بسم الله الرحمن الرحيم

مَحدودۀ جنبش سبز؛ نزد اصلاح طلبان

زهراء رهنورد (همسر میر حسین موسوی و از چهره های جنبش سبزِ اصلاح طلبان) طی مصاحبه ای با «روز آنلاین» و در جواب محدودۀ جنبش چنین اظهار داشته است: «روز آنلاین: سئوال من این است که آیا شما در این جنبش خط قرمزی هم دارید؟ چه کسانی از نظر شما نمی توانند جزو جنبش سبز محسوب شوند؟ زهراء رهنورد: منافقین (سازمان مجاهدین خلق)  عملا نمی توانند و جزو جنبش سبز نیستند. این گروه مرده سیاسی که حکومت در صدد زنده کردن آنها برآمد، اکنون ادعاهای خنده داری مطرح میکند.اما جنبش سبز، با این گروه مرده، حد و دیواری دارد و همه مااز جمله خود من، آقای موسوی، آقای خاتمی و آقای کروبی و  هویت های درون جنبش سبز، منافقین را جزو جنبش سبز نمی دانیم. متاسفانه حاکمیت یا با مقصود یا به اشتباه این گروه مرده را زنده کرد که من فکر میکنم با مقصود بوده و خواسته به خیال خود رقیبی برای جنبش سبز ایجاد کند که همین نیز خیلی خنده دار است. چون جنبش سبز، جنبشی مردمی، زنده و پویاست و این حد دیوار قرمز را با آنها دارد. اما باقی، با هر روح و فکری که هستند بر سر توافق هایی که ذکر کردم در صورت تمایل، جزو جنبش سبز هستند و انشاالله پیروزی هم با جنبش سبز است». http://www.rahesabz.net/story/19182  لازم بذکر است که هفته ای پیش نیز آقایان موسوی و خاتمی در ملاقاتی با یکدیگر سازمان مجاهدین خلق را بعنوان «تروريستهای رسوايی که دستشان تا مرفق به خون پاک فرزندان بی گناه اين ملت آلوده است و هيچ جايگاهی در ميان مردم نداشته و مرده هايی هستند که در گور نفرت ايرانيان دفن شده اند» توصیف کردند. و در این موضعگیری ظاهرا از اسلام رحمانیِ سبزهای اصلاح طلب هیچ خبری! نیست.

حال جهت شفافیت محدودۀ جنبش سبز وکنجکاوی روی ماهیت مواضع رهبران اصلاح طلب سؤالاتی را مطرح می سازیم؛ باشد که به نفع قیام آزادیخواهانۀ مردم ایران باشد.

۱- چرا خانم رهنورد مجاهدین خلق را از جنبش سبز حذف کرده است؟! در متن سخنان خانم رهنورد اشاره ای به دلایل این امر نشده؛ الا اینکه آنها را «مُردۀ سیاسی» قلمداد کرده است. و در این رابطه باید گفت:

اولا آیا صرف «مردۀ سیاسی بودن» برای حذف شدن از جنبش سبز! کفایت میکند؟! بگذریم از اینکه اگر مجاهدین خلق مردۀ سیاسی باشند؛ پس «زندۀ سیاسی» نزد خانم رهنورد کیست؟! آیا غیر از اینست که آنها مثلا میتوانند بیش از همۀ مخالفان نظام ولایت مطلقه؛ ایرانیان خارج از مملکت را دور خود جمع نمایند؟! و آیا غیر از اینست که به اتفاق آراء حالا نیز مجاهدین خلق قویترین گروه مخالف در خارج از ایران هستند؟!

ثانیا اگر مسئله مردۀ سیاسی بودن نیست؛ بلکه مسئلۀ اساسی «مبارزات مسلحانۀ» آنهاست؛ پس سرنوشت همۀ آنهایی که چه در سطح ایران و چه در مناطق مختلف ایران «مبارزات مسلحانه و خونین» با نظام ولایت مطلقه داشته اند چه میشود؟! در حالی که خانم رهنورد ظاهرا تنها مجاهدین خلق را از جنبش سبز حذف کرده است.

ثالثا اگر بگویند قضیه مهم تر از اینهاست، و مجاهدین خلق با «دُوَل غربی و ممالک غربی» ارتباط و نزدیکی دارد؛ آنگاه این سؤال پیش می آید که پس وضع «سلطنت طلبان و همۀ غرب گرایان» در جنبش سبز چگونه خواهد بود؟! و این در حالی است که آنها از فرق سر تا نوک پا غربی هستند.

