بسم الله الرحمن الرحیم

بقای اسکلِت عبادات و غِیاب مقاصد آنها

آنچه در صدر واجباتِ مسلمین قرار دارد، همانا «باز تولید اسلامیت و توحیدی کردن امر مسلمانی» است، بنحوی که اسلامیت و مسلمانی مطابقِ خواست الله و هدف رسالت توحیدی درآید، خواست و هدفی که در آیات قرآن به بشریت اعلام شده است. ما مسلمین و جوامع اسلامی صاحب موروثی از اسلامیت هستیم که صراحتا در هر بُعدی «تحریف و تاریخی و بی خاصیت شده» و از خواست الله و قرآن مُبین و رسول اسلام فاصله ها گرفته است؛ و حتی تفاسیر قرآن و مصادر حدیث و کتب احکام نیز مُحرّف و آلوده گردیده و «مصادری تاریخی و عُرف زده» بحساب می آیند. به عبارت دیگر، نه تنها عامۀ مسلمین از اسلام و اسلامیت فاصله ها گرفته اند (به علت اسلامیت مُحرّف و سلطۀ مستبدین و انحطاط مسلمین)، بلکه بیشترِ تفاسیر قرآن و بیشتر کتب حدیث و بیشتر احکام مسلمانی دچار آلودگی و عُرف زدگی شده اند، و از این جهت باز تولید اسلامیت و توحیدی کردن امر مسلمانی یک ضرورت اجتناب ناپذیر گشته است. اما باید توجه داشت که این امر منحصر به مفاهیم غلط یا فهم نادرست و یا غیر متناسب با زمان و مکان نیست، بلکه شامل نحوۀ تدوین علوم اسلامی و از جمله نحوۀ «تدوین تفسیر و تدوین حدیث» هم میشود که دارای اشکالات اساسی هستند، زیرا در آنجا نیز از فهم و معرفت توحیدی و از حاکمیت و زندگی توحیدی و از پرداختن به ابعاد مختلف دنیای مسلمین بسیار غفلت گردیده و این امور اساسی در حد وسیعی اِهمال شده اند. برای مثال ما کمتر تفسیری در تاریخ اسلام داریم که وجهۀ سیاسی یا اقتصادی یا اجتماعی داشته باشد؛ اما در همان حال انواع تفاسیر نحوی و فلسفی و فقهی و عرفانی و نقلی (متکی به احادیث و روایات جعلی و یا مأخوذ از اسرائیلیاتِ تورات و انجیل) و نیز باطنی و فرقه ای و کلامی (عقائد نظری) عرضه شده اند. و جالب اینکه در رابطه با این تفاسیر نظری و قرونی و آمیخته به خرافات حاشیه ها نوشته اند و آنها را چند باره نویسی کرده اند؛ و لکن به این کارها نیز اکتفاء نکرده و دست بردار آنها نشده اند! و به شیوه های مختلف به شرح و تفصیل آنها و به اختصار و خلاصه سازی آنها پرداخته اند؛ تا جایی که از آنها «یک خرمن کاغذ» ساخته اند. بگذریم از اینکه برخی علومِ به اصطلاح اسلامی (مانند فلسفه و منطقِ یونانی) بکلی غیراسلامی هستند؛ کمااینکه علمی بنام فقه اسلامی (که در بعضی احکام محصور شده است) در ذات خود تحریفی و تجزیه کنندۀ اسلامیت و مسلمانی است و باید بکلی تغییر نماید؛ چرا که اصطلاح فقه اسلامی شامل جهانشناسی و انسان شناسی و جامعه شناسی و حاکمیت اسلامی و اقتصاد اسلامی و همۀ ابعـــاد دین توحیدی است؛ و فقیه اسلام آخوند خرافه بازی نیست که عهده دار زناشوییِ عرفی و نماز بلاهدف و روزۀ بلااثر و چند امر بی خاصیت شدۀ دیگر گشته و از محل آنها ارتزاق می کند؛ بلکه فقیه اسلام قبل از هر چیز کسی است که دارای «فهم و معرفت توحیدی» و توانا به تفسیر آیات قرآن و تطبیق دهندۀ امر مسلمانی در زمان و مکان است. و این همان اسلام اجتهادی است، اسلامی که مصدر کارش آیات قرآن و سُنن مُسلم نبَوی و قوانین علمی و عقل بشری است، و بنابر مفاهیم و محتوای زنده و راهگشا «اجتهاد و قانونگذاری» میکند و در هر عصر و زمانی (جهت حرکت در صراط مستقیم توحید) نحوۀ دینداری را به بشریت مسلمان ارائه میدهد. و این کاری است که موحدین آزادیخواه دنبال آن هستند و میخواهند در سایۀ «اسلام اجتهادی»، دینداری توحیدی و زندگی نوین اسلامی را جامۀ عمل پوشند.

عبادات و مراسمات اسلامی (نماز، روزه، زکات، حج، خیرات، اعیاد و........) و اَبعادِ روحی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، و تربیتی آنها: بسیارند مسلمانانی که به ادعای خود از عبادات (آداب و مراسمات اسلامی) غافل نیستند و آنها را مُرتب بجا می آورند؛ و اما علیرغم زحَماتی که در این راستا مُتحمل می شوند، لکن نتیجۀ ملموسی از آنها نمی گیرند و در هر بعدی که در نظر بگیریم بهرۀ اندکی از آنها نصیب شان می گردد. و با توجه به اینکه خودشان هم این واقعیت را می پذیرند و اکثرشان اهداف و مقاصد عبادات را حتی مدنظر ندارند! طبیعی می نماید که اَدای این آداب و مراسمات مایۀ تغییری (روحی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، و تربیتی و.......) نشود؛ و بنابر عدم درک معنا و مقاصدشان ناچارا و بصورت توهم آمیز آنها را به «عالم غیب و روز آخرت!» مُحوَّل می کنند. و این در حالیست که عبادات و آداب و مراسمات اسلامی برای ساخت فرد اسلامی و جامعۀ اسلامی و روابط اسلامی و فرهنگ اسلامی و اقتصاد اسلامی و....... در همین دنیا وضع و واجب شده اند. اینست که ایمان به «ضرورت اِعمال و نحوۀ اجرای آنها» اصلی بسیار کلیدی است، و در غیاب آن، احکام اسلامی و اِعمال و اجرای آنها خشک و بی روح و حتی بلامعنا و خنثی می گردند، غیابی که متأسفانه قرنهاست در میان مسلمین و جوامع اسلامی پدیدار و احکام اسلامی را بجای راهگشا بودن! به باری بر دوش مسلمین تبدیل کرده است، تا آنجا که احکام اسلامی خِلاف حکمت وجودیشان گردیده و عاملی برای گریز از اسلامیت گشته اند. بنابر این، ایمان به ضرورت اِعمال احکام و توجه به زمان و مکان اجرای آنها (جهت تغییر و تأثیر)، همانند ایمان به وجود احکام اسلامی واجب و حتمی است، و بدون این دو اصل احکام اسلامی به ثمر نمی رسند و مقبول الله واقع نمی شوند. پس اَدای احکام اسلامی زمانی مقبول و مورد رضای الله قرار می گیرد (و صاحبانشان در روز قیامت از آنها بهره مند می شوند) که در همین زندگی و جهت تحقق اهداف توحیدی مؤثر و مفید واقع شوند و مشخصا در «وضع و حال مسلمین» نقشی ایفاء نمایند؛ نه اینکه بی اثر و بی نتیجه که هیچ! بلکه «حَرَج و سربار» گردند و حتی خود مسلمین از وجودشان و بی معنایی شان هراسان و به تنگ آیند. بگذریم از اینکه این عبادات و مراسماتِ تُهی شده و خارج گشته از موقعیت و مُحتوای اولیه  «نماد اسلامیت و مسلمانی» شده اند؛ و هر کسی آنها را بجا نیاورد مسلمان بحساب نمی آید؟! و به تأکید این بدترین نوع تلقی و تفهیم این عبادات و مراسمات است. غافل از اینکه بسیارند کسانی که صرفا جهت خلاص شدن از این آداب و مراسماتِ «پر مشقت و بلا اثر» نسبت به دین اسلام بی علاقه میشوند. و طبعا از نظر موحدین آزادیخواه چنین کسانی احیانا بر حق هستند؛ چرا که آنها تصور مشخصی از دین اسلام و از عبادات و مراسمات آن و از معنا و کاربُرد آنها نداشته و ندارند. و داستان آنها شبیه داستان بیشتر مسلمانانی است که شب و روز و همیشه صدها آیۀ قرآنی و قوانین توحیدی را زیرپا می گذارند و خمی هم به ابرو نمی آورند، آیات و قوانینی که از بعضی شان مطلع بوده و از بسیاری هم حتی اطلاع پیدا نکرده اند؛ و این نشد مسلمانی. و خلاصه از عبادات و مراسمات توحیدیِ اسلام بیشتر «اسکلتی بلا خون و گوشت» به مردم رسیده و روح و اهداف آنها در حد وسیعی اِهمال و فراموش گشته است؛ اسکلتی که برای عامۀ بشریت حلاوت و جذابیتی ندارد؛ و حتی بیشتر مسلمانان نسبت به آنها دچار تقصیر و کوتاهی می شوند و نمی دانند در این رابطه چه کنند و چگونه رفتار نمایند.

