۀ
ادیان و فِرَق مشاهده می شود، و در واقع خط و گرایشی در میان ادیان و فِرَق
مختلفه بحساب می آید. این روش (که در میان مسلمین به صوفیه و صوفیگری شهرت
دارد) در اصل یک میل و گرایش «فردگرایانه و درونگرایانه» و مرتبط کردن
روحیات و درونیات خویش به خالق بوده است، و مبنایش حفظ خود و مهار امیال و
خواستهایی که یا خلاف و نامشروع بوده و یا امکان تحقق آن وجود نداشته است.
و لکن این روش و گرایش هم طی زمانها و مکانهای مختلف سر از انحرافات اساسی
در آورده، و مشخصا در این روش می توان دو انحراف اساسی را ذکر نمود:
یکی ترک دنیا و صوفیگری -
این انحراف آشکارا بیانگر ناتوانی و فرار در برابر واقعیات زندگی است؛ در
حالی که اخلاق و صفات اخلاقی و کسب نفس مطمئنّه عبارتست از تجهیز انسانها
جهت «رویارویی با واقعیات زندگی» و از جمله تعامل صحیح و متوازن و متقیانه
با غرایز و تمایلاتی که جزو طبیعت بلا تربیت انسانها بحساب می آیند (مانند
تعامل اخلاقی با خورد و خوراک، فقر و ثروت و رفاه، مسائل جنسی و زناشویی،
شهرت و مقام و موقعیت.......). لکن وقتی که بخواهیم از اختلاط با چنین
اموری پرهیز و دوری نماییم، نه تنها طبیعت زندگی و نحوۀ تعامل با نعماتش را
بهم زده ایم، بلکه اعتراف کرده ایم که دچار
«فقر اخلاقی و فرهنگی»
هستیم؛ و بدین ترتیب، ترک دنیا و صوفیگری خودش نوعی بی اخلاقی و ناتوانیِ
فرهنگی قلمداد می گردد. چونکه در این مسیر بجای اخلاق مداری و تعامل اخلاقی
با حقایق زندگی راه گریز از واقعیات دنیا در پیش گرفته می شود، و بدین
شیوه، منادیان اخلاق سر از بی اخلاقی در آورده و به حکمت وجودی کـار خویش
پشت کرده و تیشه به ریشۀ خویش زده اند.
دومین انحراف خداشناسی عرفانی - روحانی،
عبور از دین و شریعت و قوانین و واجبات در همۀ ادیان و فِرَق است، تا جایی
که سر از الحاد و طبیعت گرایی و انکار باری تعالی بعنوان خالق عالم و آدم
در می آورده؛
انحرافی که هم تاریخی و ریشه دار است (و باطنی گری و طریقتِ اتحادی - حلولی
نمونۀ آنست)، و در میان مسلمین کسانی مانند منصور حلّاج و مُحیِ الدین ابن
عربی و جلال الدین محمد بلخی نمایندگان بارز آنها بحساب می آیند (بگذریم از
ادیان و فِرَق باستانی و هندی و چینی و ژاپنی که کلا روحانی - خرافی گشته و
اوضاعشان بسیار بهم ریخته است). و هم اینکه پدیده ای مُعاصر و مشخصا غربی -
مسیحی بحساب می آید، و اصلاح گرایان مسیحی در ممالک غربی و مشخصا پروتستانی
- لوتری، علمدار این روش و گرایش قلمداد می شوند. بنابر این، مهمترین
مشخصات باطنی گری و طریقۀ اتحادی - حلولی،
یکی
عبور از نصوص کتب دینی (بنابر عدم قناعت به ظواهر آنها)،
دومی
تلقی وحی بعنوان نبوغ و بلوغ نفسی انبیاء (تجربۀ دینی - عرفانی، که جوهرۀ
آن نفی خدای مستقل و خالق عالَم و آدم است)، و
سومی
تأکید روی جدایی دین از سیاست و حکومت است (موضوعی که خدا و شریعت را از
صحنه خارج و مسئله را به طرف عدم دخالت خدا در ارض و در امور بشری سوق داده
است). لازم بذکر است که خداشناسی باطنی - عرفانی و مُبتنی بر مُختصّات فوق
الذکر و با تأثر از رهبران مسیحیت پروتستانی (منجمله شلایر ماخ آلمانی و
ویلیام جیمز امریکی) در جهان اسلام نیز جای پایی باز کرده است (البته در
سایۀ هَیمنۀ غربی و طی قرون ۱۹ و ۲۰ میلادی)، و سید احمد خان هندی را (که
لقب سِر - جنابعالی را از استعمار انگلیس دریافت داشت) میتوان جزو پیشتازان
این خط و گرایش خارج نصّی در جوامع اسلامی ذکر نمود. و حالا هم این روش و
گرایش در شبه قارۀ هند و ایران و مصر طرفدارانی پیدا کرده است، و طبعا
مصادر غربی هم آن را وسیعا ترویج می نمایند. بدیهی است که در جهان اسلام و
در جوامع اسلامی
(بنابر عقب ماندگی تاریخی و هَیمنۀ استعماری - استبدادی)،
بجای تعامل توحیدی با شریعت و قوانین اسلامی: یا سُنن ماضیه و آداب و رسوم
سنتی دنبال می شود و توسط مذهبیون فرقه ای فرض و تحمیل می گردد، و یا در
هماهنگی با غرب و مناهج آن، دین و شریعت رها گردیده و بازار عرفان و اخلاقِ
مُدارا و جهاد زُدا رونق گرفته است، تا بلکه اسلامیت و مسلمانی رنگ و صبغۀ
مسیحی - پروتستانی پیدا نماید.
و
چهارم خداشناسی عُرفی - عامیانه:
این قسم از خداشناسی (و به عبارت دقیق تر خداپرستی) تاریخا و همیشه در میان
عامۀ مردم رواج داشته و متکی به عقاید و اعراف و آداب اجتماعی (آباء و
اجدادی) و اکثرا آلوده به وَهمیات و خرافات در رابطه با خدا و خلقت و دیانت
بوده است. و طبعا این نوع خداشناسی که بنابر طبیعت خودش تقلیدی و غیر
تحقیقی و مبتدی است، رایجترین نوع خداشناسی و خداپرستی بوده و حجم و گسترۀ
آن به اندازۀ بشریتِ عامیّ و غیر ناضج بر روی کرۀ زمین میباشد. بدیهی است
که اکنون هم اوضاع این نوع خداشناسی کما فی السابق بوده و مرور زمان بنابر
موانع اساسی و در رأس آنها
«استبداد فراگیر و فقر عام»
نتوانسته عموم بشریت را به رشد و تکامل عقلی و علمی و اخلاقی برساند؛ و
البته بیشتر حکام ظالم و حیله گر هم بهمین نوع خداشناسی! دامن زده و همان
را ترویج و تحمیل کرده اند. و لکن جالبتر اینست که مادیون الحادی نیز
معمولا این نوع خداشناسی و خداپرستی را مبنای کار و استدلال خویش قرار داده
و چنین درک و فهم عامیانه ای را می پسندند و آن را دستاویز روشِ انکاری
خویش می سازند. و این همان نوع خداشناسی و خداپرستی است که از منظر «وحیانی
- توحیدی» در طول تاریخ محل ظهور شرک و خرافه گری و جهالت بازی بوده و اصل
کار و مبارزۀ رسولان با این نوع خداشناسی و خداپرستی بوده است:
وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِيمَ، إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ
مَا تَعْبُدُونَ، قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَامًا فَنَظَلُّ لَهَا عَاكِفِينَ،
قَالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ، أَوْ يَنفَعُونَكُمْ أَوْ
يَضُرُّونَ، قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءَنَا كَذَٰلِكَ يَفْعَلُونَ
(شُعَراء –
۶۹
و
۷۰
و
۷۱
و
۷۲
و
۷۳
و
۷۴): «ای
محمد برایشان داستان ابراهیم را بیان کن، هنگامی که خطاب به پدر و قومش
گفت: چه چیزی را می پرستید؟ گفتند بتها را می پرستیم و به این روش مُتمَّسک
و پایبند هستیم! بعدا ابراهیم وقتی خطاب به آنها گفت: آیا وقتی که این بتها
را به کمک می طلبید صدای شما را می شنوند؟ یا اینکه نفع و ضرری را متوجه
شما می سازند؟! آنها جواب دادند که ما پدران خود را اینچنین یافته ایم و
آنها چنین می کردند!».
شمولیّت خداشناسی وَحیانی
باید دانست که «تفکر در عالم خلقت و در نفس بشری» و «تعامل اخلاقی و متناسب
با خالق و مخلوق» و تعمق در پدیده ها و اکتشاف قوانین علمی» جزو بافت و
ساخت خداشناسی وحیانی و در واقع لازمۀ تدیُّن توحیدی بحساب می آیند، و
رسالات ربّانی و آیات قرآنی نیز این حقیقت را به وضوح و تفصیلا بیان داشته
اند. بنابر این، اگر روشهای خداشناسیِ عقلی و عرفانی و علمی بر اساس
خداشناسی وحیانی - توحیدی قرار گیرند و در واقع توسعه یافتۀ آن بحساب آیند
امر مثبت و مبارکی خواهد بود. و اینهم آیاتی در رابطه با شمولیت خداشناسی
وحیانی:
تفکر و تعقل
هدایتگر (بسوی شناخت خالق):
أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنفُسِهِم مَّا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ
وَالْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُّسَمًّى وَ
إِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ (روم -
۸):
«آیا نزد خود تفکر و تعقل
نکرده اند
که اللّه و
خالق یکتا
آسمانها و زمین و هرچه در میان آنهاست خلق نکرده مگر از روی حق و ضرورت و
برای
دوره ای
محدَّد؟!
