ایمان به حق و باطل، مبنای اسلامیت و مسلمانی حقانیت و بجا بودن امور مبنای اسلام و اساس خلقت و جوهرۀ کار خالق است، و بنابر نصوص قرآن، مؤمن کسی است که معتقد به وجود حق و باطل باشد؛ و به تبع آن حق را «تصدیق و تأیید» و باطل را «نفی و نهی» نماید. کمااینکه مسلم کسی است که تابع حق و مُلتزم بدان باشد، و در عین حال از باطل اجتناب و علیه آن به مخالفت بپردازد. در این رابطه قرآن مُنزَل ما را اینطور هدایت و ارشاد می کند: ذَٰلِكَ بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْبَاطِلَ وَأَنَّ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِن رَّبِّهِمْ كَذَٰلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثَالَهُمْ (محمد - ۳): «ضلالت و گمراهی کفّار بدین جهت است که تابع و پیرو باطل شده اند، و اما کسانی که ایمان آورده و مسلمان گشته اند تابع و پیرو حق شده اند، که از طرف خالق شان است، بدین شیوه اللّه و خالق یکتا برای مردم ضرب المثل می آورد». و مشخصا از نظر یک مؤمن و مُوحِّد که معتقد به قرآن و ما اَنزَل الله است، معبود یکتا عین حق و حقیقت و مصدر آنست: ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ (حج – ۶۲): «همانا که الله و معبود یکتا عین حق است و حقیقت، و غیر از او هرچه را که به کمک می طلبید {و بدان پناه می برید} ناحق و هیچ می باشد، و به تأکید اللّه و معبود یکتا بسیار والا و بزرگوار است». و اصلا بدین خاطر و بنابر حقانیت الله و دین توحید است که مؤمن و مسلمان معتقد به دین اسلام و پیروِ آن می گردد (و بالبداهه باید چنین باشد)، کمااینکه اللّه و خالق بی همتا (که خالق همۀ عالَم است) کل اشیاء را بر اساس حق و حقانیت آفریده است، و همین مبناست که مایۀ ظهور عدالت خالق در جهان هستی و خاصتا در رابطه با بشریت و بنی آدم گشته است: وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَلِتُجْزَىٰ كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ (جاثیه – ۲۲): «و الله ارض و آسمانها را به حق آفریده، تا هر کسی بنابر اکتساباتش جزاء داده شود، و در این نظم و ارادۀ الهی {که نتیجه اش عدالت است} کسی مورد ظلم و ستم قرار نمی گیرد».
در نتیجه با اصل قرار
گرفتنِ «حق و عدالت» در میان بشریت، ایمان اسلامی و پذیرش دینِ الله امری
محتوم و اجتناب ناپذیر می گردد، چرا که هیچ منطق و روشی توانایی مقابله با
آن را ندارد و به شیوۀ طبیعی مستحق غلبه و پیروزی است:
هُوَ
الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَ دِينِ
الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ كَفَىٰ بِاللَّهِ
شَهِيدًا (فتح – ۲۸): «او
همان ذاتی است که رسولش را بنابر هدایت و راه یافتگی و بر اساس دین حق
فرستاده است، تا اینکه بر همۀ راهها و ادیان دیگر پیروز گردد، و شهادت
اللّه در این رابطه کفایت می کند».
لکن با کمال تأسف
بشریتِ جاهل و
ظالم
که تسلیم حق و عدالت نمی شود، هنوز که هنوز است در
«حروب
و
خونریزی»
و
«تفرق و تنازع»
و
«فقر و محرومیت» دست و پا
می زند:
لَقَدْ جِئْنَاكُم
بِالْحَقِّ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَكُمْ
لِلْحَقِّ كَارِهُونَ (زُخرُف – ۷۸):
«همانا {ما رسولان} بر اساس حق و عدالت بسویتان
آمدیم، لکن اکثرتان نسبت به تحمل حق و عدالت اکراه
دارید {و از تقبل و اِعمال آن اجتناب کردید}». |