پرده از تقلب گفتمانی برداشته شد

افشاي خاستگاه موسوی، موجب جهش رأي احمدی‌نژاد شد
تشکیل کارگزاران، نقطه عبور هاشمي از جامعه روحانیت

سخنگوی دولت در عصر یکی از روزهایی که آشوبگران هنوز در خیابان‌های تهران در حال عرض اندام بودند، در ساختمان شورای اطلاع‌رسانی دولت پذیرای خبرنگاران رجانیوز شد تا دکتر غلامحسین الهام، فارغ از هیاهوهای طراحی شده از قبل برای فردای انتخابات که به منظور تلخ کردن کام ملت از این پیروزی بزرگ برنامه‌ریزی شده بود، به تحلیل گفتمانی و جریان‌شناسی سیاسی حماسه‌ی انتخابات دهم ریاست جمهوری بپردازد. روز گذشته بخش اجمالی این گفت‌وگو تقدیم مخاطبان ارجمند شد، بخش تفصیلی این گفتگوی 100 دقیقه‌ای در ادامه آمده است:

اتفاقات تلخ پس از انتخابات موجب شد اصل انتخابات و فرآیندهای منتهی به آن مغفول واقع شود، به نظرم بهتر است ابتدا درباره خود انتخابات صحبت كنيم، مي‌خواستم بپرسم تحليل شما درباره علت انتخاب مردم در سال 76، 80 و 84 و 88 چه بود، آیا نامزدهای منتخب یک موج گفتمانی ایجاد کردند و بر آن سوار شدند؟ مثلاً دکتر احمدي‌نژاد كه در سال 84 به عنوان رئيس‌جمهور انتخاب شد، توانست يك پديده گفتماني ايجاد كند؟

اولين گفتمان بعد از امام با دولت آقاي هاشمي كليد خورد كه گفتمان توسعه بود. در بحث توسعه آسيب‌هاي جدي به عدالت وارد شد، عدالت هم مبنا و هم پايه انقلاب اسلامي بود، درحقيقت اساس گفتمان انقلاب اسلامي در انديشه امام(ره) مبتني بر عدالت بود، آسيب‌هايي كه در گفتمان عدالت به وجود آمد، شكاف‌هايي در جامعه بين حاكميت و مردم ايجاد كرد و به تدريج دولت، حاكميت را به سمت يك گروه و طبقه خاص سوق داد. اين شكاف، عوارض اجتماعی شديدي هم به‌جاي گذاشت. در عين حال، چون رهبري به‌طور جدي پرچمدار گفتمان عدالت بود، ارتباط حاكميت و مردم از طريق رهبري حفظ شد و اين ارتباط بين مردم و رهبري باقي ماند و از مسير دولت عبور كرد. دولت به‌جاي فراگير بودن حوزه پوشش، به گروه خاصي كه بعداً اليت‌ها (نخبگان) از دل آن بيرون آمدند، محدود شد. اين موضوع با نگاه انتقادي رهبري به گفتمان دولت همراه بود. در پي انتخابات رياست جمهوري سال 76 و با شكاف به وجود آمده، افرادي دنبال يك گريزي از اين گفتمان بودند و شاكله‌ی تبليغاتي آقاي خاتمي هم به گونه‌اي بود كه فاصله‌اي با دولت آقاي هاشمي را القا مي كرد. همچنین در رقيب وی هم نکاتی وجود داشت كه باعث می‌شد مردم تصور کنند آقاي ناطق كپي آقاي هاشمي است، به همين خاطر رويكرد مردم به سمت آقاي خاتمي شايد اينگونه قابل تحليل باشد كه مي‌خواستند از گفتمان هاشمي فاصله بگيرند.