و به تأکید
بسیاری از مردم منکر
لقای خالق {و
روز قیامت}
هستند».
کمااینکه در آیۀ دیگری آمده است:
أَوَلَمْ يَنظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَ مَا خَلَقَ
اللَّهُ مِن شَيْءٍ وَ أَنْ عَسَىٰ أَن يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ
فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ (اعراف - ۱۸۵):
«آیا مردم به خلقت آسمانها و زمین و هر چیزی که اللّه خلق نموده نظر نمی
اندازند و توجه نمی کنند؛ و اینکه ممکن است اجل و مهلت شان نزدیک و رو به
پایان باشد! حال بعد از این کلام هشدار آمیز به چه چیزی ایمان می آورند؟!».
و دربارۀ نشانه های خالق یکتا در میان نسل بشر می فرماید:
وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ
أَلْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ
لِّلْعَالِمِينَ (روم - ۲۲):
«و از آيات و نشانه های
اللّه و معبود یکتا همانا خلق آسمانها و زمین و تفاوت زبانها و رنگهای
شماست، و در این امر حتما نشانه ها و براهینی برای
اهل علم نهفته است».
اخلاق
و رفتار
هدایتگر
(بسوی شناخت خالق):
الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَ قُعُودًا وَ عَلَىٰ جُنُوبِهِمْ
وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا
خَلَقْتَ هَٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (آل عمران
- ۱۹۱):
«کسانی که در هر حالی و همیشه به یاد اللّه و متوجه قوانین توحیدی هستند و
همچنین در خلق آسمانها و زمین تفکر و تعقل می نمایند می گویند: ای خالق ما
اینهمه را به باطل و بیهوده خلق نکرده ای؛ پس ای خالق پاک و منزه {از
تصورات باطله} ما را از عذاب جهنم محفوظ دار».
بدیهی است که منظور قرآن از ذکر اللّه
و خالق یکتا، همانا تذکر و یادآوری قوانین وحیانی
- توحیدی است (در هر حال و وضعیتی که باشد)، و بدنبالش تفکر در خلقت
و پدیده های
جهان و
اتخاذ موضع شاکرانه نسبت به حقانیت
خِلقت. کمااینکه آیۀ ۱۵۹ سورۀ آل
عمران در مورد خداشناسی اخلاقی - رفتاری بسیار بلیغ و رساست:
فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ
الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ
لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى
اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ:
«پس
{ای محمد} در سایۀ
لطف و رحمت اللّه و
خالق بی همتا
{که شامل حالت شده} با
پیروانت
نرم و آرام بودی؛ و لکن اگر بی صبری
و تندخویی
پیشه می کردی
حتما {پیروانت} از دورت
پراکنده می شدند، پس از خطاهای آنها بگذر و برایشان طلب عفو نما و به آرای
آنها احترام بگذار، و بعد از آنکه تصمیم گرفتی و عزمِ چیزی نمودی {تزلزل
بخرج مده} بر اللّه و معبود یکتا توکل نما {و خود را به او بسپار}، به
تأکید اللّه و معبود یکتا اهل توکل و اعتماد را دوست می دارد».
و اینهم آیه ای دیگر در رابطه با خداشناسی اخلاقی - رفتاری:
أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَىٰ نُورٍ مِّن
رَّبِّهِ فَوَيْلٌ لِّلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِكْرِ اللَّهِ
أُولَٰئِكَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ (زُمَر - ۲۲):
«آیا کسی که قلب و سینه اش برای قبول و پذیرش اسلام باز و مُنفتح بوده و در
مسیر نور هدایت خالقش قرار گرفته است {همانند کسی است که قلب و سینه اش
برای پذیرش اسلام قفل و راکد گشته است؟!}، پس وای بحال
آن
کسانی که در برابر
اعتراف به وحدانیتِ خالق
یکتا
قسی القلب بوده و
در این رابطه
قلب و سینه شان قفل و
راکد شده
است، همان کسانی که در ضلالت و گمراهی آشکاری بسر می برند».
علوم و
پدیده های هدایتگر (بسوی شناخت خالق):
إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ
وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنفَعُ
النَّاسَ وَ
مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاءٍ فَأَحْيَا بِهِ
الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ بَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَابَّةٍ وَ
تَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ
وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (بقره - ۱۶۴):
«همانا که در خلق آسمانها و زمین و در اختلاف و تفاوت شب و روز و در حالت
کشتی که بنابر منافع و مصالح مردم در دریا به حرکت در می آید، و در آنچه
اللّه و معبود یکتا از جنس آب از آسمان و بالای سر نازل می کند و از طریق
آن زمین را بعد از پژمردگی زنده و اِحیاء می سازد و از هر جنبنده ای در آن
منتشر می نماید؛ و نیز در حرکت بادها و ابرهای مستقر بین آسمان و زمین، در
همۀ آنها حتما آیات و حقایقی برای اهل تعقل و تفکر نهفته است».
این روش خداشناسانه در آیۀ ۴۳ سورۀ نور هم چنین بیان شده است:
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِي سَحَابًا ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ
ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكَامًا فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ
وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مِن جِبَالٍ فِيهَا مِن بَرَدٍ فَيُصِيبُ بِهِ
مَن يَشَاءُ وَيَصْرِفُهُ عَن مَّن يَشَاءُ يَكَادُ سَنَا بَرْقِهِ
يَذْهَبُ بِالْأَبْصَارِ:
«آيا نمى بينى که اللّه و معبود یکتا ابرها را به حرکت در می آورد، سپس
آنها را تأليف کرده و درهم مياميزد؛ و بدنبال آن آنها را متراکم و فشرده می
سازد؟! آنگاه {و بعد از اين مراحل} مى بينى که باران از خلال و از ميان
ابرها خارج می شود، و بدین صورت اللّه و معبود یکتا باران را از بالا و از
ابرهای کوه مانند و سرد {باران آور} جاری می سازد، و بدنبالش و بنابر ارادۀ
خالق بعضی اماکن بهره مند و بعضی دیگر بی بهره می مانند، بنحوی که نزدیک
است روشنایی برق آن چشمها را برباید».
همچنین آیۀ ۴۵ سورۀ نور دربارۀ رابطۀ خالق یکتا و موجوداتِ زنده و نحوۀ
حرکت و جابجایی آنها چنین روشنگری کرده است:
وَاللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِّن مَّاءٍ فَمِنْهُم مَّن يَمْشِي
عَلَىٰ بَطْنِهِ وَمِنْهُم مَّن يَمْشِي عَلَىٰ رِجْلَيْنِ وَمِنْهُم مَّن
يَمْشِي عَلَىٰ أَرْبَعٍ يَخْلُقُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ
عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (نور - ۴۵):
«اللّه و معبود یکتا هر جنبنده و ذی روحی را از آب آفریده است، پس بعضیها
روی سینه و شکم حرکت می کنند، بعضیها روی دو پا در حرکتند، و بعضی هم روی
چهار پا می روند، و اللّه و معبود یکتا هرچه را بخواهد خلق و بوجود می
آورد، و به تأکید اللّه و معبود یکتا بر هر چیزی قادر و تواناست».
بنابر این، اگر توجه و دقت نماییم
خواهیم دید که در این آیاتِ وحیانی
و خداجویانه، هم بحثِ
تفکر و تعقل
بشر
در
جهان
خلقت و در آفاق و انفُس
جهت وصول به خالق مطرح است، و هم مسئلۀ
تعامل اخلاقی - رفتاری
به مثابۀ ظرفیت این تفکر و تعقل در میان است، که
در آیات فوق الذکر (و بسیاری از آیات) منعکس
گردیده
و بیان
کنندۀ
«اخلاق و معنویت
و تواضع» می باشد. و ترکیب و تلفیق این دو اَجزای وحیانی یعنی
«تفکر و تعقلِ اخلاقی»،
تفکر و تعقلی که همراه با اخلاق و روی مبانی اخلاقی بناء شده است.
بدیهی است که
کشف و اکتشاف قوانین تکوینی - توحیدیِ حاکم بر جهان این مسیر را
کاملتر
و به رابطۀ خالق و مخلوق عمق بیشتری می بخشد. و
لکن اگر
روشهای
خداشناسیِ
فوق الذکر
مستقل در نظر گرفته شوند و قضيه در تفکر و
تعقل تخیلی و تعاملِ فردی -
روحانی خلاصه
گردد
چیزی
حــــاصل
نخواهد شد، بنحوی که راه و روش مورد نظر، هم
تخیُّلی
و
متصوِّرانه
خواهد بود
(با توجه به محدودۀ عقل و تفکر بشری)،
و هم غیر عملی و بلا شریعت خواهد ماند.
