بسم
الله الرحمن الرحيم
چرا مسلمین
توقف کردند و عقب ماندند؟!
اما موضوع اساسیِ «تأخر و انحطاط مسلمین»: بیش از یک قرن است که این موضوع مورد توجه متفکرین و علمای اسلامی واقع شده و در این رابطه کتابها و مقالات زیادی به رشتۀ تحریر در آمده است. و از میان آنها میتوان به کتاب امیر البیان شکیب ارسلان زیرعنوان: «لِماذا تأخّر المُسلمون و تَقدّم غیرَهُم»، و کتاب ابوالحسن نَدوی زیر عنوان: «ماذا خَسِرَ العالم بِانحِطاط المُسلمین» اشاره نمود. همچنین کُتُب سه گانه و تمدن شناسانۀ احمد امین مصری با عناوین: «فجر الإسلام، ضحی الإسلام، و ظهر الإسلام» حاکی از همین مصیبت هستند. اما این مسئله که شما معتقدید قضیۀ توقف و عقب ماندگی مسلمین به قرن پنجم هجری بر می گردد و عامل توقفِ علوم و پیشرفت در میان مسلمین همانا توجه متوکل (خلیفۀ عباسی) به اهل نقل و حدیث بوده است زیاد جای تکیه نیست؛ چرا که نه افکار و آرای «مُعتزِله» و نه افکار و آرای «اَشاعِره» ربط زیادی به علوم طبیعی و پیشرفت و توقف آن نداشتند. و از این واضح تر اینکه: توقف مسلمین در تاریخ نه یکباره و غیره منتظره بوده، و نه در سراسر جهان اسلام یکسان و همزمان بوده است. بگذریم از اینکه تبدیل نظرات و آرای ذهنی مُعتزله به دین دولتی، حتی برای مُعتزلیان مصیبت بار گردید، نظرات و آرایی که اصلا و ماهیتا برای خود اسلام و اسلامیت خطرناک بودند، و در حقیقت همین «دو عامل - دولتی شدن و انحرافات اساسی» کار آنها را تقریبا برای همیشه پایان بخشید. بگذریم از اینکه بحثهای کلامی آن دوره اکثرا بر خطا و ذهنی و نزاع آفرین! و در ذات خودشان «خارج از محدودۀ اسلامیت» بودند؛ و بسیاری از موضوعات و مّباحثاتِ «کلام مُعتزلی و اَشعَری»، نه لایق تکرار است و نه حتی برای آن دوره مفید و راهگشا بود. بدیهی است که خلفای عباسی از جمله مأمون یا مُتوکِل ارزش چندانی برای این عقاید قائل نبودند و بیشتر به فکر سلطۀ استبدادی و موروثی خود فکر می کردند، صرف نظر از اینکه مورد مشخص و مُحدَّدی هم وجود ندارد که مثلا مأمونِ طرفدار مُعتزله برای موفقیت در میدان علوم طبیعی! با یکی از علمای اَشاعِره درگیر و وارد نزاع! شده باشد. و همانطور که اشارت رفت حمایت وسیع همین «ملوک و سلاطین استبدادی» از جریان انحرافی و خطرناک معتزله و تحمیل نظرات و آرای آنها بر مسلمین و علمای اسلامی، نقش اساسی در زوال «کلام مُعتزلی» بازی کرد؛ و این قضیه همراه با انحرافات کلامی، جریان معتزله را در تمامیت خود بدنام و تقریبا برای همیشه ساقط نمود. و اما مسئلۀ کتابت حدیث: مشهور است که این «عُمر بن عبدالعزیز» بود که میدان تدوین و کتابت حدیث را باز نمود، همان کسی که در رابطه با ایشان باید گفت: اگر خلیفه ای درست و حسابی در میان امویان بوده باشد، همان عُمر بن عبد العزیز است. و طبعا این خلیفۀ محترم و ائمۀ حدیث آن دوره برای «جعّالی و خرافه گری» پا به میدان حدیث و تدوین نگذاشتند، بلکه خواستند به «احـادیث رسـول» سر و سامانی بدهند، و احادیث رایج و موجود را که داشت کارش به جاهای باریک و حتی «برگشت ناپذیر» کشیده می شد نجات دهند، و دراین رابطه تا حد زیادی هم موفق شدند. البته این سخن شما که نوشته اید: «كليه كتابهای معتبر حدیث اهل سنت بعد از فوت ائمۀ مذاهب اربعه شان نوشته شده اند» خلاف واقع است، چرا که مثلا کتاب اصلی امام مالک که «المُوَطأ» میباشد (و مذهب مالکی نیز متکی به همین کتاب است) اولین منبع بزرگ حدیث محسوب می شود. همچنین کتاب امام احمد که «المُسند» نام دارد، یک منبع بزرگ حدیث است و بسیار مشهور است، و مذهب حنبلی بر پایۀ این کتاب بوجود آمده است. طبعا ابوحنیفه و شافعی هم مَسانِدی دارند، اما نه به اهمیت المُوَطأ مالک و المُسند احمد.