ولي به تدريج و به صورت خفيف، آقاي خاتمي موضعش را مبتني بر توسعه سياسي گذاشت و يك قشر ديگري را در اين جهت به صحنه آورد، بحث توسعه سياسي و تغيير شاكله و ساختار نظام سياسي كشور به سمت جامعه مدني كه با رويكرد و اهداف و كار ويژه‌ها ي خاصي تحليل مي شد. البته براي عموم مردم ناشناخته بود، ولي به هر حال توانست طبقه‌ي ويژه‌اي از جامعه و روشنفكران را جذب كند. اين رویکرد، گفتمان سياسي كشور را از مقوله مطالبه جدي‌اش يعني عدالت اجتماعي دور كرد و نتوانست به خواست عمومي تحقق بخشد و كاملاً مشخص شد بحث گفتمان سياسي و آزادي‌هاي با آن قرائت خاص، بيشتر پايگاه غربي دارد.

اما برخی معتقدند دليل اقبال مردم به خاتمي در سال 76، بي‌عدالتي شكل گرفته در دوران سازندگي بود، یعنی مردم فكر مي كردند كه شايد بتوان با رأي به توسعه سياسي مشكلات اقتصادي و معيشتي را حل کرد، چون فضاي بسته‌اي را كه در دولت هاشمي ايجاد شده بود، یکی از دلایل ایجاد بی‌عدالتی‌های اقتصادی می‌دانستند.

البته تصور بنده اين است كه مردم به اين مسئله كه از مسير گفتمان توسعه سياسي به مقوله عدالت اجتماعي برسند، شايد توجهي نداشتند. برداشتم اين است كه فاصله 2 نماد را تحليل كردند، فاصله خاتمي از هاشمي، و همين نفس اين فاصله، اين تصور را ايجاد مي كرد كه حتماً ديدگاه‌هايي در خصوص بحث عدالت اجتماعي وجود دارد كه كم و بيش در برخي مواضع و صحبت‌هاي آقاي خاتمی، نگاه‌های انتقادی به رویکردهای دولت آقای هاشمی دیده می‌شد.

تصور اين بود كه يكي از مسائلي كه آقاي خاتمي به آن خواهد پرداخت، همین مسئله عدالت اجتماعي است ولي در نهایت بخشی از جریانی كه در سال 76 روي كار آمد، یعنی بعضي از روشنفكران و حامیان خاتمي، افق نگاهشان تغيير ساختار حكومت و عبور از نظام ديني به سمت يك نظام سكولار بود. از نظر آن‌ها، توسعه سياسي از اين راه ممكن بود كه اين توسعه سياسي مستلزم تغيير ساختار بود. من فكر مي كنم اين مسئله‌اي بود كه از ذهن توده مردم مغفول بود و اتفاقاً عكس آن در ذهن برخی رأی‌دهندگان وجود داشت، بالاخره يكي از ويژگي‌هاي آقاي خاتمي ملبس بودن وی به لباس روحانیت بود كه مردم اصولاً چنين انتظاري یعنی عبور از نظام دینی را از روحانيت ندارند. همچنین شعارها و رويكردهاي مردم‌گرايانه كه در صحبت‌هاي آقاي خاتمي در آن دوره بروز مي‌كرد، اين احساس را ایجاد کرده بود كه وی نگاه توده‌اي و مردم‌گرايانه دارد، با قشرهاي متوسط و بدنه جامعه امكان ارتباط دارد و مي‌تواند سخنگوي اين قشر باشد.

در دور دوم (سال 80) هم شرايط همين بود. رقيب جدي در ميدان وجود نداشت كه گفتمان ديگري داشته باشد، كساني كه در صحنه آمده بودند، به نحو ناقصي سعي داشتند اداي گفتمان آقاي خاتمي را دربياورند. اين رفتار، مثل يك جنس بدلي بود که طبيعتاً نمي توانست برای خود در جامعه باز كند. احساس دیگری که وجود داشت، اين بود كه هيچ جريان ويژه و صاحب گفتماني از هيچ كانديدايي غير از آقاي خاتمي پشتيباني و حمايتي ندارد و از طرفي نگاه ساختارشكنانه باعث شده بود كه گروه خاصي نگاهشان به خاتمي جدي‌تر و قوي‌تر هم بشود، آنهايي كه فاصله از نظام را دنبال مي‌كردند، در همين چارچوب حرکت می‌کردند، حوادث سال 78 و اتفاقاتي كه افتاد و تشكيل مجلس ششم كه رويكردهاي سكولاريستي را خيلي جدي دنبال مي‌كرد، اميدي خصوصاً در طبقه‌ی خاص و به تعبير آنها اليت‌ها ايجاد كرده بود. فضاي برون‌مرزي هم به اين جريان اميدوار و حامي آن بود، اگرچه بعداً یقین پیدا کردند كه نظام ظرفيتي براي تغيير ساختارها و ساختارشكني مدنظر آن‌ها ندارد.