و در نتیجه (همانطور که تاریخا اثبات شده) چنین روشهایی به تنهایی و
مستقلانه توانایی راهگشایی در
حيات و سرنوشت بشریت
را نداشته و انسانها را از بلاتکليفى بیرون نمی آورند و خطوط و مناهج لایقِ
تمسُّک حساب نمی
شوند
(و
خاصتا نسبت به عالم غیب و دنیای آخرت ره بجایی نمی برند). در رابطه با علم
و کشفیات علمی هم مسئله از همه واضحتر است
(البته با ماهیت و نگرش ماده گرایانه)؛
بنحوی که استقلال علم و خاصتا علوم طبیعیِ معاصر از دین و خداشناسی وحیانی
تماما بوی الحاد و خداستیزی می دهد و در تضاد با آن قرار گرفته است. پس
باید توجه داشته باشیم که در خداشناسی های تصوری و استنتاجی و نشأت گرفته
از تعقلات و روحیات بشری (مانند خداشناسى فلاسفه و متصوِّفه) پيوندى بين
نبوَّت وَحیانی و خداى مُتصوِّر برقرار نمی شود، و در رابطه با دنیای آخرت
هم چيزى بدست نمی آید. و در چنین ميدانی حداکثر به خدایانی مثل
«خداى بی خير افلاطون! و یا خدای حُلولیان!»
می رسيم. اینست که با تصور چنين خدایی تغيير و تحولی ایجاد نمی شود و فايده
اى نصیب بشر نمی گردد (مثل پرستش اَصنام که خیر و مَنفعتی برای نسل بشر در
پی ندارد). و اصلاً اين چه خدايى است که بجاى سرپرستی عالمِ هستی و ارسال
رسولان جهت هدایت بشر و سر و سامان دادن به زندگی انسانها، خود را از انظار
پنهان و در آسمانها منزوى شود! و بعدا هم بشر بیچاره مجبور به کشف ایشان و
یا حلول در او گردد؟!
مسیرهای خداشناسی وحیانی
همانطور که فوقا بیان گردید، خداشناسى وَحیانی
نشأت گرفته از وحیِ مُنزَل و حاصل رسالت رسولانِ اللّه در طول تاریخ بشر
است، و مشخصا از آیات وحی شدۀ قرآن و تبیینات این مرجع محفوظ و نهایی بدست
می آید، و همین است که قرآنِ محفوظ و ماندگار مصدر اساسی خداشناسى وحیانی
بحساب می آید. بنابر این، از منظر دین توحیدی اسلام، آن خدايى که از طریق
غیر وحیانی - نبَوی (اعم از فلسفی - عِلّی، یا عرفانی - روحانی، یا علمی -
تجربی) دنبال و تصور شده باشد، خداى حقیقی قلمداد نشده و منتهی به خالق
عالم نمی گردد، چرا که از طُرُق غیر وحیانی - نبَوی، حداکثرش به خدایی
می رسیم که فاقد شريعت و قانون
است، و خدايى است که
«توَهُّم آمیز و آمیخته به خيالات و خرافات»
بـوده و چيز مشخصی از او دريافت نمی شود.
بگذریم از جهان غیب و جهان آخرت و دیگر علومی که خارج از حیطۀ بشری قرار می
گیرند و از آنها خبری نخواهد بود. اینست که در بینش و روش تـوحیدی اسلام،
تنها طریق و مَنفذ وحی و رسالت انبیاء برای خداشناسی و رسیدن به شناخت
اللّه و معبود یکتا قابل قبول و دارای معنای حقیقی می باشد، و از این منظر
این تنها خداى قرآن و رسالات توحيدى است که هم «خالق واقعى»، هم
«صاحب قانون»، و هم خداى «دنيا و آخرت» می باشد. و هم اوست که
ربُّ النّاس
(خالق مردم) و مَلِکُ النّاس
(حاکم مردم)
و اِلهُ النّاس (معبود مردم)
و مالکِ یومِ الدِّین (قاضی روز حساب)
است و از مخلوقات خودش هیچ وقت غافل نمی باشد. و مشخصا در رابطه با خلیفه و
جانشين ارضی اش (که نسل بشر است) لطف و محبت و عنایت خاصی دارد و از طريق
پيامبرانش همیشه او را هدايت و راهنمايى کرده است. و طبعا کسانی که با قرآن
و آیات وحیانی و حکیمانه اش آشنا و دسترسى مستقيمى به مطالعه و فهم آن
دارند، خوب می دانند که این کتاب عظیم از راهها و مسیرهای متعددی
خالق هستی را به نوع بشر مى شناساند و ذاتِ ازلی و ابدی اش را به این موجود
مُکرَّم و برتر (و بالقوّه خليفة اللّه) اثبات می نماید. و اهمّ این راهها
و مسیرهای وحیانی - توحیدی بدین قرار هستند:
۱- خداشناسی تشریعی - نبُوَّت توحیدی:
قرآن مُنزَل از طریق وحیِ مستقیم و قوانين ارسالی (وحی تشریعی) وجود
اللّه و خالق هستی را مُبَرهن و آشکار نموده و مطالعه و فهم قرآن و آیات
حکیمانه اش راه وصول بدين مقصد عالی می باشد. و همين است که قرآن مُنیر
برهان
نبوَّت محمد
و رسول خاتم
بحساب می آید
(قَدْ
جَاءَكُم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّكُمْ). و اینهم آیاتی از قرآن و کلامِ
خالق، که ما را در رابطه با خداشناسی تشریعی - نبوی، کمک و یاری می رسانند:
ذَٰلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ لَّا إِلَٰهَ إِلَّا
هُوَ فَأَنَّىٰ تُؤْفَكُونَ (غافر - ۶۲):
چنین است معبود یکتای شما که خالق شماست، و خالق همه چیز میباشد، الهی جز
او وجود ندارد، پس
دنبال چه جعل کاریهایی هستید؟!
هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ
وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَٰنُ الرَّحِيمُ (حشر - ۲۲):
«او تنها اِله و معبود است و غیر از او اِله و معبودی وجود ندارد،
همان ذاتی که عالِم پنهان و پیداست و بسیار با مهر و صاحب رحمت است».
يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَ يَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَ
مَا تُعْلِنُونَ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (تغابُن - ۴):
«او ذاتی است که عالم و آگاه بر همه چیز در آسمانها و زمین است، و عالم و
آگاه بر هر چیزی است که پنهان یا آشکار می سازید، کمااینکه این ذاتِ بی
همتا نسبت به آنچه در قلبهای تان می گذرد بسیار عالم و آگاه می باشد».
وَ مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِن
وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ
إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ
(شوری - ۵۱):
«برای هیچ بشری ممکن نیست که با اللّه {و معبود یکتا} تکلم و ترابُط نماید،
مگر از طریق وحی (اِلقاء و تفهیم - درونی) یا از ورای
پرده و فاصله ای
(القاء
و تفهیم برونی) و یا بوسیلۀ رسولی {مَلَکی - تجسُّم وحی} که ارسال می کند و
به اذن ایشان وحی را به کسی که بخواهد می رساند، و به تأکید او بسیار عالی
مقام و پر حکمت است».
وَ كَذَٰلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ
تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَ لَا الْإِيمَانُ وَ لَٰكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا
نَّهْدِي بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَىٰ
صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ
(شوری - ۵۲):
«و همچنین ما روح و رحمتی را {قرآن} از طرف خود به تو وحی و تفهیم نمودیم،
در حالی که قبلا چیزی از کتاب و ایمان نمی دانستی، و لکن ما کتاب قرآن را
نورِ هدایتی قرار دادیم تا هر کسی از بندگان خود را بنابر اراده و قوانین
خویش هدایت نماییم، و به تأکید ای محمد تو مردم را بسوی صراط مستقیم
{توحید} هدایت و راهنمایی می کنی».
تِلْكَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنتَ تَعْلَمُهَا
أَنتَ وَ لَا قَوْمُكَ مِن قَبْلِ هَٰذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ
لِلْمُتَّقِينَ (هود - ۴۹):
«این قِصص {تاریخ انبیاء} جزو اخبار غیبی و غیر قابل دسترسی است که آن را
به تو وحی و ارسال می داریم، اخبار و معلوماتی که نه شما قبلا آن را
میدانستی و نه قوم شما آن را می دانست، پس {در راه اسلام و رسالت توحیدی}
مقاومت و پایداری نما و به تأکید عاقبتِ به خیر از آن اهل تقوی و انضباط
دینی است».
وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ،
إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ،
عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَىٰ
(نجم - ۳ و ۴ و ۵):
«و محمد {رسول اللّه} بنابر هوی و عند النَّفس سخن نمی گوید، و قرآن نیست
مگر وحیی که بر او نازل می شود، همان محمدی که تعلیم یافتۀ قدرت و نیرویی
فوق العاده است».
وَ إِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا
بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن
كُنتُمْ صَادِقِينَ
(بقره - ۲۳):
«و اگر در آنچه بر محمد نازل کردیم {قرآن} شک و تردیدی {در الهی بودنش}
دارید، پس سوره ای مثل آن را بیاورید؛ و در این راستا از مؤیدان و همکاران
غیر الهی خود نیز کمک و یاری بجویید، اگر راست می گویید».
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ
اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا
(نساء - ۸۲):
«حال آیا در قرآن تعقل و تعمق نمی کنند که اگر از طرف غیر اللّه بود در آن
اختلاف و تناقضات بسیاری می یافتند؟!».
قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِيدٌ بَيْنِي وَ
بَيْنَكُمْ وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هَٰذَا الْقُرْآنُ لِأُنذِرَكُم بِهِ وَ مَن
بَلَغَ، أَئِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَىٰ
قُل لَّا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ وَ إِنَّنِي بَرِيءٌ
مِّمَّا تُشْرِكُونَ
(اَنعام - ۱۹):
«ای محمد بگو بزرگترین شهادت و گواهی چیست؟ بگو اللّه شاهد و ناظر بین من و
شماست که این قرآن بر من وحی می شود؛ تا بوسیلۀ آن شما را و هر کسی که این
پیام به او می رسد آگاه و بیدار سازم. هر چند آیا جز اینست که شما {مشرکین}
شهادت و گواهی میدهید که غیر از خدای یکتا خدایان دیگری هم وجود دارند؟!
بگو من چنین شهادتی را نمی دهم و بگو غیر از این نیست که او {اللّه} اِله و
معبود یکتاست و من نسبت به شریک سازی شما {برایشان} عمیقا بریء و بیزارم».
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ قَالَ
أُوحِيَ إِلَيَّ وَ لَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ (اَنعام - ۹۳):
«پس کیست ظالمتر از کسی که دروغگویانه در رابطه با اللّه اِفتراء و جعلیات
درست می کند؛ یا اینکه می گوید به من وحی می شود؛ در حالی که چیزی به او
وحی نشده است».
فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ
يَقُولُونَ هَٰذَا مِنْ عِندِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا
(بقره - ۷۹):
«پس وای بحال کسانی که بدست خودشان و عند النَّفس کتاب می نویسند و بعدا می
گویند که این از طرف اللّه است؛ تا بدین طریق چیز اندکی بدست آورند».
۲- خداشناسیِ تکوینی - جُستجوی خَلقت:
قرآن
مبین
از طریق دعوت نوع بشر به تفکر و تعقل در
نظام
خلقت و سير و
تحقيق در
کرۀ
ارض و استخراج علوم مختلفه از آن (جهت درک
و دریافت
قوانين حاکم بر
عالَم
و رسيدن به وحى تکوينى) او را به خداشناسى و ثبوت خالق نائل
نموده و نسبت
بوجود و حاکميت
ایشان
مطمئن مى سازد. در این رابطه و این
طریق از خداشناسی آیات متعددی در قرآن بیان شده اند و نمونه های آنها بدین
قرار است:
هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ
شَيْءٍ عَلِيمٌ
(حدید - ۳):
«او ذاتی ازلی و ابدی و آشکار و پنهان است و او در رابطه با هر چیزی بسیار
عالم و آگاه می باشد».
این آیه بیانگر ذات و صفاتِ
عام اللّه و معبود یکتاست،
و
تصریح می
کند
که او
ذاتیست
آغازگر و پایان دهنده
و
در هر ظاهر و باطن حضور دارد
و عالِم به غیب و
شهادت
می باشد.
و اما در آیۀ دیگری از قرآن مُنزَل، خالق جهانِ غیب و شهادت بدین صورت
معرفی می شود:
واللَّهُ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ
(روم - ۱۱):
«اللّه
و خالق یکتا
آغازگر خلقت است،
و بعدا {بدنبال فناء} آن را
اِعاده و
بازسازی
می کند،
و
آنوقت
{همه}
بسوی او باز می گردید».
این آیه
مُبَیِّن قدرت بلا حدود خالق است،
بنحوی که
هم اعادۀ خلقت
و ایجاد آخرت
را
تبیین
میکند
و هم بازگشت بشر که بسوی
اوست.
و در همین راستا آیۀ دیگری این موضوع را با تفصیل بیشتری چنین بیان داشته
است:
قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ
اللَّهُ يُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ
قَدِيرٌ
(عنکبوت - ۲۰):
«بگو بر روی ارض سیر و تفحص
نمایید
و بنگرید
{تحقیق
کنید}
که خلقت چگونه
آغاز شده است؛ و
آنگاه
اللّه
و خالق یکتا
اینچنین جهان آخرت را بوجود می آورد، براستی که
اللّه در رابطه با هر چیزی بسیار قدرتمند و تواناست».
همچنین در آیات دیگری صفات اللّه و قدرت خلاّق خالق بدین شیوه ذکر شده اند:
اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا فِي
سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ مَا لَكُمْ مِنْ دُونِهِ
مِنْ وَلِيٍّ وَلَا شَفِيعٍ أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ (سَجده -
۴): «اللّه
{اله و
خالق یکتا}
آن ذاتیست که آسمانها و زمین و آنچه در بین آنهاست در شش
ایام و مرحله خلق کرد، پس از آن اراده و قوانین خود را {وحی تکوینی} بر
جهان خلقت مسلط و مستقر نمود؛ و شما بجز ایشان یاور و شفیعی ندارید؛ حال
آیا متذکر و بیدار نمی شوید؟!». وَ عِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَ يَعْلَمُ
مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا
يَعْلَمُهَا وَ لَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا
يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ (اَنعام - ۵۹):
«و نزد اوست کلیدها و علوم غیبی، و غیر از معبود یکتا کسی از آنها خبر
ندارد، و اوست عالم به هرچه در خشکی و دریاست، و حتی برگی از درختی نمی
افتد الا اینکه نسبت بدان مطّلع است، و دانه ای در تاریکیهای زمین وجود
ندارد و همچنین تر و خشکی پیدا نمی شود، مگر اینکه در کتاب مُبین {نزد
اللّه} یافت می گردد».
و لکن اهل هوی و طغیان بدین حقایق بی توجه بوده و تغییری در اوضاع آنها
بوجود نمی آورد:
قُلِ
انظُرُوا مَاذَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَ مَا تُغْنِي الْآيَاتُ
وَالنُّذُرُ عَن قَوْمٍ لَّا يُؤْمِنُونَ
(یونس - ۱۰۱):
«ای محمد، بگو {به اهل شرک و انکار} که در آسمانها و زمین بنگرید و تعمق
نمایید {تا بدانید} که در آنها چه می گذرد، و لکن آیات و پدیده ها و همچنین
اِنذارها {و ارسال رسولان}
به
کسانی که ایمان نمی آورند فایده ای
نمی رساند».
و قرآن
مُنیر
در ادامۀ ذکر آیات و براهین وحیانی در جهان خلقت و بر روی
زمین
چنین
بیاناتی را ارائه
می
دهد:
فَانظُرْ إِلَىٰ آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ
مَوْتِهَا إِنَّ ذَٰلِكَ لَمُحْيِي الْمَوْتَىٰ وَ هُوَ عَلَىٰ كُلِّ
شَيْءٍ قَدِيرٌ
(روم - ۵۰):
«پس بنگر {و تفکر نما} در آثار و مظاهر رحمت اللّه
و
خالق
بی همتا
که چگونه
زمین را بعد از پژمردگی اش زنده و احیاء می نماید، و به تأکید این بدین
معناست که او حتما مُحیِ المَوتی و زنده کنندۀ مردگان است و او قادر به هر
کاری می باشد».
کمااینکه در خطاب به نوع انسان و یادآوری منشاء خلقتش و مصدر توانایی هایش،
تبیینات وحیانی چنین روشنگری می کنند:
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ، خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ،
اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ،
الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ،
عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ (عَلَق - ۱ تا ۵):
«ای
محمد، بخوان به نام خالق و پروردگارت که خلق کرد، و انسان را از
عَلَق (آویزه ای) بوجود آورد، بخوان! و خالقت بسیار اکـرم و پر عطاست،
همـان ذاتی که انسان را از راه قلم تعلیم داد، تعلیماتی که نـوع انسان آن
را نمی دانست».
و اما در جای دیگری آیات وحیانی انسانها را از محدودۀ خودشان خارج و متوجه
جهان خلقت و فراخنای آسمانها می سازند، تا در این رابطه به تفکر و تعقل
بپردازند:
أَفَلَمْ يَنظُرُوا إِلَى السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْنَاهَا
وَزَيَّنَّاهَا وَ مَا لَهَا مِن فُرُوجٍ
(ق - ۶):
«پس آیا نمی نگرند و تعمق نمی کنند در آسمان بالای سرشان؛ که چطور آن را
بناء و زینت بخشیده ایم؛ بنایی که در آن نقص و خِللی وجود ندارد».
بدیهی است که این آیات و نشانه ها و براهین، مخاطبشان اهل تفکر و تعقل و
اندیشه است و عام و عمومی محسوب نمی شوند، کمااینکه آیۀ ۱۹۰ آل عمران این
موضوع را آشکارا و اینطور تبیین می نماید:
إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ
وَالنَّهَارِ لَآيَاتٍ لِّأُولِي الْأَلْبَابِ
«همانا که در خلقت آسمانها و زمین و تفاوت شب و روز حتما آیاتی برای صاحبان
عقل و خِرد وجود دارد».