بلااثری و مشکل گشتن اَدای «عبادات و مراسمات اسلامی» از دو حال خارج نیست: یا مسلمین آنها را بنابر ماهیت و مُحتوای خودشان (و همچنین صورت و ظاهری در خور) بجا نمی آورند و صرفا به اَدای عرفی و بلا رغبت و بلا ابتکار آنها می پردازند، و یا اینکه ذاتا و ماهیتا بُرد و اثرشان (در طی زمانها) از بین رفته و بی خاصیت شده اند. و این بدین معناست که عبادات و مراسمات اسلامی تدریجا به آداب و مراسمات «عَقیم و سُنتی» بَدَل گشته و از مُحتوی و اثرات اولیۀ خود و حتی صورت و ظاهری جذاب و خوشایند خالی و تهی شده اند. در رابطه با این موضوعِ اساسی (که تا حال لاینحل باقی مانده) باید گفت: همانطور که عدم کارآمدی این عبادات و مراسمات امری مسلم گشته است، عدم درک و فهم آنها و انتظاراتِ غلط و بیجـا از آنها نیز همانند روز روشن است. به عبارت دیگر، بیشتر مسلمین نمی دانند که برای چه چیزی و برای تحقق چه امری به عبادات و مراسم اسلامی می پردازند و زحمت اَدای آنها را متحمل می شوند؟! تا جایی که حتی بسیاری از مردمان مسلمان «ســؤال و جــواب» در رابطه با چرایی اَدای آنها را چندان دوست ندارند و میخواهند اوضاعشان مجهول! بماند. اما نه بخاطر اینکه آنها را زیاد مقدس می دانند؛ بل بخاطر اینکه در عبور از مجهولات و رسیدن به معلومات با «وظایف دیگری!» روبرو نشوند؛ و تنها می گویند آنها را برای خدا!!! انجام می دهیم. و اما جالبتر اینست که در مراحلی از تاریخ اسلام (و خاصتا در مناهج صوفی گری) بنابر اینکه نتوانسته اند معنایی برای عبادات و مراسماتِ تکراری و بلاهدف بیابند، بدین نظر افتاده اند که بگویند «اَدای آنها خاصّ عَوام النّاس است»؛ و بدین بهانۀ شریعت گریزانه خواسته اند که خود را از این اَعمالِ تُهی شده و بلااثر معاف سازند و به اختصار از کنار آنها بگذرند. این وضع در رابطه با ابعاد دیگرِ دینداری عامیانه و سنتی هم صدق می کند، و بطور کلی سعی می کنند که زیاد وارد «عمقِ دیانت» نشوند؛ عمقی که بصورت طبیعی آنها را به میدانهای اساسی تر می کشاند. بنابر این، وقتی که امری اَداء و اجراء می شود، لکن عاملانش نه دلیل اَداء و اجرای آن را می دانند و نه به نتیجه و سرانجام آن می اندیشند (هر امری که باشد)، چگونه میتواند اثرگذار باشد و در جسم و جان فرد و اجتماع «تغییر و تحَوُّل» ایجـاد نماید؟! چنین چیزی امکان ندارد، همانطور که بلااثری آنها را (علیرغم وجودی بی مُسمّی) با چشمان خود می بینیم. پس وقتی که مردمانی وارد عمق اموری نمی شوند، دیگر نمی توان از ماهیت و شکوفایی و پوسیدگی آنها صحبت کرد، و عبادات و مراسمات اسلامی هم از این دسته اند، چرا که ماهیت و اهدافشان بکلی مجهول مانده و بلا سیرت و صورت گشته اند، همانطور که وضع بیشتر امور چنین میباشد. و طبعا حاصل «اینهمه اِهمال و بی توجهی» ظهور جوامع جاهلی خواهد بود؛ و هر اسمی که بر چنین جوامعی بگذاریم صرفا اسمی بی مُسمّی خواهد بود و حقیقتی را منعکس نمی سازد.

