بِسْمِ اللَّه وَ لَهُ الْحُكْمُ وَ
إِلَيْهِ الْمَصِيرُ
در مسلک صفوی؛ کُلِّ اهل سُنَّت ملعون و محکوم به اعدام است!
http://ashoraeiha.rozblog.com/post/62
بدیهی است که این تنها مصادر صفوی - تاریخی نیست که در حق اهل سنت (و عمـوم
مسلمین) موضع کینه توزانه و انتقام جویانه تبلیغ و تلقین می کنند، بلکه همۀ
مراجع شیعی - صفوی اینچنین میباشند، و مثلا توضیح المسائل همۀ مراجع صفوی -
ولایت فقیهی پر از عداوت با اهل سنت و صحابۀ رسول و خلفای راشدین است. و از
جمله خمینی در توضیح المسائل خودش
(مسئلۀ ٢۵۶۶) اهل سنت را مترادف با کفار و در امان مسلمین! ذکر میکند و
می گوید:
«هر گاه چيزى که پيدا کرده نشانه اى دارد که
بواسطهٴ آن ميتواند صاحبش را پيدا کند، اگر چه صاحب آن سنى يا کافر است که
در امان مسلمانان است، در صورتى که قيمت آن چيز به ۶/ ١٢
نخود نقرهٴ سکه دار برسد بايد اعلان کند و.........».
همچنين خمينى در همين کتاب
(مسئلۀ ١۴۵٣) نماز
را به امامت يک سنى باطل ميداند و
خمس و زکات را هم مختص شیعۀ اثنا عشريه
قلمداد می کند. و حتی در مسئلۀ ١٨٣٧ و
١٩۴٢ تصریح می کند
که اگر زکاتی اشتباها به «غير شيعه» رسيد بايد مجدداً
پرداخت گردد. اما جهت روشن سازى بیشتر مواضع خمينى و نظام ولایت فقیهی در
رابطه با خلفای راشدین و عموم مسلمین (که در کتاب کشف الاسرارش آمده
است) تنها به ارائۀ يک مورد اکتفاء می کنیم و
بقيه را به اهل مطالعه مى سپاريم: «۴ – در آن موقع که پيغمبر خدا صلى عليه و آله در
حال احتضار و مرض موت بود جمع کثيرى در محضر مبارکش حاضر بودند، پيغمبر
فرمود بياييد براى شما يک چيزى بنويسم که هرگز به ضلالت نيفتيد، عمر
بن الخطاب گفت «هجر رسول الله»، و اين روايت را مورخين واصحاب حديث از قبيل
بخارى و مسلم و احمد با اختلافی در لفظ نقل کرده اند. و جملهٴ کلام آنکه
اين کلام ياوه ازابن خطاب ياوه سرا صادر شده است و تا قيامت براى
مسلم غيور
کفايت ميکند. الحق خوب قدردانى کردند از پيغمبر خدا که
براى ارشاد و هدايت آنها آنهمه خون دل خورد و زحمت کشيد. انسان با شرف
ديندار غيور می داند روح مقدس اين نور پاک با چه حالى پس از شنيدن اين کلام
از ابن خطاب از اين دنيا رفت، و اين کلام ياوه که از اصل کفر و
زندقه ظاهر شده،
مخالف است با آياتى از قرآن کريم........ از مجموع اين ماده ها معلوم شد
مخالفت کردن شيخين (ابوبکر و عمر) از قرآن در حضور مسلمانان يک امر خيلى
مهمى نبوده و مسلمانان نيز يا داخل در حزب خود آنها بوده و
در مقصود با آنها همراه بودند و يا اگر همراه نبودند جرئت حـرف زدن در
مقابل آنها که با پيغمبر خدا و دختر او اينطور سلوک (رفتار) می کردند را
نداشتند و يا اگر گاهى يکى از آنها يک حرفى می زد به سخن او ارجى نمی
گذاشتند. و جملۀ کلام آنکه اگر در قرآن هم اين امر
(اسم امامان) با
صراحت لهجه ذکر می شد باز آنها دست از مقصود خود بر نمی داشتند و ترک رياست
براى گفتۀ خدا نمی کردند، منتهى چون ابوبکر ظاهر سازيش بيشتر بود با يک
حديث ساختگى کار را تمام می کرد، چنانکه راجع به آيات ارث ديديد. و از عمر
هم استبعادى نداشت (دور نبود) که آخر امر بگويد خدا يا جبرئيل يا پيغمبر
در فرستادن
يا آوردن اين آيه اشتباه کردند و مهجور (بى عقل) شدند، آنگاه سُنيان نيز
از جاى بر می خاستند و متابعت او را می کردند، چنانچه در اين همه تغييرات
که در دين اسلام داد متابعت از او کردند و قول او را به آيات قرآنى و گفته
هاى پيغمبر اسلام مقدم داشتند - کشف الاسرار -
ص١٢٠-١١٩
سازمان موحدین آزادیخواه ایران
۲
ذی العقده ۱۴۳۷ - ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
|