به هر حال، مشكلات اقتصادي مردم هم حل نشد و مسائل جديدي هم به وجود آمد و شكاف‌هاي جديدي ايجاد شد كه هزينه‌هاي سياسي، امنيتي و اجتماعي سنگين‌تري را هم به جامعه تحميل كرد. طبيعي بود كه جامعه به دنبال يك تحول در اين جهت مي‌گشت، ورود دکتر احمدي‌نژاد به عرصه، زمينه تغییر را پديد آورد، منتهي اين بار رقيبي كه به صحنه آمده بود، آقاي هاشمي بود. اگرچه از همان ابتدا بين آقاي هاشمي و خاتمي مقداري تفاوت‌ها وتعارض‌هايي به‌خصوص از سوی طيف تند جريان دوم خرداد وجود داشت ولي در اين اواخر ترميم شده بود و ارتباط هاشمي و خاتمي شفاف‏تر شده بود. حزب كارگزاران كه طيف ساخته شده آقاي هاشمي براي عبور از روحانيت بود، کاملاً با آقای خاتمی همراه بود. چون آقاي هاشمي در آن دوره، شاخص جريان روحاني بود و روابطش را حتي به صورت شكلي و ظاهري با روحانيت مبارز كه مظهر روحانيت انقلابي و سنتي جامعه بودند، حفظ كرده بود. حتي با اينكه در اوايل انقلاب نگرش‌هاي تند چپ‌گرايانه داشت و به سمت روحانيون مبارز تمايل داشت ولي در واقع به آن سمت نرفت و پايگاه سنتي‌اش را حفظ كرد. اين سير، حركت آقاي هاشمي و عبور وی از پايگاه روحانيت سنتي را نشان می‌دهد، اگرچه ارتباطش با آن تشكيلات به طور صوري ادامه داشت.

البته برخی به این بحث و ماجرای حزب کارگزاران که می‌رسند، همیشه حساب آقای هاشمی را از آن‌ها جدا می‌کنند، خود آقای هاشمی هم سال گذشته در دانشگاه شریف گفت مخالف تشکیل حزب کارگزاران بوده است؛ به عبارتی گویی ما با دو پدیده کاملاً مستقل مواجهیم؛ هاشمی و اطرافیانش.

تشکیل حزب کارگزاران را باید نقطه عبور آقاي هاشمي از جامعه روحانیت دانست. این اتفاق، فاصله‌ی او را از مبانی و ارزش‌های سنتی روحانیت تشدید کرد. با توجه به نقشي كه آقاي هاشمي در تأسیس کارگزاران كه نوعاً افرادي پراگماتيست بودند، داشت، من فكر نمي‌كنم، این‌ها، دو پدیده‌ی مستقل باشند، بلکه خود آقای هاشمی چنين نگرش‌ها و ظرفيتهايي را براي تغيير داشته است. هاشمي دهه سوم انقلاب، هاشمي دهه اول انقلاب نيست و از نظر گفتماني هم نمي‌تواند باشد. به نظر من، آقای هاشمي حتي ظرفيت تغییر گفتمان موجود حكومت ديني را از نظر شخصی دارد، منتهي به صورت كارويژه‌هاي خاص خودش. آقاي هاشمي مي‌تواند يك خاتمي پيچيده‌تر، سياسي‌تر و پرنفوذتري باشد كه حامیان خود را در بخشی از اجزاء سنتی حاکمیت حفظ کرده است، چون اين ماهيت و فاصله سابقه انقلابی و سنتی به راحتی قابل تحليل دوستان قدیمی وی نيست، لذا هاشمي بخشی از دوستان سنتي خود را از بين روحانيت حفظ كرده و آن خوش بيني تاريخي به آقاي هاشمي اگرچه تا حدود زیادی کاهش یافته اما بخشی از آن هم باقي مانده است. به هر حال، يك مقداري آقاي هاشمي از نظر گفتماني بايد عميق‌تر تحليل شود.