چرایی عبادات و مراسمات

در هر عبادت و مراسمی دو هدف و مقصد نهفته است: الف - هدف و مقصد اول در هر مراسم و عبادتی عبارتست از «تثبیت و ترقی اسلام و مسلمین»؛ بدین معنا که هم اسلام و اسلامیت طرح و ترویج می شود، و هم مسلمین در سایۀ اداء و اجرای آنها اسلامیت و مسلمانی شان محکمتر و راسختر می گردد. در این هدف و مقصد زیربنایی، اصل بر استقرار عبادات و مراسمات اسلامی به مثابۀ راه تثبیت و توسعۀ اسلامیت است، لکن چنین امری زمانی ممکن می گردد که عبادات و مراسمات اسلامی بنابر «اهداف و مقاصد خود» عملی و جاری شوند، نه اینکه از مُحتَوی خالی گردند و صرفا اسکلت و بدنۀ تُهی شدۀ آنها محفوظ و  هکذایی تکرار و ادامه پیدا کنند، همانطور که قرنهاست چنین سرنوشتی پیدا کرده اند و در حد وسیعی خنثی و بلا اثر گشته اند. ب - اینجاست که هدف و مقصد دومِ عبادات و مراسمات اسلامی (به مثابۀ روش حفظ مُحتوای عبادات و مراسمات) ظاهر می شود و ضرورت آن هویدا می گردد، و اِهمال و نادیده گرفتن آن بکلی خطرناک بوده و خانه را از پای بست ویران می سازد، و آن اینست: هر عبادت و مراسمی «در محل و موقعیت خاصی» معنا می دهد و در همان وضعیت مؤثر و ثمربخش واقع می گردد، زیرا اهداف و مقاصدِ نهفته در هر عبادت و مراسمی برای موقعیت های خاصی وضع شده اند و در همانجا بُرد و معنا پیدا می کنند (یعنی در متن دینداری اسلامی). و در نتیجه هر کسی نمی تواند آنها را اداء و بجا آورد، بلکه اَداء و اِعمال آنها مُختص مسلمانان ملتزم و مُتمسِک به کل اسلامیت و دارندگان خط و منهج اسلامی است. بدین ترتیب، هر عبادت و مراسمی که خارج از محل و موقعیت خود قرار گیرد و توسط کسانی که فاقد خط و منهج اسلامی هستند اَداء شود، اکیدا بی معنا و بلا هدف می گردد، و ارزش اَداء و اِعمال آنها (اگر ریاکاری و دورویی نباشد) حداکثرش در محدودۀ «آداب و مَناسک عرفی» واقع شده و وجهۀ دینی و توحیدی را از دست میدهد و نفعی به اسلام و مسلمین نمی رساند. و البته در صورت ابتذال و بی معنا شدنشان، بحـال اسلام و مسلمین مُضر و مُخرب و حتی مایۀ بدنامی می شوند. در این رابطه اگر نماز را مثال بیاوریم می گوییم: نماز اسلامی باید توسط مسلمین و مُلتزمین به آیات و قوانین توحیدی و در مسجد (یا در خانه و مکان پاک) و به صورت جماعت برگزار شود، و مشخصا نمازِ معنادار و هدفدار باید اهداف و مقاصد نهفته در سورۀ فاتحه را (که بعد نظری و عقیدتی نماز است و محور این مراسم عالی بحساب می آید) برآورده سازد. و سوره ای که چهار بخش اصلی در آن قابل ملاحظه است: ۱- تــوصیف و تمجیدِ الله و اعتراف به تــوحید صفات و تــوحید ربوبیت و تــوحید الوهیت. ۲- اعلام آمادگی متحدانه و اطاعت جمعی از الله و عدم اطاعت و استعانت از غیر او. ۳- طلب هدایت و راست رَوی و آرزوی واقع شدن در صراط مستقیم توحید و اسلامیت. ۴- طلب هم مسیری با صالحان و آرزوی واقع نشدن در وادی کفر و گمراهی. و خاصتا اینکه نماز معنادار و هدفدار (و تعقیب کنندۀ مفاهیم و مقاصد سورۀ فاتحه) عبارتست از «مراسمی ضروری نه تکراری و خسته کننده»؛ همانند نماز رایجی که حتی ایمانداران هم نمی دانند که چرا آن را اداء و برگزار می کنند (مراسمی که بالاخره وقت گیر است و زمینه ها و امکانات خود را می طلبد). و طبعا مُختصات نمازِ معنادار و هدفدار تفصیلا در آیات قرآن ذکر و تأکید شده است.

بدیهی است که سایر عبادات و مراسمات اسلامی نیز همین وضعیت را دارند، و هر یک در مکان و موقعیت خودش معنا و مقصدی را می رساند: رمضان و روزه داری یک مراسم توحیدی و مشترک و بیانگر ارادۀ انسانِ مسلمان و آمادگی اطاعت امتِ اسلام از الله و معبود یکتا و جهت تحقق انضباط دینی است. و این در حالیست که این رمضان و روزد داری مشکل گشا با توجه به غیاب «اهداف و مقاصدش» امروزه حتی به مشکلی برای مسلمین! تبدیل شده؛ و عید رمضان فی الواقع جشن پایان آن بحساب می آید؟! و خوب این نشد رمضان و روزه داری. همچنین حجّ و عُمره که عبارتست از تجمع و گردهمایی سالانۀ جوامع اسلامی و به واقع «تجدید بیعت با اسلام و اسلامیت» در جوار مسجد الحرام و خانۀ کعبه و در میان کل امت اسلام بحساب آید، امروزه بنابر اهداف توحیدی اش برگزار نمی شود، و مقاصد این تجمع بزرگ تماما فراموش گشته است. و بهمین علت انبوه مردمی که در مکه و مدینه و مسجد الحرام تجمع میکنند و دور خانۀ کعبه طواف مینمایند امتی را تشکیل نمی دهند، و  بواقع در آنجا نیز بیشتر حُجّاج دنبال اهداف شخصی خود بوده و حتی آخرت را نیز مُنفردا می جویند؟! و در کلیت خودش اَدای این مراسم پر خرج و پر مشقت چیزی را بر وضع حُجّاج و جوامع اسلامی اضافه نمی کند. بگذریم از اینکه بیشتر این عبادات و مراسمات توسط مردمان سنتی و خاصتا افراد پیر و از کار افتاده اِعمال می شود. بدیهی است که مسئلۀ زکات هم بسیار آشفته و بی هدف شده است: اولا مُختص اقلام و مواد غذایی قرون ماضی شده است؛ ثانیا (و بهمین علت) این امر اسلامی و این طرح اقتصادی راهگشا بیشتر در روستاها جاری میشود و گویی محدودۀ پرداخت زکات دامداری و زراعت است. و ثالثا (و شاید از همه بدتر) نحوۀ پرداخت آنست و کسی آن را سرپرستی نمیکند؛ و معلوم نیست که صرف چه چیزی می شود و طرح و برنامه ای هم برای صرف آن وجود ندارد؟! و بدین خاطر حتی در کمتر روستایی اثرات و برکات زکات (مثلا در آبادانی روستاها) قابل مشاهده است. و خلاصه زکات بنابر اهداف و مقاصد توحیدی پرداخت نمی شود و از محل و موقعیت خود خارج شده است، و بیشتر بعنوان «مال حرامی» نگریسته می شود که به هر قیمت باید آن را از کل اموال (و نه از درآمد سالانه!) بیرون کرد و از شر آن و بار روحی و عرفی اش خلاص گردید. و اینکه چنین کار وسیع و بزرگی چه اثر و تأثیری در میدان اسلامیت بجا میگذارد کمتر مورد توجه قرار می گیرد، و متأسفانه بیشتر به جیب کسانی می رود که مستحق آن نیستند و معمولا هدر می رود. و روی همین اساس تا افراد و جوامع سنتی کمتر می شوند، پرداخت زکات هم ضعیف تر و حیله گری نسبت به آن وسعت بیشتری پیدا میکند. طبعا وضعیت خَیرات و نفقات نیز بهمین صورت است و از محل و موقعیت خودش خــارج شده است. در حالی که خیرات و نفقات در محل و موقعیت خودش معنا و مفهوم بسیار وسیعی دارند و تأثیر بسیار اساسی روی زندگی و روابط مسلمین و اقتصاد جوامع اسلامی بجا می گذارند، خیرات و نفقاتی که نه منت بار و آزار دهنده باشند؛ و نه بر اساسِ: «تو نیکی کن و در دجله انداز، که ایزد در بیابانت دهد باز» اداء شوند. در رابطه با اعیاد اسلامی هم (که بسیار مهم و اساسی هستند) زیاد می توان بحث کرد، اعیادی که اوضاعشان بکلی از ماهیت و مسیر خودشان خارج شده است: سنتی ها آنها را خشک و بی رمق کرده و جریانات غیر اسلامی هم (که هدفشان زوال اسلام و اسلامیت است) در پی ابتذال حداکثر آنها هستند و مناسبات بزرگ اسلامی را به «ایام فسق و فجور» تبدیل کرده اند. و فی النهایه مخرج مشترک همۀ عبادات و مراسمات اسلامی را میتوان در چند قاعده چنین بیان کرد: عبادات و مراسمات اسلامی بنابر «ضرورت و مشکل گشایی» و به مثابۀ «مُحرک مسلمین و تثبیت اسلامیت» تشریع و ترسیم شده اند، و لکن «اِحراج و تضییق حیات» در تضاد با همۀ عبادات و مراسمات اسلامی قرار دارد.