و اما حیف است که آیات اول سورۀ الرَّحمن نیز در همینجا ذکر نشود، چرا که
جامعترین مجموعه در رابطه با خداشناسی وحیانی و تبیین جهان خلقت و پدیده
های آنست، و نصوص این آیات بدین قرار است:
الرَّحْمَٰنُ،
عَلَّمَ الْقُرْآنَ،
خَلَقَ الْإِنسَانَ،
عَلَّمَهُ الْبَيَانَ،
الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ،
وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ يَسْجُدَانِ،
وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِيزَانَ،
أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزَانِ، وَ أَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَ
لَا تُخْسِرُوا الْمِيزَانَ،
وَالْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ،
فِيهَا فَاكِهَةٌ وَالنَّخْلُ ذَاتُ الْأَكْمَامِ،
وَالْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَالرَّيْحَانُ،
فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ، خَلَقَ الْإِنسَانَ مِن
صَلْصَالٍ كَالْفَخَّارِ،
وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِن مَّارِجٍ مِّن نَّارٍ،
فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ،
رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ،
فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (الرحمن - ۱ تا ۱۸):
«الرَّحمن {خالق پر رحمت} قرآن را تعلیم داد، همان ذاتی که انسان را خلق
نمود و به او قدرت نطق و بیان عطا فرمود، کمااینکه خورشید و ماه روی حساب و
انتظام قرار دارند و گیاهان و درختان مطیع و فرمانبرند. همچنین اللّه
و خالق یکتا آسمان را خلق نمود و
عدل و میزان را برپا کرد، حال آیا در مقابل عدل و میزان اللّه {و معبود
یکتا} راه طغیان و سرکشی در پیش می گیرید؟! بنابر این، چیزها را به عدالت
وزن نمایید و عدالت را از دست ندهید. اللّه و خالق یکتا ارض را برای
مخلوقات خلق نمود، ارضی که در آن میوه جات {و من جمله} خرمای لیف دار و
دانه های برگ دار و خوشبو قرار دارد؛ پس ای موجودات پیدا و پنهان با توجه
به کدامین نعمتها خالقتان را انکار می کنید؟! همچنین اللّه {و خالق یکتا}
نوع انسان را از گل خُشکی مثل سُفالِ پخته خلق نمود، و موجودات پنهانی را
از شعلۀ آتش بوجود آورد، پس ای موجودات پیدا و پنهان بنابر کدامین نعمتها
خالقتان را انکار می کنید؟! او ذاتی است که خالق دو مشرق و دو مغرب است
{فصول سال}، پس ای موجودات پیدا و پنهان بر اساس کدامین نعمتها خالقتان را
انکار می کنید؟!».
و طبعا همۀ این آیات و بیانات و احتجاجات برای اقناع بشر و ایمان آوردنش به
اللّه و خالق و معبود یکتا و قرار گرفتنش در مسیر دینداری «وحیانی -
توحیدی» می باشد. چیزی که متأسفانه هنوز در سطح عالم و میان جوامع بشری
جامۀ عمل نپوشیده است، و تا زمانی که این دین و منهج به روشنی به نوع بشر
نرسد و بدان التزام نورزد، انسانها توان خروج از وضع اسفبار و تنازع بقاء و
غرایز کور و تربیت نشده (اعم از جهل و خشم و امیال حیوانی) نخواهد داشت و
از آن بیرون نخواهد جُست.
۳- خداشناسی احتجاجی - در پهنۀ تاریخ:
قرآن حکيم انسانها و مشتاقانِ وصول به حقانيت اللّه و قوانين ثابت و مداوم
را (که علم حقیقی و فوق زمانى و مکانى هستند) به مطالعه تاريخ و درک تحولات
جوامع بشرى فرا میخواند، و نبرد مُستمر «توحید و شرک» را برای بشریت بازتاب
و به نمایش می گذارد، تا حقانیت اللّه و قوانین توحیدی بر جويندگانش مُسلّم
و راه هدايت و زندگىِ توحيدى بر بشريت هموار گردد. و آیات زیر مثالهای بارز
این طریقِ خداشناسی وحیانی - توحیدی هستند:
وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ
وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُم مَّنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُم مَّنْ
حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلَالَةُ (نَحل - ۳۶):
«و به تحقیق در میان هر امتی رسولی را مبعوث کردیم، مبنی بر اینکه: اللّه و
معبود یکتا را عبادت و اطاعت کرده و از هر چه طاغوت و طغیانگری است اجتناب
نمایند، و در این راستا بعضی از مردمان مسیر هدایت و دینداریِ توحیدی در
پیش گرفته و بعضی دیگر نیز دچار ضلالت و کُفران شدند».
و اما در تبیین این وضعیت و عِلل تقسیم نوع بشر (بعد از بعثت رسولان) به
اهل هدایت و ضلالت آیاتی از قرآن اینچنین روشنگری می کنند:
قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا
كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ
(آل عمران - ۱۳۷):
«همانا قبل از شما سُنن و مناهجی وجود داشته اند، حال در روی زمین به سیر و
تفحص بپردازید و آنگاه بنگرید و تفکر نمایید که عاقبت و سرنوشت اهل تکذیب و
انکار چگونه بوده است».
و به تأکید جهالت و نادانی (خاصتا قبل از بعثت) یکی از عوامل ضلالت و
گمراهی بشری و اقوام آن بوده است، کمااینکه این آیات روی آن تأکید ورزیده
اند:
وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا
آلِهَةً إِنِّي أَرَاكَ وَ قَوْمَكَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ (اَنعام - ٧٤):
«و آنگاه که ابراهیم به پدرش آزر گفت: آیا بتها را به خدایی می گیری؟!
براستی من شما و قومت را در ضلالت و گمراهی عمیقی می بینم».
و لکن جهالت و خیره سری و موانع اجتماعی عمیق تر از این نصائح و انذارها
بوده است، و قرآن هم روی این موضوع انگشت می گذارد و می فرماید:
أَفَأَنتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِي الْعُمْيَ وَ مَن كَانَ فِي
ضَلَالٍ مُّبِينٍ (زُخرُف - ۴۰):
«پس آیا شما می خواهی ناشنوا پیامت را بشنوَد و کور چشم را هدایت نمایی؛ و
کسی که در ضلالت و گمراهی عمیقی فرو رفته است؟!».
و
طبعا
بخاطر همین جهالت و ضلالتِ عمیق بوده که دچار یک خداپرستی وَهمی و جاهلانه
شده اند و به چنین وضعیتی دچار گشته اند:
وَاتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّا يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَ هُمْ
يُخْلَقُونَ وَ لَا يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لَا نَفْعًا وَ
لَا يَمْلِكُونَ مَوْتًا وَ لَا حَيَاةً وَ لَا نُشُورًا
(فُرقان - ٣):
«دنبال خدایانی غیر از اللّه و خالق یکتا رفته اند؛ خدایانی که توان خلق
چیزی را ندارند و خودشان مخلوق و ساخته شده اند؛ و حتی صاحب اختیارِ ضرر و
نفعی برای خود نیستند؛ و در رابطه با مرگ و زندگی و رستاخیز هم توان و
اختیاری ندارند».
یا اینکه:
مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ
وَ آبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ (يوسف - ۴۰): «آنهایی
که غیر از اللّه عبادت و اطاعت می کنید؛ اسمهای بی مُسمّی و بی معنایی
هستند که شما و پدرانتان جعل کرده اید؛ و در این رابطه دلیل و برهانی از
طرف اللّه و معبود یکتا نازل نشده است». از
این جهت و با توجه به این گمراهی عمیق و فراموشی خالق عالَم و اِهمال عقل و
چشم و گوشِ خدادادی، بت پرستان مَحل عِتاب اللّه و رسولانِ توحیدی قرار
گرفته و خطاب به آنها اینطور روشنگری شده است:
أَئِفْكًا آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِيدُونَ (صافات - ۸۶):
«آیا بجای اللّه و خالق یکتا خدایان ساخته و پرداخته را دنبال می کنید؟!»
و در جای دیگری قضیه را حتی صریحتر بیان می دارد:
قَالَ أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ(صافات - ۹۵):
«گفت {رسول} آیا چیزی را عبادت و دنبال می کنید که خودتان آن را می
سازید؟!».
اینست که قرآن حکیم خطاب به این منکرانِ خیره سر (که حتی محکمترین حُجَّتها
و براهین نیز نمی تواند مایۀ ایمانداری آنها شوند) قضیه را چنین فیصله می
دهد:
فَهَلْ يَنتَظِرُونَ إِلَّا مِثْلَ أَيَّامِ الَّذِينَ خَلَوْا مِن
قَبْلِهِمْ قُلْ فَانتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ (یونس
- ۱۰۲):
«پس آیا اهل کفر و انکار انتظاری غیر از ایام و ادوار کسانی را دارند که
قبل از آنها بودند؟! بنابر این {ای محمد} به آنها بگو که منتظر باشید! و به
تأکید من هم با شما از منتظران خواهم بود».
البته قرآن خطاب به پیامبر این مسئله را واضحتر نموده و می فرماید:
وَ إِن مَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ
فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ وَ عَلَيْنَا الْحِسَابُ (رعد - ۴۰):
«و لکن بعضی از وعده هایی که به آنها می دهیم {در زمان حیاتت} به شما نشان
خواهیم داد، و بعضی هم می ماند برای بعد از وفاتی که نصیبت خواهیم کرد، پس
غیر از این نیست که بر شماست بَلاغ و ابلاغ و بر ماست حساب و کتاب».