تغيييرات پراگماتيستي آقاي هاشمي آن‌قدر سريع است كه مسئله را خيلي سريع ترميم مي‌كند. به طوري كه وی در حركتي عبوری از روحانيت و گفتمان انقلاب و امام، باز هم توانست در يك خيز به‌خاطر همان نگرش سنتي که نسبت به او وجود دارد، رئيس مجلس خبرگان هم شود و سريع خود را با شرايط منطبق كند، به هر حال‌ آقاي هاشمي با اين عقبه مي‌توانست دوباره وارد عرصه سياسي شود و به نحو عميق‌تري گفتمان آقاي خاتمي را ادامه دهد.

به نظر من آقاي هاشمي خودش ظرفيت تحول‌گراي فكري دارد، البته وجود اين اطرافيان مي تواند به ايدئولوژي‌سازي كمك كند و نوعی هم‌افزايي باشد، هاشمي هم قابليت و توانمندي اين رفتار را دارد و هم اينكه مي‌تواند اين ارتباط را با اين قشر برقرار کند، اين نشان دهنده آن است كه هاشمي از ظرفيت تغييرپذيري تند و سريعي برخوردار است.

عامل ديگري هم بود كه بتواند اين تغيير را تشديد كند؟

من نمي‌خواهم عامل شخصي و شخصيتي را تعقيب كنم. الآن روي عامل فكري و ذهني متمركز مي شوم وگرنه از نظر روانشناختي شخصیتی يك‌سري مسائلي هست كه بايد به‌گونه ديگري تحليل شود. بافت آقاي هاشمي اين است كه مي‌خواهد طيف‌هایي را كه با هم در دهه‌ی اول انقلاب تقابل داشتند، اکنون به‌عنوان يك نوع ابزار حامي و همراه در كنار خود داشته باشد.

در دوره نهم رياست جمهوري، تبليغات آقاي هاشمي با آن ژست‌هايش كاملاً با دوره‌های قبل تفاوت داشت، او به این باور رسیده بود كه بايد با لايه‌هاي ديگري از جامعه ارتباط برقرار كند و خيالش هم راحت بود كه با سابقه قبلی خود مي‌تواند بخشي از بدنه سنتي جامعه را محفوظ بدارد، گمان مي‌كرد كه قشرهاي انقلابي تند را نيز به خاطر تندروي غيرواقع بينانه كه از ابتداي دوره رياست جمهوري‌اش نسبت به وی داشته‌اند، بايد از صحنه تصميم‌گيري حذف كند. از اين رو، جايگاهي براي آن طيف در عرصه سياسي نمي‌شناخت، به معناي ديگر از آن ظرفيت توده اي غافل بود. اگرچه در دور اول انتخابات 84 و در يك دوئل انتخاباتي نشان داده شد كه تحليل هاشمي درست نبوده است.