ماهیت دین داری توحیدی

آیات زیادی در قـرآن وجود دارد که ماهیت دینداری توحیدی و حکمتِ احکام اسلامی را تبیین میکنند و به شیوۀ بلیغ و رسایی مواضع اسلامی را به نمایش می گذارند، آیاتی که اساس دینداری توحیدی را تشکیل میدهند و مبنای افکار و عقاید اسلامی بحساب می آیند، و این آیات جزو آنها میباشند: لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ. اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (بقره - ۲۵۷ و ۲۵۸): «در قبول و پذيرش دين اسلام اِکراه و اجبارى وجود ندارد، و به تحقيق راه رشد و تکامل (توحيد) از ضلالت و گمراهى جدا و مشخص شده است، بنابراین هر کسی که منکر طاغوت و نیروهای شیطانی شود و به الله ایمان بیاورد، به دستگیرۀ مطمئنی چنگ زده که قابل شکست و اِنکسار نیست، و الله بسیار شنوا و داناست. الله یاور و پشتبان ایمانداران است، آنها را از جهل و تاریکی به نور و روشنایی (توحید و اسلامیت) می رساند. و اما کسانی که کافر و منکر شده اند، یاور و پشتبانشان طاغوت و شیاطین است، طاغـوت و شیاطینی که آنها را از نور و روشنایی به جهل و تاریکی (کفر و عداوت) می برد، آنها اهل جهنم هستند و در آن ماندگار خواهند شد». این تعلیمات توحیدی (به مثابۀ بنیادهای اسلامیت) خلاصۀ رسالت انبیاست و چند اصل اساسی را نمایان می سازند:

اولا آشکارا اعلام می شود که در قبول و پذیرش دین اسلام اکراه و اجباری وجود ندارد، زیرا ایمان و عقیدۀ توحیدی به زور و اجبار بوجود نمی آید، و زور و اجبار در تضاد با ایمان و اعتقاد است (هر ایمان و اعتقـادی). و این یعنی ایمان و دینداری توحیدی باید روی اختیار و انتخاب قرار گیرد، تا معنای واقعی پیدا کند. و این آیه نیز همین اصل را تأکید مینماید: وَ لَوْ شَاء رَبُّكَ لآمَنَ مَن فِي الأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ (یونس - ۹۹): «اگر الله می خواست و اراده و قانون الله اقتضاء می کرد، همۀ آنهايی که روى زمين هستند ايمان مى آوردند {اما اراده و قانون الله بر آزادى ذاتى و توان انتخاب بشریت قرار گرفته و چنین اقتضایی وجود ندارد)، حــال آيا شما مردم را وادار و مجبور می سازى که ايمان بياورند و جَبرا و کَرها مسلمان شوند؟!».

ثانیا در این تعلیمات اساسی تصریح میشود که دین توحیدی اسلام راه رشد و نجات است و از مناهج و روشهای انحرافی و گمراه کننده و شرک آلود و تبعیض گر و...... جدا و مشخص شده است، و هر کسی با آزادی خود میتواند داخل آن گردد و در این میدان نیازی به زور و اکراه وجود ندارد. و طبعا در همان راستا تأکید میشود که راه توحید و اسلامیت چیزی نیست که حقانیت آن جای تردید و نگرانی باشد، بلکه راه و روش خالق جهان و راه و روش دنیا و آخرت و راه روشی است که «شکست و اِبطالی» برایش متصور نیست، و بدین شیوه میخواهد مؤمنانِ به توحید و اسلامیت را مطمئن و خاطر جمع سازد. و در آیۀ دیگری این اطمینان بخشی چنین ابلاغ شده است: أَنِّي لاَ أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ (آل عمران - ۱۹۵): «به تأکید ضايع نمیکنم و بهدر نمی دهم عمل هيچ يک از شما عمل کنندگان را ، چه مرد باشد چه زن، و شما جزو همديگر و یار و یاور یکدیگر می باشید».

ثالثا در این تعلیمات توحیدی الله یاور و پشتبان ایمانداران معرفی می شود، یاور و پشتبانی که آنها را از تاریکیِ جهل و شرک بسوی نورانیت (عقل و علم و اخلاق) رهنمون میسازد و آنها را در سایۀ رسالات توحیدی و قوانین الهی به خیر و سعادت دنیا و آخرت می رساند. و اما عکس آن، یاور و پشتبان کفار و منکرین «طاغوت» معرفی می شود؛ طاغوتی که همۀ بتهای زنده و مرده را شامل میشود و کارش اینست که کفار و منکرین را در تاریکی جهل و شرک و کفر اندازد و آنها را خسر الدنیا و الآخرة گرداند. و قرآن حکیم در آیات دیگر نیز این دو روشِ «توحیدی و طاغوتی» را چنین بیان می دارد: وَ مَا يَسْتَوِي الْأَعْمَىٰ وَالْبَصِيرُ، وَلَا الظُّلُمَاتُ وَلَا النُّورُ، وَلَا الظِّلُّ وَلَا الْحَرُورُ، وَمَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَن يَشَاءُ وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِي الْقُبُورِ (فاطر - ۱۹ و ۲۰ و ۲۱ و ۲۲): «کــور احمق و بینــای با بصیــرت برابر نیست؛ کما اینکه تاریکی ها و روشنایی ها برابر نیستند، کمااینکه سایۀ خنک و گرمای سوزان یکسان نمی باشد، و بهمین صورت زندگان و مردگان هم برابر نیستند. همانا که الله پیام خود را به گوش هر کسی که اراده کند می رساند، و لکن شما نمیتوانید پیام توحیدی خود را به گوش مُردگان و اهل قبور برسانید». و طبعا منظور از مردگانِ ناشنوا در اینجا پیروان طاغوت (ارباب متفرقه) و کسانی است که کور و ناشنوا و بی خاصیت شده و همانند اهل قبور گشته اند.