بدیهی است که اتخاذ آلِهه و خدایان وَهمی (و مسیر شرک و بت پرستی) منحصر به
عبادت و پرستش اَصنام و بتهای چوبی و سنگی نمی شود (و اصلا این وجه سادۀ
آنست)، لکن زمانی شرک و جهالت و گمراهی عمیقتر می گردد که مردمان مُشرک و
گمراه،
عُلماء
و رُؤساء
و بزرگان خود را عبادت و پرستش نمایند و حتی آنها را
تجلیگاه خدا و خالق تلقی کنند، و مثال بارز و تاریخیِ این نوع شرک و بت
پرستی از این قرار است:
اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ
وَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ مَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا
إِلَٰهًا وَاحِدًا لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ
(توبه - ٣١): «یهود
و نصاری بجای اللّه! عالمان و رُهبانان خود و همچنین مسیح پسر مریم را
ارباب و خدای خود قرار دادند؛ در حالی که این مردمان غیر از عبادت اللّه و
اتکاء به او وظیفه ای نداشتند؛ همان خدای واحد و بی همتایی که جز او خدایی
وجود ندارد؛ و او از تصورات شرک آمیز مُشرکین پاک و مُبَراء است».
و اما در مقابلِ این شرک و بت پرستیِ عمیق و پیچیده و ذو الابعاد، آیات
وحیانیِ قرآن آنها را به دینداری توحیدی دعوت نموده و چنین مخاطب قرار داده
است:
قُلْ
يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَىٰ كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَ
بَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَ لَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا
وَ لَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ (آل
عمران - ۶۴): «ای
رسولِ {توحید و آزادی}، به اهل كتاب (و منسوبان مکاتب توحيدى) اعلام نما که
بياييد بسوى عقيدۀ توحيد، که بين ما و شما مشترک است، و آن اينکه جز اللّه
و معبود یکتا را عبادت و اطاعت نکنيم و شريکى براى ایشان {در نظام خلقت و
اطاعت و عبوديت و صفات بلاحدود} قائل نشويم، و بعضى از ما ارباب و آقاى
بعضى ديگر نشوند».
و آیات ربّانی
قرآن در جای دیگری و در تحدّای مشرکان بت پرست با صراحت و
رسایی تمام اعلام می نماید که:
أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ؟!
مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ
وَ آبَاؤُكُمْ، مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ (یوسف - ۴۰ و ۳۹): «آیا
خدایان پراکنده و بتهای مختلفه بهترند؛ یا اللّه که واحد و یکتایی مُسلَّط
و صاحب سیطره {بر تمام هستی} میباشد؟! آنهایی که غیر از اللّه و معبود یکتا
عبادت و اطاعت می کنید؛ اَسمای بی مُسمّی و بی معنایی هستند که شما و
پدرانتان جعل کرده اید؛ و در این رابطه دلیل و برهانی از طرف اللّه نازل
نشده است».
اما نبايد تصور كرد كه اهل کفر و انکار
(در طول تاریخ) تنها بنابر اعتقاد و تصورات خرافاتی لجاجت و خیره سری کرده
و از موضع اعتقادی در مقابل تعالیم وحیانی و انبیای توحیدی قرار گرفته اند
و حاضر به ترک اصنام و آلِهۀ موجود نشده اند؛ خیر چنین نیست، بلکه مسئله
بسیار پیچیده و ذوالابعاد می باشد، و در اصرار بر وضع موجود و انکار وضع
وحیانی - توحیدی، «هواپرستی و غریزه گرایی»، «تبعیتِ آباء و اجدادی»،
«واسطه بازی تبهکاران»،
«عداوت و دشمنی سلطه گران»، و «فرصت
طلبی اهل تردُّد»
در صدر این مسئله قرار می گیرند. و آیات وحیانی زیر این حقیقت را بیشتر بر
ملا می سازند:
الف- هواپرستی و غریزه گرایی:
أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَيْهِ
وَكِيلًا
(فرقان - ۴۳):
«آیا دیدی آن کسی را که هوای خود را خدای خویش نمود؛ حال با این اوضاع می
خواهی وکیل او شوی و روی آن حساب کنی؟!».
و طبعا اینها همان کسانی هستند که با جهان و حقایق آن چنین رفتار می کنند:
إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ مَا تَهْوَى الْأَنفُسُ وَ لَقَدْ
جَاءَهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَىٰ (نجم -
۲۳): «تبعیت
نمی کنند مگر از ظن و گمان و آنچه هوای نفس اقتضاء نماید؛ و این در حالیست
که از طرف خالقشان راه هدایت به آنها ابلاغ شده است».
و اما علت دیگر اتخاذ بتها و خدایان جعلی، توسط اهل هوی و ظنیات، همانا
احساس عزت و سربلندی است؛ امری که نه از اعتقاداتِ خرافی و عقلانیت محدود،
بلکه از فرهنگ اجتماعی و اعراف حاکمه نشأت می گیرد،
و آیۀ ۸۱ سورۀ مریم این موضوع را
چنین بیان کرده است:
وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا (مریم
- ۸۱):
«بجای اللّه خدایان جعلی را اختیار نمودند؛ تا در سایۀ آن احساس عزت
کنند!».
ب- تبعیتِ آبـاء و اجدادی:
وَ إِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ
نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَ لَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ
لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَ لَا يَهْتَدُونَ (بقره –
۱۷۰): «و
هنگامی که {مردم
آباء و اجدادی} به تبعیت و پیروی از ما اَنزَل اللّه دعوت
شدند، گفتند که ما از چیزی تبعیت می کنیم که آباء و اجدادمان به آن اُلفَت
و عادت کرده اند! {و رسولان نیز به آنها گفتند}: حتی اگر آباء و اجدادشان
نفهم و گمراه باشند؟!». البته
مسئله
فقط الفت و عادت
به آباء و اجداد
نیست، بلکه وابستگی به وضع ذوالابعاد
موجود است که
یک انسان محیطی غرق در چنین وضعی می باشد. و همین است که مردمِ آباء و
اجدادی با تجدید و نوسازی شدیدا مخالفت ورزیده و رسولان توحیدی نیز بدین
شیوه انکار شده اند:
قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُكُم بِأَهْدَىٰ مِمَّا وَجَدتُّمْ عَلَيْهِ
آبَاءَكُمْ قَالُوا إِنَّا بِمَا
أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ
(زُخرُف - ٢٤):
«رسول بیدارگر {خطاب به آنها} گفت: حال اگر همراه با چیزی بهتر و صحیح تر
از آنچه آباء و اجدادتان روی آن
بودند برایتان بیایم چه می کنید؟ جواب دادند که ما {در هر صورت} نسبت به
پیامی که آورده ای منکر و کافر هستیم و آن را نمی پذیریم».
ج- واسطه بازی تبهکاران:
وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمْ وَلَا
يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ
هَٰؤُلَاءِ
شُفَعَاؤُنَا
عِنْدَ
اللَّهِ
قُلْ
أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لَا يَعْلَمُ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي
الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَىٰ عَمَّا يُشْرِكُونَ (يونس
-
۱۸):
«آنها
به عبادت و تبعیتِ غير اللّه
مشغولند؛ کاری که نفع و ضرری
برایشان ندارد!
و
می
گويند اينها
شفيعان و واسطه هاى ما نزد
معبود یکتا هستند؛ حال شما به آنها بگو
که آیا می
خواهید اللّه و معبود یکتا را از چیزهایی در آسمانها و زمین مطلع
سازید؟!
لکن او
از تصورات مشرکین
بسیار مُبرّیٰ و بسیار بالاتر است».
و اما در جای دیگری از قرآنِ
محفوظ
جوهرۀ اختلاف و تقابلِ توحید و شرک بدین صورت
بیان شده است: أَلَا
لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ
أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ
زُلْفَىٰ (زمر - ٣): «دین
و
عبادت
تماما مُختص اللّه و
معبود یکتاست {و تنها اوست مصدر کارها و لایق عبادت و اطاعت}، اما کسانی که
غیر از اللّه و معبود یکتا را ولیّ و مصدر و معبود خود قرار داده اند
میگویند که ما اینها {خدایان
وَهمی و جعلی} را عبادت و اطاعت نمی کنيم مگر
بخاطر اينکه ما را از اللّه و معبود یکتا نزديک نمایند!».
د- عداوت و دشمنیِ سلطه گران:
وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنسِ
وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا
وَ لَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ
(اَنعام - ١١٢):
«بدین
صورت ما برای هر نبیّ و فرستاده ای {به مثابۀ
یک سنت تاریخی} دشمنی
قرار دادیم، دشمنی از میان شیطان صفتانِ پیدا و پنهانی که مغرورانه
از سخنان مُزخرَف یکدیگر الهام می گیرند. لکن اگر این سنت الهی - تاریخی
اقتضاء می کرد اینطور رفتار نمی کردند، پس بی خیال باش {نسبت به خصومت و
دشمنی شان} و بگذار هرچه
میخواهند
ببافند».
و اینهم موضع اهل فسق و فساد و عیاشانی که همیشه مدافع وضع
ظالمانه
و مشرکانه
بوده اند:
وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا
إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ،
وَقَالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا وَمَا نَحْنُ
بِمُعَذَّبِينَ
(سبأ
- ٣٤
و ۳۵):
«ما در هیچ جایی رسولِ بیدارگری را نفرستادیم الا اینکه اهل عیاشی و
فسادکاری به او گفتند
ما به آنچه برایمان آورده ای کافر و منکر هستیم، و
همچنین گفتند اموال و اولاد ما بیشتر است؛ و در نتیجه گرفتار عذاب {و عاقبت
بد و ناهموار} نمی شویم!».