یعنی هاشمی متوجه خطر احمدی‌نژاد برای وی نشده بود؟

البته من فكر مي كنم اینگونه نبوده است كه هاشمي در دوره اول احمدي‌نژاد را نشناخته باشد، به هرحال احمدي‌نژاد استاندار او هم بوده است، مداركي هم وجود دارد كه نشان مي‌دهد تلاش جدي هاشمي در دور اول بر اين بود كه احمدي‌نژاد را حذف كند و در اين جهت توفيقي پيدا نكرد لذا خود او حدس مي‌زد كه در ميان رقباي سال 84، جدي‌ترين رقيب او ممكن است احمدي‌نژاد باشد ولي چون هنوز جامعه با احمدي‌نژاد آشنايي كامل نداشت، تصور چنين نتيجه‌اي را نداشت. احمدي‌نژاد از حيث ارتباطات در بدنه جامعه با شهرداري تهران آغاز كرده بود و روحيه عدالت‌خواهي و مردم‌گرايي او را مردم تهران تا حدي تجربه كرده بودند. احمدي‌نژاد توانست در فضاي انتخاباتي با بدنه جامعه ارتباط برقرار كند و اين مهارت او بود كه توانست بدون استفاده از ظرفيت حزبي، گروهي و جرياني، اين ارتباط گفتماني را با بدنه مردم برقرار كند، نه با ادبيات روشنفكري و سياسي و خيلي راحت و روان با مردم رابطه برقرار كرد. اين رابطه، يك رابطه همگاني بود، يك رابطه همگرايي فكري بود، مردم با احمدي‌نژاد احساس همزادپنداري كردند و اين خيلي در جامعه بروز پيدا كرد. همچنین در اثر خشونت و بي‌رحمي رقيب و تخريب‌هايي كه انجام دادند، مردم اين فاصله را جدي‌تر تعقيب مي كردند، دور دوم به يك‌باره اينها شوكه شدند كه ميان همه رقبا، احمدي‌نژاد و هاشمي به رقابت نهايي رسيدند و براي اولين بار در تاريخ انقلاب، انتخابات رياست جمهوري به مرحله دوم رسيد. اين نشان داد تصميم گيري مردم در اينجا خيلي جدي و سنگين بود. دور دوم براي آقاي هاشمي با احساس خطر و نگرانی همراه بود، چون براي كسي كه خود را در طيف رهبران انقلاب مي‌داند و هنوز با آن نسل از جامعه رابطه دارد، شكست غيرقابل تحمل بود. لذا روش‌ها را خيلي سريع تغيير دادند و به تخريب سخت احمدي‌نژاد پرداختند. با ادبياتي زشت، متكبرانه، به‌واقع غيراخلاقي و غيراصولي و خودمحورانه اين كار را انجام دادند. سعي كردند به سمت آراي خاموش جامعه و حفظ ميراث خاتمي بروند. مردم در اين انتخابات به رغم همه اين تخريب‌ها، اعتماد و ارتباط بيشتر وعميق‌تري با آقاي احمدي‌نژاد پيدا كردند و توانمندي او را در عرصه رقابت پسنديدند و اينگونه احمدي‌نژاد رأي آورد.

در طول اين دوره، احمدي‌نژاد گفتمانش برمبناي عدالت بود و خيلي شفاف با مردم آن را مطرح كرد و توانست با اين گفتمان غلبه پيدا كند. از اين دوره به بعد، احياي گفتمان و انديشه امام هم در حوزه‌هاي عدالت اجتماعي و هم در حوزه ارتباط با مردم و تعامل حكومت با مردم و شكسته شدن حلقه تنگ مديراني كه به ناحق در قدرت جايگير شده بودند و مي خواستند ماندگار باشند و به يك شكلي اين قدرت را موروثي مي كردند، عبور كرد و حلقه‌هايي كه از نظر مردم آلوده به فساد شده بودند، شكافته شد، خود اين، اميد و نشاط ويژه‌اي در جامعه ايجاد كرد.

