بِسْمِ اللَّه وَ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ

 

اعدامهای زنجیره ای: نرمش با غرب و شدت با مردم؟!

چهارم آبان ماه ۱۸ زندانی سیاسی توسط نظام ولایت مطلقه اعدام شدند (۱۶ نفر در بلوچستان و ۲ نفر در کردستان)؛ و دهها زندانی عقیدتی و سیاسی دیگر نیز حکم اعدام را دریافت کرده و منتظر اجرای حکم می باشند؟! و بدین ترتیب، همزمان با اعلام سیاست نرمش با غرب و مرحلۀ جدیدی از سازش و زد و بند با دول ناتویی و مشخصا آمریکا، موج اعدامهای زنجیره ای نیز به مرحلۀ جدیدی صعود پیدا کرده است؛ تا جایی که در این چند ماهۀ ریاست جمهوری حسن روحانی شمار اعدامهای ایران تا ۱۵۰ نفر برآورد می شود؟! و حال سؤال اینست که: چرا نظام ولایت مطلقه اینچنین در برابر غرب و دُوَل ناتویی نرمش نشان می دهد و روش سازش و نرمش در پیش می گیرد؛ و لکن در برابر مردم ایران اینقدر شدت و توحش به خرج می دهد و در رابطه با آنها تنها زبان زور و اعدام را به رسمیت می شناسد؟! جواب این سؤال نزد بسیاری واضح و عیان و بدین قرار است: زورش به مردم ایران می رسد؛ اما زورش به غرب نمی رسد! و اگر مردم ایران هم زور غرب و دُوَل ناتویی را داشتند، بصورت بدیهی در مقابل آنها نیز راه نرمش و سازش در پیش می  گرفت؟! بله از نظر موحدین آزادیخواه این نظرِ عامیانه تا حد زیادی درست و بجاست، و لکن در این رابطه و برای درک این مقوله مقداری توضیح لازم است: اولا این وضعیت بیانگر «قــانون جنگل» و روابط قوا است؛ و طبعا در این میدان همۀ آنچه که دین و اخلاق و قانون و عرف و..... قلمداد می شود، فاقد معنا و قیمت می گردد و همه اش محضا برای سلطه گری است؛ سلطه ای که به شکل «قهر و زندان و اعدام» ظهور می نماید. و در این جنگل واقعی و حقیقی (که در ترازوی قدرت بوجود آمده است) سه حالت وجود دارد: حالت اول غلبۀ مطلق نظام سیاسی و مغلوبیت مردم است، حالت دوم غلبۀ مطلق مردم و شکست و سرنگونی نظام مطلقۀ سیاسی است، و حالت سوم توازن قدرت و قوا بین آنهاست. ثانیا مردم (بنابر وُسعت و کثرت) ذاتا قدرتمند و تواناست؛ و حتی قدرت نظام استبدادی نیز از خود مردم اخذ می شود! و لکن با توجه به اینکه جوامع بشری اراده و قدرت تصمیم و اتخاذ موضع را از دست می دهند (بنابر غفلت و نادانی و مسخ شدگی)، در نتیجه کاری از دستشان بر نمی آید و حتی به خدمت دشمنان خود در می آیند. و بدبختانه و بنابر همین عوامل! حتی خروجشان از دایرۀ نظام استبدادی تغییر چندانی ایجاد نمی کند؛ و بدین خاطر است که مثلا میلیونها ایرانی خارج از مملکت نمی توانند کاری انجام دهند و حرکتی ایجاد نمایند.