در رابطه با حکمت احکام اسلامی مُحتوای آیۀ ۶ سورۀ مائده بسیار راهگشا و اساسی است: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَإِن كُنتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَإِن كُنتُم مَّرْضَىٰ أَوْ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِّنكُم مِّنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُم مِّنْهُ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُم مِّنْ حَرَجٍ وَلَٰكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ: «ای اهل ایمان و اسلام، وقتی که برای نماز اقدام کردید {و بسوی آن روان شدید}، صورتهای خود و دستهای خود را تا مرفق بشویید، و سرهایتان را مسح نمایید، و پاهایتان را نیز تا کعبَین بشویید، و در صورت داشتن چرک و ناپاکی آن را پاک و تمیز نمایید. و اگر مریض یا مسافر بودید یا کار دستشویی داشتید و یا اینکه با زنان رابطه برقرار کردید و لکن آبی نیافتید، آنگاه از راه خاکِ پاک نیت آب نمایید و آن را به صورتها و دستان خود بمالید. {و بدانید} که الله نمی خواهد شما را دچار حرج و سختی کند، و لکن میخواهد شما را پاک و تمیز نگه دارد و نعمت خود را بر شما تکمیل نماید، تا بلکه شکرگذار شوید». و اما متأسفانه همین احکام توحیدی و تمیز دهنده (بجای تطهیر و بهداشت مسلمین) نه تنها مایۀ زحمت و حرج در زندگی آنها شده؛ بلکه سر از خرافات درآورده اند؛ و خاصتا موضوع رابطۀ زناشویی از محدودۀ تطهیر و بهداشت عبور کرده و مایۀ نجس شدن انسانها پنداشته می شود؟! و خوب این بدین معناست که این عبادات و مراسمات در جای خود و به معنای واقعی خود اداء نشده اند، و بدیهی می نماید که مورد رضای الله واقع نشوند، چون زحَمات تحمل شده ثمرۀ خود را به بار نیاورده است. همچنین آیۀ ۲۱۹ سورۀ بقره «قـاعدۀ احکـام اسلامی» را با مثالی بسیار واضح چنین بیان می کند: يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ: «در رابطه با میخوارگی و قماربازی از تو سؤال میکنند؛ بگو که در آنها گناهی بزرگ و همچنین منافعی برای مردم وجود دارد، و لکن گناه و خباثت آنها بیش از سود و منافع آنهاست. کمااینکه از تو سؤال میکنند که چه چیزی را انفاق نمایند؟ بگو عفو و بخشش را انفاق نمایند. اینچنین الله {جل شأنه} آیات و احکام خود را برایتان تبیین مینماید، باشد که مایۀ تفکر شما گردد». و طبعا این قاعده (خیر بیشتر یا شرِّ بیشتر جهت تحریم و تحلیل) مُختص میخوارگی و قماربازی نیست، بلکه امری عام و فراگیر است و مسائل بسیاری را در بر می گیرد و در رابطه با موضوعات زیادی مطرح شده است، و این آیات مثالهای دیگری در بیان این قاعدۀ اساسی هستند: مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا (بقره - ۱۰۶): «هیچ آیه و قانونی را منسوخ یا ترک نمی کنیم الا اینکه بهتر از آن یا همانند آن را {در تأثیرگذاری} جانشین آن می سازیم». و این همان راه رشد و تکامل یابندۀ توحیدی است، راه و روشی که نه گذشته را نفی و انکار میکند، و نه در گذشته محصور و خلاصه می شود، بلکه گذشته را می پذیرد و بعدا بجای مطلق کردنش آن را تکمیل و بهتر می سازد و برای ادوار و مراحل جدید قوانین راهگشاتر ارائه میدهد. همچنین آیات ۱۶ و ۱۷ سورۀ اعلی قاعدۀ فوق الذکر را در امر سنجش دنیا و آخرت بکار می گیرند، و بنابر خیر و منافع بیشتر، آخرت را بر دنیای کنونی و فانی ترجیح میدهند، و لکن اهل کفر و انکار خلاف آن عمل میکنند: بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا، وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَىٰ (اَعلی - ۱۶ و ۱۷): «بل شما حیات دُنیَوی را پی گیری و دنبال می کنید {و دنیوی شده اید}؛ در حالی که حیات اُخرَوی بهتر و باقی تر است». و خلاصه اینکه: همۀ قوانین توحیدی و هر یک از احکام و عبادات اسلامی معنا و حکمت خاصی دارند و برای اهداف و مقاصد مشخصی وضع و نازل شده اند، و حقیقتا آیۀ عظیم و فراگیر ۱۷۷ سورۀ بقره کل مسئله را برای بشریت روشن می سازد: لَّيْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَٰكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ: «خوبی آن نیست که بسوی شرق یا غرب {این طرف و آن طرف} رو بگردانید؛ بلکه خوبی آنست که کسی به الله و روز آخرت و ملائکه و کتاب {قانون الله} و رسولانِ الله ایمان بیاورد. همچنین خوبی آنست که به صورت محبت آمیز مال و دارایی را به نزدیکان و یتیمان و بیچارگان و مسافرانِ گرفتار و گدایانِ مُحِق و در راه آزادی بردگان ببخشاید، و نماز اقامه کند و زکات اموالش را بپردازد، و وفاداری به عهد و پیمان، وقتی که عهد و پیمان می بندد، و صابرانِ روزهای سختی و ضرر همان صادقان و راستگویان و اهل تقوی و انضباط دینی هستند». آری، کافی بود که مسلمین همین چند آیه را در جای خود و بنابر مُحتوایشان اعمال نمایند؛ و آنگاه بر همگان عیان می شد که آنها «اشرف اُمَم» هستند و مُستحق مقام خلیفة اللهی بر روی ارض می باشند.

عبادات و دینداری توخالی

زمانی که ماهیت و مُحتَوای دین و دیانت فراموش می گردد و تنها اَسمــاء و مراسماتِ بلااثر و فاقد پیام و رسالت باقی می ماند، پدیدۀ «عبـادات و دینداری تـوخالی» ظاهر میشود. و اما چنین پدیده ای با توجه به خالی شدن و بی مُحتوی گشتن دین و مراسمات آن بیشتر در میان کسانی یافت میشود که هنوز سنتی و عرفی هستند و بنابر سُنن آباء و اجدادی یا منافعی که با آن گره خورده اند پی گیر آن هستند. البته طرح و ترویج ادیان و مذاهب باطله هم (که توسط سیاسیون استبدادی - استعماری دامن زده می شود) یک پدیدۀ مشابه است، با این تفاوت که: در پدیدۀ عبادات و دینداری توخالی چاره در بازگشت به اصلِ دین و مُحتَوی دار کردن مُجدد دینداری است، اما در ادیان و مذاهب باطله اصل بر حفظ اَسماء و مراسمات توخالی و عدم عمیق شدن و بازگشتن به اصل و اساس می باشد، زیرا تعمق و بازگشت به اصل و اساس ادیان و مذاهب باطله مایۀ زوال و ابطال آنها می گردد. بر عکس دین توحیدی اسلام که تنها با تعمق در آن و بازگشت به اصل و اساس آن معنادار و نجاتبخش می شود. و حال به آیاتی در رابطه با عبادات و مراسمات توخالی و «دینداری حرفی» توجه نمایید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنتُمْ سُكَارَىٰ حَتَّىٰ تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ (نساء - ۴۳): «ای کسانی که ایماندار شده اید، به نماز نزدیک نشوید در حالی که مَست و سُکران هستید؛ تا اینکه بدانید در نماز چه میگویید». بله، یک فرد مَست و بهم ریخته نه تنها نباید نماز بخواند، بلکه نباید به آن نزدیک هم بشود. بگذریم از اینکه بعدا میخوارگی در قرآن (همراه با مفاسد دیگر) بکلی حرام و امری شیطانی اعلام گردید. و پیام این آیۀ صریح اینست که نماز و همۀ ارکان و حرکاتش باید برای نمازخوان مفهوم و معنادار باشد و باید بداند چه میگوید و چکار میکند. حال اگر کسی نماز بخواند اما نداند چه میگوید و چکار میکند (چه بنابر مستی، چه بنابر اضطراب و ناامنی، و چه بنابر جهالت و نادانی و.......) نمازش قابل قبول نیست و در جای خود واقع نمی شود. همچنین قرآن حکیم در آیات دیگری نمازگزاران غافل را شدیدا مورد نقد قرار داده و این نوع نمازگزاران را قویا سرزنش کرده است؛ و بعد از هشدار و برشمردن صفات ضد تــوحیدی آنها چنین روشنگری می کند: فَوَيْلٌ لِّلْمُصَلِّينَ، الَّذِينَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ، الَّذِينَ هُمْ يُرَاءُونَ، وَيَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ (ماعون - ۴ و ۵ و ۶ و ۷): «پس وای بحال نمازگزاران، همان کسانی که نماز خود را به بازی می گیرند و آن را سبک می شمارند، همان کسانی که ریاکاری میکنند و مردم را از خیرات و نفقات باز میدارند». و جالب اینکه آیات قرآن در رابطه با نماز مشرکین و کفار مکه (در مسجد الحرام) هم موضع گیری کرده و نماز آنها را بکلی فاقد ارزش و اعتبار میداند و آن را زیر عنوان «مُکاء و تصدِیه» تماما رد و انکار کرده است؛ چرا که نه تنها در راه توحید نیست، بلکه در میدان شرک و خرافه پرستی و در مقابله با رسالت تــوحیدی انجام داده میشود. و این قضیه در این نص قــرآنی چنین منعکس شده است: وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِندَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَاءً وَتَصْدِيَةً فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ (انفال - ۳۵): «نماز مشرکین و کفار در مسجد الحرام چیزی نیست جز تصفیر و تصفیق و سر و صدای بی نتیجه! پس بچشید عذاب را بخاطر روش تکفیر و انکاری که در برابر رسالت توحیدی داشتید». و طبعا داستان مسجد ضِرار نیز در همین راستا قرار می گیرد، مسجدی که جهت مقابله با دین توحید و مسلمین عَلَم شده است؛ در حالی که عَلَم کنندگانِ کذابش اهل کفر و انکار بوده و صرفا برای عبور از اسلامیت و عدم اطاعت از رسول و تفرق مسلمین به آن دامن زده اند؛ و قرآن مُنزَل در این رابطه چنین روشنگری می کند: وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا وَتَفْرِيقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَادًا لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَلَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَىٰ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ (توبه - ۱۰۷): «و کسانی که مسجدی مُضر و کافرانه و برای تفریق مسلمین بناء کردند و میخواهند آن را مرکز دشمنان جنگی سابقه دار الله و رسول قرار دهند، سوگند می خورند که ما بجز خیرخواهی نیت دیگری نداریم؛ و لکن الله شاهد است که آنها کذاب و دورغگو هستند».