گفتمان امام در سياست خارجي هم احيا شد، مردم به طور طبيعي احساس شادماني كردند و رضايت ويژه‌اي در ارتباط با رهبري ایجاد شد، اين همگرايي در درون حكومت هم به هم‌افزايي قدرت، هم از حیث ملي و هم از لحاظ بين‌المللي و هم صلابت ايدئولوژيكي و ديني منجر شد. خود اين، براي بدنه جامعه آرامش‌بخش بود، اين مسائل باعث شد كه ما در عرصه بين‌المللي توانستيم يك بار ديگر بعد از زمان امام، جايگاه ويژه‌اي پيدا كنيم و از طرف ديگر، نفوذ ايدئولوژيك جمهوري اسلامي عمق پيدا كرد. اين عمق ايدئولوژيك جمهوري اسلامي ضريب نفوذ بين‌المللي را بالا برد. امنيت داخلي را به رغم همه تهديدها بيشتر كرد و توانست يك عرصه جديدي از قدرت و غرور ملي بيافريند. در عين حال، توانست به مطالبات داخلي پاسخ دهد. بحران هسته‌اي را پشت سر بگذارد و با موفقيت از آن عبوركند و از همه تهديدهاي بلوك غرب به رهبري امريكا بگذرد، اين قدرت توأم با ارتباط با مردم بود.

سادگي رفتار و فراگير شدن قدرت و حضور مردم در عرصه تصميم‌گيري در كشور، نگاه جامع به مجموعه كشور از روستا تا شهر، رها كردن دولت و منتشر كردن آن در همه بخش‌ها، ساده‌گرايي و ساده‌زيستي احمدي‌نژاد و صداقتش پايه‌هايي براي قدرت مردمي او شد.

در انتخابات دهم رياست جمهوري اين ضريب شناخته شد. لذا مخالفان دولت احساس كردند براي هميشه از صحنه قدرت حذف مي‌شوند، بنابراين بايد يك چهره‌اي را مي‌آوردند كه در ذهنيت مردم شاكله عدالت محوري دهه اول را مي‌داشت و با نسل جديد بر سر يك انقطاع ارتباطي كاملاً نقش ايفا مي‌كرد، لذا موسوي گزينه مطلوب اين جريان بود تا بتواند به عنوان عبور از اين مسئله با يك حركت رو به جلو اما ارتجاعي در اين گفتمان از يك شكست جدي جلوگيري كند.

در تحليل گفتماني انتخابات نهم، در جبهه اصولگرايان افراد ديگري غير از آقاي احمدي‌ن‍ژاد هم بودند، چرا تقابل بين هاشمي و احمدي‌نژاد شكل گرفت. چرا اين تقابل به هاشمي و شخصيت‌هاي ديگري از طيف اصولگرايان منجر نشد؟

آن‌ها حامل اين گفتمان نبودند و مي‌خواستند فقط نما و قالب اصولگرايي داشته باشند ولي مردم با ادبيات، روش و رفتار انتخاباتي آن‌ها ارتباط برقرار نمي‌كردند، تغييري احساس نمي‌كردند و فقط دگرگوني آدم‌ها و قالب‌ها را مي ديدند لذا دنبال نسخه اصلي گشتند و آن را پيدا كردند. كسي كه گفتمان عدالت را در حد پايين مقبوليت ببيند و تصور كند كه اين گفتمان، قابليت نفوذ در جامعه را ندارد ولي اصرار بر ماندن كند كه اصولگرا نيست و بر انديشه‌اي پايدار نيست.