هـ- فرصت طلبیِ اهل تردُّد:
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَىٰ حَرْفٍ فَإِنْ
أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ
عَلَىٰ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَٰلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ (حجّ - ۱۱): «بخشی
از مردم کسانی اند که اللّه و معبود یکتا را بصورت حرفی و توخالی عبادت و
اطاعت می کنند؛ بنحوی که اگر خیری به آنها رسید نسبت به دینداری توحیدی
اطمینان پیدا می کنند؛ و اگر در این مسیر دچار سختی و امتحانی شدند منقلب و
آشفته می گردند؛ آنها بازندۀ دنیا و آخرتند و این شکستی بسیار روشن و آشکار
است».
طبعا اینها نیز بخشی از مردم
بوده
و پیروان حزب باد محسوب می شوند، و در
تنازع و معرکۀ تاریخیِ:
«توحید و شرک»، «هدایت و گمراهی»، و «نور و ظلمت»
همیشه بوده اند و خواهند بود (و طیف وسیعی را هم تشکیل می
دهند). و در آیۀ دیگری ماهیت و موضع این طیفِ وسیع از بشریت
(حزب باد) بدین شیوه بیان شده
است:
وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِيَ فِي
اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذَابِ اللَّهِ وَلَئِن جَاءَ نَصْرٌ
مِّن رَّبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ أَوَلَيْسَ اللَّهُ
بِأَعْلَمَ بِمَا فِي صُدُورِ الْعَالَمِينَ (عنکبوت
- ۱۰):
«بعضی از مردم کسانی هستند که می گویند ما به
اللّه و معبود یکتا ایمان آورده ایم؛ اما وقتی که در راه
اللّه و معبود یکتا دچار رنج و زحمتی شدند {بجای تفکر به مثابۀ یک
امتحان} آن را عذاب او قلمداد می کنند. لکن وقتی که نصرت و پیروزی
از طرف خالقت آمد؛ قاطعانه می گویند ما با شما
بودیم؛ آیا غیر از اینست
که اللّه و معبود یکتا نسبت به آنچه در قلوب جهانیان می گذرد آگاهترین
است؟!».
نتیجه گیریِ وَحیانی - توحیدی:
در بخشهای ذکر شدۀ «الف و باء و جیم و
دال و هاء» آشکارا ماهیت تاریخی
مردمان بی ایمان و صفات آنها (که به چیزی وفاء و دلبستگی ندارند) به روشنی
بیان گردید، همان کسانی که تفکر و تعقل و حق و باطل نزد آنها دارای کمترین
بهاء بوده و ارزش و احترام حد اقلی دارد؛ و آنها
«یا تسلیمِ غرایز طبیعی یا تسلیمِ محیط جاهلی و یا تسلیمِ صاحبان قدرت و
ثروت»
هستند. و این چیزی است که امروزه هم آن را (همانند گذشته) به چشم خود می
بینیم و مثل اینکه این آیات ذکر شده همین حالا نازل شده اند.
و اما بدیهی است که علیرغم همۀ موانع و خطراتِ این مسیر وحیانی - توحیدی،
اصل رسالت رسولان و جوهرۀ تعلیمات آنها (دینداری وحیانی - توحیدی) در طول
تاریخِ بشر تداوم و استمرار یافته و پیام اساسی و جاودان و تغییر ناپذیر آن
بدین صورت بوده است:
وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ
أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ (اَنبیاء - ۲۵):
«ای محمد، ما قبل از شما هیچ رسولی نفرستادیم جز اینکه به ایشان وحی نمودیم
که اعلام نماید اِله و معبودی جز من وجود ندارد؛ بنابر این باید مرا عبادت
و اطاعت نمایید».
و در این راه و مسیر وحیانی - توحیدی، هدف اصلی و کار اساسی (از اول تا
آخر) بدین صورت بوده است:
هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ عَلَىٰ عَبْدِهِ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لِّيُخْرِجَكُم
مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَإِنَّ اللَّهَ بِكُمْ لَرَءُوفٌ
رَّحِيمٌ
(حديد - ٩):
«او ذاتی است که آیاتِ
بَيِّنَات
و احکام و قوانین توحیدی را بر عبد خودش نازل و ارسال میدارد، تا اینکه شما
را از تاریکیهای جهالت و بی خردی و بی اخلاقی نجات دهد و بسوی روشناییِ
«علم و عقل و اخلاق» رهنمون گرداند، و به تأکید اللّه و معبود یکتا
بسیار با رأفت و پر رحمت می باشد».
و اما باید دانست که این خط و منهج وحیانی - توحیدی من البدایه و مستمرا
«اختیاری و ایمانی» بوده و در این میدانِ بر حق و عادلانه هیچ وقت
«زور و
استبداد» معنایی نداشته است، و این پیامِ ازل و ابد
اللّه و معبود یکتاست:
وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لآمَنَ مَن فِي الأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً أَفَأَنتَ
تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ (یونس -
۹۹):
«ای محمد، اگر خالقت می خواست و اراده و قانونش اقتضاء می کرد، همۀ آنهايی
که روى زمين هستند ايمان مى آوردند {لکن اراده و قانون
اللّه و معبود یکتا بر آزادى ذاتى و
توان انتخاب بشر قرار گرفته است)، حـال آيا شما مردم را وادار و مجبور می
سازى که ايمان بياورند و جَبرا و کَرها مسلمان شوند؟!».
بنابر این، منطق و منهج توحیدی و مشیت اللّه (و
معبود یکتا) مبنی بر اختیار و آزادی و طبعا بی منّتیِ خالق عالَم و
اهل توحید و اسلام است. و از این جهت باید تأکید نمود که دعوت توحیدی -
اسلامی تا مرحلۀ «بلاغ مُبین» پیش می رود؛ و آنگاه وظیفۀ انبیاء و اهل دعوت
پایان می پذیرد و منکرین به حـال خود واگذار می شوند و باید چنین مخاطب
قرار داده شوند:
فَاعْبُدُوا مَا شِئْتُم مِّن دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ
خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلَا ذَٰلِكَ
هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ (زُمَر - ۱۵):
«حال {که منکر و خیره سر شده اید و تسلیم براهین و حُجَج
اللّه و معبود یکتا نمی شوید} بجای او
هرچه میخواهید عبادت و اطاعت نمایید {تا معلوم شود چه بسر خود آورده
اید؟!}، بگو همانا که اینها بازندگانی هستند که روز قیامت خود را و بستگان
خود را باخته اند؛ و به تأکید این یک بازندگی آشکار و غیر قابل انکار است».
یا اینکه باید چنین جواب داده شوند:
قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا
فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ
تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَ مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ
الْمُبِينُ (نور - ۵۴):
«بگو از اللّه و معبود یکتا و از رسول اسلام اطاعت و پیروی نمایید، و اما
وقتی که رو می گردانید و سرکشی می کنید آنگاه {بدانید که} رسول
تنها مسئول عملکرد خویش است، همانطور که شما مسئول عملکرد خود می باشید، و
البته اگر از ایشان (رسول) اطاعت و پیروی نمایید هدایت می شوید، و لکن {در
رابطه با دیگران} جز ابلاغ رسالت و تفهیم وحی {و تعلیم تدیُّن توحیدی}
مسئولیتی متوجه رسول نمی شود».
و بالأخره اینکه:
فَإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ الْمُبِينُ (نحل - ۸۲):
«پس وقتی که رو بر گردانده و منکر شدند آنگاه تنها بلاغ مُبین و روشن وظیفه
و مسئولیت تو خواهد بود».
۴- خداشناسی تمثیلی - واسطه ای
قرآنِ
هادی
از طریق مثالها و تشبیهاتِ محسوس و مادی میخواهد نسل بشری را متوجه وجود
خالق هستی و امور غیبی نماید، تا بلکه این موضوعاتِ دور از فهم و حواس بشری
«مفهوم و مجسَّم» و عقول و قلوب انسانها تسلیم منطق وحیانی گردد، و در سايۀ
«خواست و انتخاب مطمئن» راه دینداری توحیدی هموار شود. و اینهم آیاتی
دربارۀ این طریقِ خداشناسی:
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ
فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا
كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَّا
شَرْقِيَّةٍ وَ لَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ
تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَىٰ نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن
يَشَاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ
شَيْءٍ عَلِيمٌ (نور - ۳۵):
«اللّه و معبود یکتا نور آسمانها و زمین {و مُدبِّر و هدایتگر آنها} است، و
نور اللّه و معبود یکتا همانند چراغدانی است که در آن چراغی قرار دارد، و
چراغ نیز در شیشه ای واقع شده است، و این شیشه گویی ستاره ای درخشان و نور
افشان است که با موادِ درخت با برکت زیتون می سوزد، درختی که نه شرقی است
نه غربی {نعمتی الهی است}، و سوختی است که نزدیک است حتی بدون آتش گرفتن
نور و روشنایی بدهد، {و این نور افشانی و درخشش} نورِ علی نور است {و روشنی
اش فوق العاده است}، و اللّه و معبود یکتا هر کسی را که اراده کند بوسیلۀ
نور خودش او را هدایت و راهنمایی می کند، و او برای مردم اینچنین ضرب المثل
می آورد، و او به همه چیز علیم و آگاه است».