در جنگل ما (ایران) نزدیک به یک قرن است که مردمش تماما مغلوب و شکست خورده (دورۀ پهلوی و ولایت فقیهی) و گرفتار یک استبداد مطلقۀ تمامیت خواه شده است، و چیزی از حق و حقوق برای مردم ایران باقی نمانده است. بحدی که در نظام پهلوی و نظام ولایت فقیهی حتی لباس و زبان و آداب و معابد و..... تابع هوای مستبدین گردیده! و مردم ایران به معنای واقعی کلمه «مسلوب الاراده و بردۀ مُستبدین» گشته است. و بصورت حتم در سطح جهان! ذلیل تر از مردم ایران بسیار به ندرت یافت می شود؟! و از همین روست که موج «سرکوب و اعدام و فرار در ایران» به اوج خود رسیده و زبانزد مردم دنیا شده است؛ تا جایی که در رابطه با این مصائب اولین مملکت در عالم! بحساب می آید. و بدبختانه تا عمر این نظام وحشی (وحشی به معنای حقیقی خودش - فاقد شرع و قانون و اخلاق) طولانی تر می گردد، بر توحش و درندگی آن افزوده می شود؟! و برای مثال اگر در سال ۶۷ در مقابل عملیات مجاهدین خلق، اعدام زندانیان سیاسی بسیار هزینه بردار و اعتراض آمیز بود، اما امروزه همان کار (اعدام زندانیان) و در مقابله با مخالفان مسلح! «بدون اعتراضات چندانی» تکرار و مثل اینکه به سهولت سپری می شود؟! و این یعنی عادی و اعتیادی شدن قتل و اعدامِ مخالفان و زندانیان سیاسی. در قتلهای زنجیره ای نیز وضع بهمین مِنوال بود: آن زمان قتلهای زنجیره ای عکس العمل داشت؛ اما اگر امروزه همان کارها صورت گیرند، احتمالا (و بنابر عادی شدن جوخۀ اعدام) آب از آب تکان نمی خورد؟! و از همین روست که اعتراض و انتقاد در ایران بسیار تنزل پیدا کرده و «حکومت وحشت» به معنای واقعی کلمه جامۀ عمل پوشیده است. البته شکی نیست که غرب و دستگاه خبری استعماری با نظام ولایت مطلقه همراهی می کند؛ و مثلا حسن روحانی را حتی بیش از خاتمی تبلیغ می نمایند؟! و این در حالیست که حسن روحانی حتی اسما هم اصلاح طلب نیست؟! بگذریم از اینکه می بایست داستان اصلاح طلبیِ خاتمی مایۀ عبرت! و نتیجه گرفته شود که در این نظامِ جنگلی کاری مُیَسّر نمی شود.

چنین وضعیتی (غلبۀ مطلق نظام سیاسی بر مردم و برقراری حکومت وحشت) هر نوع اصلاح طلبی و بهبود اوضاع را محال می سازد؛ کمااینکه در دو دهه و نیم گذشته شاهد آن بوده ایم، و در غیر ایران نیز این امر صدق می کند. زیرا در چنین وضعیتی نظام سیاسی دشمن خونی مردم میشود؛ و کوچکترین روزنۀ آزادی حکومت وحشت را «متلاشی و ساقط» می گرداند. به عبارت دیگر اقتضای نظام سفاک و خونریز «زوال و نابودی» است، و به هیچ وجه اصلاح و تغییر را تحمل نمی کند؛ چونکه مردم و نظام سیاسی در برابر یکدیگر قرار گرفته و دشمن یکدیگر شده اند، و این پدیده وسیعا تجربه دار و پر سابقه است و میتوان دهها و صدها مورد برایش ذکر نمود. بنابر این در وضعیت تقابل خصمانه و پر تلفات، مسئلۀ غالب و مغلوب مطرح میشود، نه اصلاح و تفاهم و هماهنگی. و در این اوضاع و با شکست و کنار زدن نظام استبدادی، بزرگترین هنر همانا عفو عمومی و برقراری «آزادی و مردمسالاری و کثرتگرایی» است؛ و گرنه نظام استبدادی باز تولید و تجدید می شود. و اما توازن قدرت: فی الواقع توازن قدرت بیشتر در اوایل امور ظاهر می شود، و در میدان نزاع و درگیری هم میتواند تداوم پیدا می کند، و لکن با غلبۀ طرفی بر طرف دیگر معمولا توازن قدرت از میان می رود و مسئله به طرفین «غالب و مغلوب» منتهی می گردد. گرچه همیشه چنین نیست، و مثلا اگر طرف مغلوب ریشه دار و اهل مقاومت باشد، عوامل جدیدی می توانند موازین قوا را بهم بزنند و مجددا «توازن قدرت» برقرار نمایند؛ و حتی طرفهای غالب و مغلوب را عوض کنند. برای مثال در عراق نیروهای مشترک ولایت فقیهی - ناتویی توانستند مقاومت عراقی را سرکوب نمایند؛ و لکن با توجه به عمق آن مقاومت و تسلیم نشدن اهل سنت عراق، مقاومت عراقی اینبار در «تظاهرات و تجمعات اعتراضی» ظاهر گردید. و طبعا در این امر، بهار عربی و خاصتا انقلاب سوریه و اختلافِ منطقۀ کردستان با استبداد حاکم، نقش زیادی در تغییر موازین قوا بازی کرد؛ و بدین صورت مقاومت عراقی تجدید گردید.

سازمان موحدین آزادیخواه ایران

۲۳ ذوالحِجّه ۱۴۳۴ - ۶ آبان ۱۳۹۲

 

http://www.mehrnews.com/TextVersionDetail/2163301

http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem/archive/2013/october/27/article/-b20940cbf2.html

http://www.radiofarda.com/content/f12_new_record_in_iran_execution_cases/25131314.html