در رابطه با نماز و نَفَقاتِ منافقین هم خوبست آیاتی ذکر شود، آیاتی که تصریح میکنند که صِرف نمازخوانی و خیر و انفاق مشکلی را حل نمیکند، زیرا در دینداری توحیدی باید عبادات و مراسمات بنابر ماهیت و مُحتوای خود و در محل و موقعیت خود انجام داده شوند؛ نه اینکه کسی منافق باشد و نمازخوانی کند یا بخواهد حیله گرانه خیر و انفاق نماید؟! و آیات زیر این قضیه را بیشتر تـــوضیح می دهند: وَ مَا مَنَعَهُمْ أَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لَا يَأْتُونَ الصَّلَاةَ إِلَّا وَ هُمْ كُسَالَىٰ وَ لَا يُنفِقُونَ إِلَّا وَ هُمْ كَارِهُونَ (توبه - ۵۴): «چه چیزی مانع تقبل و پذیرش نفقات و خیرات آنهاست، جز اینکه آنها به الله و رسولش کافر هستند؟! و آنها کسانی هستند که تنها از روی کسالت و تنبلی در نماز حاضر می شوند (بدون رغبت و انگیزه)، و تنها از روی اکراه و اجبار خیر و انفاق می کنند». واقعا بسیار جالب است! یعنی بنابر نص قرآن کسی ممکن است کافر و منافق باشد و در همان حال خیر و انفــاق نماید؛ پدیده ای که طبعا در صـــدر اســلام وجود داشته و حالا هم به وفور مشاهده می شود و افراد و جریانات بسیاری جهت زیر سلطه قــرار دادن مسلمین به نام خیرات و نفقات به آنها پول و کالا می دهند (البته از منابع ممالک اسلامی)، و بسیاری از مسلمین هم متأسفانه توجه نمی کنند و جیره خوار دشمنان اسلام و مسلمین می شوند. آیۀ دیگر در رابطه با عبادات منافقانه (همراه با صفات منافقین): إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ وَإِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلَاةِ قَامُوا كُسَالَىٰ يُرَاءُونَ النَّاسَ وَلَا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِيلًا (نساء - ۱۴۲): «همانا منافقین کسانی هستند که میخواهند الله را فریب بدهند؛ درحالیکه آنها در دام الله گرفتارند! و هنگامیکه به نماز می ایستند بی شوق و رمق هستند، اینها در برابر مردم ریاکاری میکنند و بسیار کم یاد الله میکنند». بله، نفاق بازیِ این دستجات بی ایمان و فرصت طلب (که نان به نرخ روز می خورند و به چیزی ایمان ندارند) در آیات متعددی و از جمله در آیۀ ۱۱ از سورۀ حج آشکارا بیان شده و در رابطه با آنها فرقی بین ماضی و زمانۀ ما مشاهده نمی شود (بر خلاف کسانی که تصور میکنند دینداری در گذشته وسیعتر بوده و در این عصر مادیگری بیشتر شده است)؛ و نص این آیه بدین قرار است: وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَىٰ حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَىٰ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةَ ذَٰلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ (حج - ۱۱): «کسانی از مردم الله را حرفی و توخالی پرستش می کنند؛ بنحوی که اگر خیری به آنها رسید در میدان دینداری اطمینان پیدا میکنند؛ و اگر در این مسیر دچار سختی و امتحانی شدند؛ منقلب و آشفته می گردند؛ آنها بازندۀ دنیا و آخرتند؛ و این شکستی بسیار روشن است». و طبعا آنها کسانی هستند که شکست و پیروزی و واقع شدن در جبهۀ قدرتمندان برایشان اصل و اساس است و نزد آنها حق بودن و باطل بودن ارزشی ندارد؛ و آنچه در رابطه با ایمان و حق و باطل می گویند دروغی بیش نیست، و به تعبیر قرآن صرفا افواه و هوایی است که از دهانشان خارج می شود: كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِن يَقُولُونَ إِلَّا كَذِبًا (کهف - ۵)؛ چیزی که امروزه هم! آن را همانند گذشته به چشم می بینیم؛ و مثل اینکه این آیات همین حالا نازل شده اند. و به نظر موحدین آزادیخواه چنین تطابقی (در رابطه با حال و گذشتۀ بشری) بیانگر عدم رشد عامۀ بشریت و عدم وفاداری و التزام است؛ و با تداوم رفتار سودجویانه لاجَرَم این وضعیت ادامه می یابد.