لازم بذکر است که نور و نورانیت در بسیاری از آیات قرآن وجهۀ مَجازی و
معنوی دارد و بیانگر خَصلت هدایت گری و روشنی بخشی است، و در اینجا نیز
نورانیّتِ اللّه و معبود یکتا
بهمین معنا آمده است. کمااینکه
آیات زیر چنین معنایی را اِفاده می کنند:
يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَ
أَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُّبِينًا (نساء - ۱۷۴):
«ای مردم، همانا که آمد برایتان حجت و برهانی از طرف خالق تان، و برای شما
نوری مُبین و روشنگر ارسال کردیم».
يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ
نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ (صفّ - ۸):
«میخواهند نور اللّه و معبود یکتا را بوسیلۀ باد دهان {سخنان هیچ و پوچ}
خاموش کنند؛ و لکن اللّه و معبود یکتا نور خودش را بر خلاف خواست کُفّار و
مُنکرین تکمیل و متحقق خواهد ساخت».
فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِي أَنزَلْنَا (تغابُن -
۸):
«پس به اللّه {معبود یکتا} و رسولش {محمد} و نوری که ارسال کردیم {قرآن}
ایمان بیاورید».
البته نور و نورانیت به معنای حقیقی و مادی هم در قرآن به کرّات ذکر شده
است (و در رابطه با ظلمت و تاریکی نیز بهمین صورت)، و طبعا نور و ظلمتِ
واقعی جزو مخلوقات اللّه و خالق یکتا بحساب می آیند:
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَجَعَلَ
الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ
(اَنعام - ۱):
«حمد و شکر مُختص اِله واحدی است که آسمانها و زمین را خلق کرد و تاریکی و
روشنایی بپا داشت، اما با وجود این، کفار و منکرین نسبت به خالق شان راه
عُدول و سرکشی در پیش می گیرند».
کمااینکه در آیۀ ۵ سورۀ یونس چنین می خوانیم:
هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا (یونس - ۵):
«او ذاتی است که خورشید را نور افشان و ماه را نورانی قرار داده است».
اما باید دانست که قرآن مُبین در آیات دیگری در رابطه با ذکر مثال و تمثیل
برای اللّه و ذات باری تعالی روشنگری بیشتری بعمل آورده و با توجه به
حساسیت موضوع آن را نهی کرده است:
فَلَا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثَالَ إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ وَ أَنتُمْ
لَا تَعْلَمُونَ (نَحل - ۷۴):
«در رابطه با ذات اللّه مثال نیاورید، و اکیدا اللّه نسبت بدین موضوع عالم
و آگاه و شما علم و آگاهی ندارید».
و طبعا این حساسیت و ممنوعیت از این حقیقت ناشی می شود که اللّه و معبود
یکتا
مثل و مانندی ندارد و شبیه هیچ چیزی نیست:
لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ (شوری - ۱۱):
«هیچ چیزی شبیه و مانند او نیست و او بسیار شنوا و بسیار با بصیرت است».
علاوه بر این، قرآن حکیم خلق ارض و آسمانها و موجودات و پدیده های واقع در
آنها را جزو آیات و نشانه های وجود باری تعالی بحساب آورده و تأکید می
نماید: همانطور که آنها را خلق و پدید آورده، هر وقت هم که بخواهد می تواند
آنها را جمع و درهم پیچد:
وَ مِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَ مَا بَثَّ فِيهِمَا
مِن دَابَّةٍ وَ هُوَ عَلَىٰ جَمْعِهِمْ إِذَا يَشَاءُ قَدِيرٌ
(شوری - ۲۹):
«و
از آیات و علامات اللّه و خالق یکتا همانا خلق آسمانها و زمین و آن
موجوداتی است که در آنها منتشر و پراکنده نموده است، و ایشان هر وقت که
بخواهد بر جمع کردن و برداشتن آنها قادر و تواناست».
کمااینکه حضور و قدرت اللّه و خالق یکتا در میدان خلقتِ بشر اینطور بیان
شده است:
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ،
ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ،
إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ
مَمْنُونٍ (تین - ۴ و ۵ و ۶):
«به تأکید ما نوع انسان را با احسن تقدیر و در بهترین ساخت و صورت خلق
کردیم،
و بعدا
{در سایۀ تعامل غریزی و هوی پرستانه} او را به پست ترین مراحل راندیم، مگر
آنهایی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، و طبعا آنها از اجر و
پاداشی بلا مِنَّت برخوردارند».
بدیهی است که همۀ این آیات و بیانات روشن، مظاهر وجود باری تعالی و خالق
یکتا هستند و نمادهای او بحساب می آیند، مثالهایی که واسطۀ خالق و مخلوق و
راهی جهت رسیدن به ربُّ العالَمین می باشند. کمااینکه این وعدۀ اللّه و
خالق یکتاست که آیات و علاماتِ
حقانیت
خویش را در جهان خلقت و در ذات و
نفس انسانها به مخالفان
و ناباوران
نشان بدهد:
سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَ
فِي أَنفُسِهِمْ حَتَّىٰ
يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ (فُصِّلت - ۵۳):
«ما
بالأخره
آیات و نشانه های خویش را در جهان خلقت و در ذات و نفس خودشان به
ناباوران
نشان خواهیم داد، تا برایشان روشن گردد که او حق و حقیقت است».
و خوب وقتی که ذات اللّه عین حق و حقیقت
است، ظهور و تجلّیِ او در مخلوقات
و پدیده های جهان خلقت امری ممکن و بدیهی می نماید (البته برای اهل علم و
پیگیر حقایق)، و حق و حقیقتِ خالق و بطالت آلِهه و خدایان
غیر از ایشان در قرآن مُبین اینطور بیان شده است:
ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ
أَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ
هُوَ
الْبَاطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ (حج –
۶۲):
«همانا که الله و معبود یکتا عین حق است
و حقیقت، و غیر از او هرچه را که
به کمک می طلبید {و بدان پناه می برید} ناحق و هیچ می باشد، و به تأکید
اللّه و معبود یکتا بسیار والا و
بزرگوار است».
آری، مسیرهای فوق الذکر
(که كليات شان عرض و ارائه گردید) اصول
خداشناسى وحیانی و مأخوذ از آیات ربّانی را تبیین و
روشن می سازند، و با توجه به مُحتوای آنها مشخص
می شود که ميدان خداشناسیِ وحیانی - توحیدی و رسیدن به کمال آن (به طبیعت
خودش) حتی وسیعتر از آنست که عمر یک انسان کفایتش نماید و به همۀ ابعاد آن
دست پیدا کند. اِلا اینکه رشد و تکامل تدریجی و تحول کیفیِ بشر میتواند آن
را توسعه داده و دایرۀ آن را به کمک علوم اکتسابی و کشفیات اساسی تعمیق و
گسترش دهد. و همين است که هر جوينده اى در دورۀ خودش تنها به درجه اى از
درجات و به مراحلی از مراحلِ این نوع خداشناسى نائل می گردد. اما عليرغم
همۀ اينها اهل انکار و هواپرستی (که از طرفی ماهیت ناسالم و جبرهای زندگی
مانع شناخت و معرفت آنهاست، و از طرف دیگر بنابر همین بافت و شاکلۀ ویران و
مسلوب الإراده نمی خواهند هدایت شوند)، لیاقت و استعدادِ هدایت شدن
را از دست داده و توانایی تغییر و تحول و به تبع آن اصلاح پذیری و هدایت
شدگی را از دست داده اند؛ و در نتیجه نه تنها
بوسیلۀ قرآنِ حکیم به قناعت و آرامش نمی رسند و هدايت نمی شوند، بلکه در
سایۀ آیات حکیمانه اش و بیان تبیینات وحیانی (و از روی جهل و جبر و عداوت)
حتی گمراهتر می شوند:
يُضِلُّ
بِهِ كَثِيرًا
وَ يَهْدِي بِهِ
كَثِيرًا وَ مَا يُضِلُّ
بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ
(بقره - ٢۶):
«بوسیلۀ
قرآن بسيارى گمراه و بسيارى نیز هدايت می شوند، لکن تنها اهل فسق و فساد
بوسیلۀ آن دچار گمراهی و انحراف می گردند».
و خوب معلوم است
وقتی که کسی بوسيلۀ قرآنِ مُنیر و نصوصِ وحیانی آن (نه قرآن مُفسَّر و
تاریخ زده و آکنده از خرافات!) هدايت نشود؛ قطعا بوسيلۀ
غير آن هدايت نخواهد شد و راه دینداری وحیانی -
توحیدی را در پيش نخواهد گرفت، چونکه هر راهى که کارش منتهى به
اللّه
و توحيد و اسلامیت گردیده، از قرآن حکیم و
تعالیم وحیانی اش عبور نموده است، و بعد از اینهم هر
فکر و مسیری که بخواهد منتهى به اللّه و توحيد و اسلامیت شود،
ناگزير است از قرآن مُنزَل عبور کند و پايه و مايه اش را از این رِسالت
وحیانی اخذ و دريافت نمايد.
سازمان موحدين آزاديخواه ايران
|