رابعا آیا مجاهدین خلق و اطیاف فوق الذکر (و غیر اینها) از «خامنه ای و مصباح یزدی و احمدی نژاد»، استبدادی تر و آدمکش تر هستند؛ یا اینکه هدف از حذف دیگران؛ کسب رضایت مُستبدین ولایت مطلقه است؟! نکند که اسلام رحمانیِ اصلاح طلبان تنها شامل جریانات خاصی بشود؟!

خامسا آیا حــذف مجاهدین خلق از دایرۀ جنبش سبز در تضاد با موضع خــانم رهنــورد نیست که می گــوید: جنبش سبز یک جنبش تکثر گرا است و همه کسانی که به تغییر و تحول به سوی آزادی، دموکراسی، انتخابات آزاد، عدم دخالت نظام و حکومت در زندگی شخصی مردم اعتقاد دارند، سبز هستند». آیا بجــای حــذفِ آنها مشــروط کردنشان بهمین شرط بهتر نبود؟! در حالی که آنها در ادبیات سیاسی خــودشان نه تنها با چنین امری مخالف نیستند، بلکه بهتر از خانم رهنورد از آن صحبت می کنند. و اگر کارنامه ها را نیز به میــدان بیاوریم بعید می نماید که حتی رهبران جنبش سبز هم در این رابطه جان سالم! بدر برند. و آیا این برخورد در تضاد با صلح و مصالحه و آشتی ملی نیست؟!

۲- اگر به سخنان زهراء رهنورد، افاضات آقای وحید خراسانی را هم اضافه کنیم (که برای «حفظ عقاید مردم!» ارائه گردیده و درشبکۀ جهانی جرس نیز منتشر گردیده - http://www.rahesabz.net/story/19251) شاید اوضاع مفهومتر گردد. و ایشان در این رابطه چنین می گوید: «باید به همت نیروی انتظامی، اصول عقائد مردم حفظ شود، محافل تبلیغ مسیحیت، بهائیت، وهابیت، صوفی‌گری و ..... ان‌شاءالله باید به همت نیروی انتظامی برچیده شود، آفت مهم فکری از این مجالس و محافل پیدا می‌شود، آنها مفسد و بزرگ ‌ترین مخل امنیت کشور هستند». بلـه؛ و غیره اش (و....) هم جالب است؛ یعنی آنهایی که باید برچیده شوند بیش از اینها هستند. البته برای ما مشخص نیست که آقای وحید خراسانی هم! جزو جنبش سبز هست یا خیر؟! چرا که اگر کسی جزو نظام ولایت مطلقه باشد؛ با یک انتقاد از احمدی نژاد؛ بلا فاصله سبز! می شود؛ اما برای مخالفـان نظام ولایت مطلقه؛ سبز شدن بسیار مشکل! است. و حـــال که شبکۀ جرس (جنبش راه سبز) سخنان وحید خراسانی را زیر عنـوان: «باید  به همت نیروی انتظامی، اصول عقائد مردم حفظ شود» منتشر نموده؛ به نظر می رسد ایشان هم سبز! شده باشد. و ســـؤال اخیر اینست: اگر شخص سومی بیاید و فهرست جدیدی دربارۀ حــذف شدگان از جنبش سبز ارائه دهد؛ آیا برای جنبش سبز کسی جز همان «خودیهای نظام ولایت مطلقه» باقی خواهد ماند؟! آری؛ به نظر ما موحدین آزادیخواه، روش «حذف و اِقصاء» ره بجایی نمی برد و به «آزادی و مردمسالاری و کثرت گرایی» منتهی نمی شود. و خوب است همین جمله را که در متون و بیانیه های چندی آن را ذکر نمــوده و به عنـوان یک اصل آن را ارائه داده ایم، در اینجــا نیز تکــرار نماییم، و آن اینکه: «در یک مملکت، آزادی یا برای همه وجود دارد، یا برای کسی وجود ندارد».