روی همین منطق توحیدی، قرآن مُنیر به نقد مؤمنین می پردازد و بر اساس همین  روش بیطرفانه، مواضع توحیدی را دربارۀ وضعیت دوگانۀ مؤمنین چنين اعلام میدارد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ، كَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ (صف - ۲ و ۳): «اى کسانی که به الله و قوانينش ايمان آورده اید، چرا حرف می زنید و مدعی چیزی میشوید که بدان عمل نمی کنيد؟! اين تعامل دوگانه {بین سخن و عمل} نزد الله بسيار زشت و جرم بسيار بزرگى میباشد». یعنی با وجود داشتن ظرفیت و توانایی، لکن بنابر «فرهنگ نازل» و «عــادات غلط» و «عدم جدیت در دینداری» ایمانهای خود را بعمل نمی رسانند؛ و در نتیجه کارشان در محدودۀ حرف و اِدعا باقی می ماند. البته اگر حرف و سخنی نشأت گرفته از ایمان و مقدمه ای برای عمل باشد و یک موضع توحیدی بحساب آید بسیار ارزشمند است، و در این صورت قول سَدید و کلام معروف و شهادت قلمداد میشود. اما آنچه مستحق نفی و انکار و سرزنش است سخن و کلام و شهادتی است که بلا اساس و بلا پشتبان است، و ادعایی دروغین و حیله گرانه و شهادتی مُزَور و توخالی بحساب می آید. و آیۀ کلیدی و راهگشای ۴۴ سورۀ بقره نیز در همین راستا و در انتقاد از سخن و عمل دوگانۀ مؤمین نازل شده است: أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ؛ وَأَنتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلاَتَعْقِلُونَ: «آیا مردم و دیگران را به خیر و نیکی امر می کنید، اما خودتان را فراموش می سازید؟! در حالی که شما قرآن خوان و اهل مطالعه هستید {و آگاه بر آیات و قوانین الله می باشید؟!}، آیا تعقل نمی کنید و به عقل خود مراجعه نمی کنید؟!»، تا بدانید که این روش چقدر زشت و ناپسند و بی جاست. آری، اگر کسان و جریاناتی دیگران را به کار و امری دعوت میکنند، اما خودشان حاضر نیستند که عملا وارد آن شوند، از دو حال خارج نیست: یا خودشان به خوبی و ضرورتِ کار و امرشان ایمان ندارند، اما دیگران را بدان دعوت میکنند (که در آن صورت زشتی چنین دعوتی بر همگان آشکار و عیان است)، و یا اینکه آمر و داعی بخوبی و ضرورت آنچه بدان  امر و دعوت می کند ایمان دارد، اما خودش در انجام دادنش ناتوان است و نسبت به اِعمال و اجرای آن تجاهل میکند (و هدف اصلی قرآن در این آیه همین بخش میباشد). و با توجه به اینکه معمولا این ناتوانیها ناشی از خودپرستی وعدم تحمل سختیها در راه تحقق ضرورتهاست (بدون عذر و بهانۀ مُوَجه و معقول در نتیجه این نوع افراد محل سرزنش قرآن و وحی مُنزَل قرار گرفته اند. بدیهی است که «مُدعیان بلاعمل» اهل هوی و اسیر نفس امّاره هستند، و بر مبنای هوی و امیال زشتی که (به علت عدم تربیت) در انسانها وجود دارد، به خود و دیگران می نگرند، نه با توجه به قوانین وضع شده و مکارم اخلاقی و انضباط دینی. و قوانین و مکارم اخلاقی و انضباط دینی را زمانی برسمیت میشناسند که در رابطه با دیگران مطرح شود. به عبارت دیگر، در همان حال که خود را از التزام به قوانین وضع شده و مکارم اخلاقی و انضباط دینی «معـاف!» میدارند، اما در رابطه با دیگران حتی آنها را نیز کافی نمیدانند؛ و در صورت ظهور مشکله ای دوست دارند که به روشی قمعی و بنابر «هوای خشم آلود!» با آنها برخورد شود، نه بنابر قوانین و مکارم اخلاقی و انضباط دینی! پدیدۀ شومی که از اَنفُس عقب مانده و فاقد تربیت و دگرستیز سرچشمه می گیرد، و ناسلامتی و خُلقیاتی بَدَوی و غیرمسئولانه را منعکس می سازد.

نفی اِحراج و تضییقِ حیات

اِحراج بشر و تضییق زندگی او حرام و سالب حقوق انسانهاست. و لکن احراج بشر و تضییق حیات بشری به همان اندازه «مضر و مخرب» است که اِهمــال و بی مسئولیتی او به بار می آورد؛ و فی الواقع هر دو عامل انحراف و گمراهی می شوند. و اما دین توحیدی اسلام در همان حال که بنی آدم را موظف و مسئول خلق کرده است، لکن بنابر ماهیت ربانی و اتکایش به فطرت و طبیعت انسانی، مانع افتادنش در حرج و تنگنایی میشود، و بدین شیوه او را هدایت و از بلا تکلیفی و تنگنایی محفوظ می دارد. و این آیۀ بنیادی بیانگر این حقیقت است: فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ (روم - ۳۰): «پس {اى محمد} روى خود را بسوى دين توحيد راست بگردان {و در صراط مستقیمِ توحید حرکت نما}، همان دینی که ساخت و صُنع خالق یکتاست و ساخت و ماهیت بشری نیز روی همین اساس قرار گرفته است، {و بدان که} این ساخت و صُنع اللّه تبديل و تغيير بردار نیست، اینست دين و مسیر پايدار، و ليکن بیشتر مردم آن را درک نمی کنند». و این یعنی دینداری توحیدی؛ و حرکت در مسیری که بنی آدم را هم از اِهمال و بی مسئولیتی محفوظ میکند، و هم او را در حرج و سختی نمی اندازد. چونکه دین توحید روی فطرت و طبیعت بشری نازل شده است: هم طاقات و تواناییهای او را مدنظر قرار داده، و هم میل او به اِهمال و بی مسئولیتی و خوشگذرانی را فراموش نکرده است. و همین است که دین توحید متوازن کنندۀ بشریت و شکوفا کنندۀ حیات بشری است. البته این موضوع در آیات دیگری هم پیگیری شده، و در نتیجه بهتر است این قضیۀ اساسی را با آیات بیشتری مُزَیَّن سازیم. و مثلا قرآن حکیم در سورۀ طه مسئلۀ مشقت و تنگنا آفرینی در میدان دینداری توحیدی را صریحا و بدین صورت نفی کرده است: مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَىٰ، إِلَّا تَذْكِرَةً لِّمَن يَخْشَىٰ (طه - ۲ و ۳): «ای محمد ما قرآن را بر تو نازل نکردیم تا مایۀ رنج و مشقت تو گردد، الا اینکه قرآن تَذکِره و تذکر دهنده ای است برای کسانی که خشیت و مسئولیت احساس می کنند». و این یعنی الله و خالق یکتا با بعثت و برانگیختن رسولان میخواهد بشریت را به راه توحید و اسلامیت هدایت و مشاکل بشری را حل و فصل نماید، نه اینکه برایش مشکل آفرینی کند و او را با سختیهای بیشتری مواجه سازد. بدیهی است که در این روشنگری هم مخاطبانِ الله مشخص می شوند و ندای توحیدی قرآن متوجه کسانی است که اهل خشیت و مسئولیت بوده و از خالق خود حساب می برند. کمااینکه با ادبیاتی متفاوت و در مقابل حرج و سختی آیۀ دیگری چنین راهگشایی می کند: يُرِيدُ اللَّهُ أَن يُخَفِّفَ عَنكُمْ وَ خُلِقَ الْإِنسَانُ ضَعِيفًا (نساء - ۲۸): «الله میخواهد که امور بر شما سهل و آسان گردد، چرا که نسل انسان ضعیف خلق شده است». این آیه علاوه بر بیان اصل تخفیف و سهل گیری، حکمت این روش توحیدی را نیز تبیین کرده و آن را به ماهیت و ضعف بشری نسبت می دهد. و اما بدیهی است که ضعف بشری نباید مایۀ سخافت و انحطاط او گردد؛ بنحوی که حتی کمتر از طاقت و توان خودش ظاهر شود و کارش به اِهمال و بی مسئولیتی بکشد، بلکه در عین ملاحظه شدن طاقت و توانش (لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا: الله کسی را فوق طاقت و توانش مُکلَّف نمی سازد جهاد و تلاش جانانه هم اینطور بر او واجب گشته است: وَ جَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَ مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ (حج - ۷۸): «در راه الله جهاد و تلاشِ جانانه نمایید، جهاد و تلاشی که بر حق و بجاست، و الله برای تحقق دین توحید شما مسلمین را انتخاب کرده است، و لکن در دینداری توحیدی بر شما حرج و سختی فرض ننموده است».