علاوه بر اینها اصلا چرا به
«تمدن عظیم اَندَلُس» نگاهی نیندازیم،
تمدنی که اصلا زیر
حاکمیت اموی رشد کرد
و شکوفا گردید، و تا آخر نیز تحت حاکمیت اُمَوی باقی ماند. در حالی که
در آنجا اصلا خبری از «معتزله و آرای ذهنی»
آنها نبود. اما در همان حال کسی نمیتواند این واقعیت را انکار نماید که
«تمدن اسلامی اَندَلُس» یکی از قله های
تمدن اسلامی در
تاریخ اسلام
است، و حتی امیر
البیان (شکیب ارسلان) در کتابی پر ارزش و اختصاصی تمدن اندلس را بسیار پر
عظمت توصیف کرده و کتابش را
با عنوان «برگهای زرین
اخبار و آثار اندَلُس» منتشر کرده است. البته در این شکی وجود ندارد که سیطرۀ فکر
و
فرهنگ «نقلی و جبری» یکی از عوامل انحطاط
مسلمین بوده است، فکر و فرهنگی که مصدر اصلی آن
«سلطنت و ملوکیت استبدادی» بوده و می
باشد. اینست که به نظر موحدین آزادیخواه عامل اصلی انحطاط مسلمین،
اِسقاط و براندازی
«نظام انتخابی و شورایی»
و مسلوب الاراده شدن مسلمین
و
تسلط
نظامهای سلطنتی و استبدادی بر جوامع اسلامی بوده است، نظامهای سلطنتی و
استبدادی که در
بدایت امر (مثل دورۀ اول
عباسی) و بنابر ظهور اشخاص لایق و جسور
(مثل هارون
الرشید) و
رقابت و تنافس فی مابین
(مثل رقابت و
منافسۀ اموی و عباسی) و یا به دلیل استقرار وضع سیاسی، در مواردی عامل
«ترقی و پیشرفت»
نیز بوده اند. طبعا در این رابطه
و «علل انحطاط مسلمین»
زیاد
میتوان صحبت و قلم فرسایی کرد، اما آنچه
حقیقتا مشکل اصلی و مادر عقب ماندگی مسلمین و جوامع اسلامی
بحساب می آید اینست که:
با وجود سپری شدن
۱۲
قرن! از دورۀ مأمون و متوکل، اما هنوز مسلمین و جوامع اسلامی
اسیر نظامهای استبدادی
- استعماری
هستند، و از جمله مردم ایران (با همۀ
اقوام و مذاهبش)
گرفتار نظام ولایت مطلقه و
زیر حاکمیت شرک و
خرافاتِ آنست.
ســازمان مــوحدین آزادیخواه ایران
۱۱ صفر
۱۴۲۹
- ۲۹
بهمن ۱۳۸۶
|