۳- و اما محدودۀ جنبش سبز نزد میر حسین موسوی (بعنوان شخص اول جنبش سبز): آقای موسوی دیروز (۲۲ تیر ۸۹) در دیدار با استادان دانشگاه تربیت مدرس، موضع خود را در مورد «ماهیت و محدودۀ جنبش سبز» بصورتی شفاف اعلام نمودند: http://www.kaleme.com/1389/04/22/klm-25520 (همان چیزی که در بیانیۀ ۵ تیر امسال و در ۱۹ سالگی سمــاء خـواستارش بودیم). در این ملاقات ایشان دو مسئلۀ اساسی را بصـورت نهایی مشخص نمودند، و در نتیجه: اولا هرچه بیشتر روشن گردید که کــار و برنامۀ اصلاح طلبان (که بعد از تزویر انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ نام جنبش سبز بخـود گرفتند) درچهارچوبۀ نظام ولایت مطلقه (و قانون اساسی آن) قرار دارد. ثانیا روش کار و فعالیت آنها مسالمت جویانه بوده و در محـدودۀ «اذن و اجازۀ» استبدادیان نظام ولایت مطلقه است. اینست که باید گفت: کــار و روش آنها همان کــار و روش اصلاح طلبانِ دوران خاتمی؛ و خـودشان نیز اصلاح طلبان آن دوران هستند؛ الا اینکه (با توجه به مرحلۀ جدید) ادبیات آنها در مواردی متفاوت و تغییر کرده است. و جهت مُستند کردن این واقعیات، دو فراز از آخرین سخنان میر حسین موسوی را در همینجا درج می نماییم:

پیوند با قانون اساسی حلقه وصل ماست - موسوی اظهار کرد:  «شعار رعایت بدون  کم و کاست قانون اساسی با این فرض است که این متن نه جاودانی است و نه وحی منزل وهر نوع تغییری در سطح ملی می تواند مورد قبول باشد که امکانات انتخابات آزاد و رقابتی و غیر گزینشی را  فراهم کند.  وی تاکید کرد: نمی توان با تاکید بر خاطره ها یک وفاق ایجاد کرد ما احتیاج به متنی داریم که ما را به هم وصل کند و در شرایط فعلی جایگزین و بدیلی برای قانون اساسی وجود ندارد طرح اجرای بدون تنازل قانون اساسی طرح مطالبات ملت است که بدان ها بی اعتنایی شده است و  پیوندهای دموکراتیک با قانون اساسی نقطه وصل ماست». این فراز همۀ آنهایی را که مخالف نظام ولایت مطلقه بوده و خارج از نظام قرار دارند؛ بیرون می اندازد.

باور کنیم که میزان رأی ملت است -  وی گفت: «از نظر بنده هر کس دنبال حق است و به صورت مسالمت جویانه برای رسیدن کشور به سمت حاکمیت مردم بر سرنوشت خود حرکت می کند و هر کس هرجا از حق و از قانون دفاع می کند جزو بدنه این جنبش است و همه باید باور  کنیم که در نهایت میزان رای ملت خواهد بود». بله؛ آقای موسوی این جمله را (میزان رأی ملت است!) از خمینی وام گرفته است؛ همان خمینی که همه او را می شناسیم؛ و «نظام ولایت مطلقه» جزو یادگارهای نظری اوست؛ همچنانکه «اعدام هزاران زندانی در چند روز!» که صدای مرحوم منتظری را نیز در آورد؛ جزو سیرۀ عملی ایشان است.

آری؛ اصلاح طلبانِ نظام ولایت مطلقه (که از سال ۸۸ در رأس جنبش سبز قرار گرفتند و مردم و جریانات مختلف هم در حق آنها حسن نیت نشان دادند) اثبات نمودند که دنبال «بکارگیری مردم» جهت مکاسب جناحی هستند؛ نه تحقق آزادی و مردمسالاری و کثرتگرایی. و بدین ترتیب، بجای اینکه در خدمت مردم باشند؛ مردم را به خدمت خود گرفتند؛ و طبعا بدین سادگی حاضر نیستند که از«نظام ولایت مطلقه» عبور نمایند. و در نتیجه مردم و جریانات آزادیخواه بجای خط گرفتن از اصلاح طلبان، باید استقلال موضع داشته و مستقلانه عمل کنند؛ بنحوی که بجای وارد شدن به «چهارچوبۀ نظام ولایت مطلقه»، اصلاح طلبان را از محدودۀ این نظام دَرَنده خارج نمایند. و برای رسیدن به هدف، باید مبارزۀ ضد استبدادی از محدودۀ جنبش سبزِ اصلاح طلبی به «جنبش آزادیخواهی» ارتقـــاء پیدا کند؛ و در سایۀ تداوم و استقامت «قیام چهارم مردم ایران» به پیروزی برسد.

سازمان موحدین آزادیخواه ایران

۲ شعبان ۱۴۳۱ - ۲۳ تیر ۱۳۸۹