بنابر این، اگر تخفیف و سهل گیری یک روش توحیدی است، لکن جهاد و تلاشِ جانانه نیز در همین روش قرار دارد و حتی بیش از «تخفیف و تسهیل» مَحل تأکید واقع شده است، چونکه بشریت اکثرا بسوی خِفّت و سُستی میل می کند. و اما متأسفانه مسلمین، هم از تخفیف و سهولت غفلت کردند و خود را به مشقت های بیجا انداختند، و هم از جهاد و مجاهده و تلاش جانانه فاصله ها گرفتند و دچار اِهمال و اِنحطاط و بی مسئولیتی شدند، بحدی که همۀ اوضاع (و حتی توحید و شرک!) بر آنها مُشتبَه گردید و کارشان به جهالت و نادانی کشیده شد. همچنین این آیــات هم در امر تخفیف و تسهیل و حــرکت حکیمانه نازل شده اند: وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلَاةِ (نساء - ۱۰۱): «و هنگامی که روی زمین قدم برداشتید و سفر کردید بر شما گناهی نیست که نماز را کوتاه و مختصر نمایید». و این یعنی تخفیف و سهل گیری و بیرون آوردن انسانها از احساسِ حرج و تنگنایی، اصلی که عام و فراگیر است و در همۀ ابعاد زندگی ساری و جاری میشود، و تقصیر و تجمیع نماز تنها مثالی از آنست. لکن باید دانست که این امر اساسی و مسئلۀ «عُذر و اِعفاء» نیز بنابر اصل اجتهاد واقع میشود و هر کسی عندالنفس نمی تواند عذر بیاورد و خود را از واجبات اسلامی معاف نماید، و در اینجا هم «رهبری توحیدی و اجتهاد در زمان و مکان» ضرورتی اجتناب ناپذیر میباشد. و طبعا اسلامیت روی نفع و راهگشایی و اصل کردن هدف و مَقصد قرار گرفته است. أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَىٰ نِسَائِكُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنتُمْ تَخْتَانُونَ أَنفُسَكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ وَعَفَا عَنكُمْ (بقره - ۱۸۷): «در شب های رمضان رابطه با زنانتان حـــلال شده است، آنها لباس شمایند و شما نیز لباس آنها هستید، الله دانست که شما در رابطه با نفس خودتان خیانت میکنید و خود را به حِرمان می اندازید، لکن الله این خیانت و حرمان سازی را بر شما می بخشاید». این آیه یک قضیۀ بسیار اساسی را بیان میکند و آنهم محروم سازی نفس انسان از نعمات زندگی و خداپسندانه است، و همین است که «رُهبانیت و صوفی گری و پشت کردن به حیات دنیا» در تضـاد و تقابل با دین توحیدی اسلام قرار می گیرد. و متأسفانه در اینجا نیز مسلمین دچـار انحراف و بی راهگی گشتند؛ و مثلا همان صوفی گری که به نعمت های زندگی پشت پا می زند؛ ولی با وجود این آشکارا در همۀ جوامع اسلامی شایع و رایج گردید و نقش بسیار مضر و مخربی در آنها ایفاء نمود. کما اینکه حالا بجای حرکت در صراط مستقیم توحید و التزام به «زندگی و دنیاداری تــوحیدی» در مسیر مادیت غربی و دنیاپرستانه افتاده اند؛ و کار مسلمین نیز همانند غیر مسلمین! به ابتــذال و هرزگی کشیده است. فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَن كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَىٰ سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ (بقره - ۱۸۵): «هر کسی از شما ماه رمضان را مشاهده کرد، روزه داری را آغاز نماید، و  اما کسی که مریض بوده یا در سفر میباشد {عذری دارد} پس آن را در ماههای دیگر جبران نماید. الله برای شما یُسر و سهولت میخواهد نه عُسر و سختی را». و طبعا این مسئله نیز (عذر روزه داری و جبران آن) نمونۀ دیگری است از عذرهایی که مایۀ تخفیف و سهولت و یا احیانا موجب معافیت می گردد. بدیهی است که دربارۀ حرَجها و تنگناهای زندگی و نحوۀ عبور از آنها آیات زیادی در قرآن بیان شده است (که نمی توان همۀ آنها را در اینجا نقل و بیان نمود)، و اما آیۀ ۱۷۳ سورۀ بقره نمونۀ رسای دیگری از آیاتیست که در نفی احراج و تضییق زندگی نازل شده و نص آن بدین قرار است: إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ: «غیر از این نیست که مردار و خون و گوشت خوک و آنچه به نام غیر اللّه ذبح می شود بر شما حرام است، اما اگر کسی در این رابطه به اضطرار و ناچاری افتاد، نه بنابر طغیان و تجاوز {از مُحرَّمات}، گناهی بر او نیست و به تأکید اللّه بسیار بخشنده و پر انعطاف است». و به بیان دیگر قرآن: فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (مائده - ۳): «کسی که به اضطرار و ناچاری افتاد و در مخمصه و تنگنایی قرار گرفت، نه از روی میل و هوای گناهکاری، آنگاه به تأکید اللّه بسیار بخشنده و پر انعطاف است». و لکن آنچه در این میدان اساسی بوده و مدنظر میباشد، همانا نحوۀ تعامل با حرَجها و تنگناهای زندگی و چگونگی عبور از آنهاست، بدون اینکه دچار انحراف و افراط و تفریط شویم و از جادۀ صواب و آنچه بحق و بجاست خارج گردیم. و این چیزی است که بدون رهبری توحیدی - اجتهادی و نظم و نظام متناسب با آن ممکن و میسر نمی شود، و خوب معلوم است که در غیاب چنین قضیه و مرکزیتی، هر کسی به میل خویش و اوضاع و احـــوال شخصی خودش حرکت می کند و با قضایای پیش رو تعامل می نماید. و همانطور که در قسمتِ «چرایی عبادات و مراسمات» بیان گردید، در هر عبادت و مراسمی دو مقصد و هدف نهفته است: یکی «تثبیت و ترقی اسلامیت» و دیگر اینکه: هر عبادت و مراسمی باید «در محل و موقعیت خودش» اداء شود، تا معنای خود را بدهد و به مقصد و هدفش برسد.

سازمان موحدین آزادیخواه ایران

۱۰ ذوالحجه ۱۴۳۳ - ۵ آبـان ۱۳۹۱