پس مي شود گفت كه بدل گفتمان عدالتخواهي هم در انتخابات نهم شكسته شد؟

همين‌طور است، يك شكست خيلي مفتضحي هم خورد. شكست مفتضحش به‌خاطر اين بود كه يك‌باره در برابر احمدي‌نژاد احسلاس خطر كردند. خود اين يك پرسش بود كه چرا احمدي‌نژاد الآن نماد عدالت‌خواهي براي مردم شده است؟ بايد گفتمانش را مي‌پذيرفتند و مي‌گفتند كارايي آن را مي‌خواهيم افزايش بدهيم اما رويكرد جريان رقيب، افزايش كارايي دولت نبود، از اول احساس خطر در برابر گفتمان اين جريان بود. خيلي زود و با بي‌ظرفيتي هم اين موضع را ابراز كردند، حتي نتوانستند هوشمندي سياسي به خرج دهند. آقاي خاتمي در يك نشستي، وقتي افراد جمع شده در آن جلسه، شعار "مرگ بر احمدي‌نژاد" سردادند، گفت: مرگ بر افراد نگوييد، بگوييد "مرگ بر تفكر احمدي‌نژاد". خيلي صريح، اين مُشت، براي عموم مردم باز شد. شايد اگر اين كار را نمي‌كردند، براي بدل سازي در اين گفتمان موازي كه به اسم امام آمده بود و مي خواست از اعتبار امام استفاده كند، مي توانستند تا حدودي اثرگذار باشند ولي خيلي زود كم آوردند. من فكر مي‌كنم كه آنها مي‌خواستند به مخالفان برون‌مرزي انقلاب اسلامي و شاخه‌ي درون‌مرزي‌اشان پيام بدهند و آن‌ها را مطمئن كنند كه موسوي، احمدي‌نژاد نيست لذا بارها تبري خود را از جريان حاكم و شعارهايش بايد نشان مي‌داد.

مهمترين ضربه‌اي كه اينها را نگران كرده و الآن هم بعد از انتخابات روي آن در حال تأكيد هستند، اشكال در انتخابات است كه حرف بي‌اساسي است چرا كه اشكال به خودشان وارد است. در اولين مناظره، آقاي احمدي‌نژاد خاستگاه اين مسئله را رو كرد و ارتباط موسوي را با 2 دولت و درواقع همان گفتمان هاشمي و خاتمي برملا ساخت. اين هوشمندي، يك‌باره جهشي در جامعه ايجاد كرد، آن چيزي كه اينها فكر مي‌كردند، مي‌تواند نقطه غلبه‌اشان باشد، به نقطه منفي تبديل شد و دريافتند كه احمدي‌نژاد با يك خيزش عمومي حركت كرد ولي موسوي نه. آشكار شدن وابستگي اين جريان به هاشمي، ريزش ايجاد كرد، براي اينها سنگين بود، چون نمي توانستند اين شكست را به حساب گفتمان و رفتارشان بگذارند بلكه اين شكست را نتيجه تقلب در انتخابات تلقي مي‌كردند. حرف اين جماعت با احمدي‌نژاد اين است كه مي‌گويند تو چرا تلاش كردي يك واقعيتي براي جامعه شناخته شود، يك پرده‌اي بالا رود و يك نقابي برداشته شود. شما ايدئولوژي نقاب‌دار را برداشتي و براي مردم شفاف كردي. همين باعث شد مردم ما را بشناسند و از ما رويگردان بشوند و در كل گفتند فضاي انتخابات، فضايي از اساس غلط بود.

البته آن روز باور نمي‌كردند مردم تصميمي اينچنيني بگيرند و باز هم نتوانستند با بدنه ارتباط برقرار كرده و پيام مردم را درك كنند. خودشان را به غفلت زدند و يا واقعاً غفلت داشتند. الآن كه ديدند سناريوي آنها شكست خورده است، به عقب برگشتند، امروز از ديروز حرف مي‌زنند و مي‌گويند اين فضا، فضاي درستي نبوده است. مي‌گويند هم از نظر حقوقي و هم از نظر محتواي فكري، فضاي انتخابات غلط بود. آنها خواستند احمدي‌نژاد را تخريب كنند ولي صداقت بارز احمدي‌نژاد را نتوانستند تخريب كنند. شعار آنها وصل كردن دروغ‌گويي به احمدي‌نژاد بود، بدترين تخريب‌ها را كردند، اگر از حيث تخريبي نگاه كنيم، احمدي‌نژاد مظلوم اين انتخابات بود، به شدت تخريب شد. آن‌ها تخريب احمدي‌نژاد را از مدت‌ها قبل شروع كردند. همه‌ي كمپين انتخاباتي آنها يك پيام داشت كه احمدي‌نژاد دروغ‌گوست اما مردم اين دروغ را راست ندانستند. وصف دروغ‌گويي از احمدي‌نژاد دروغ بود. به تعبیر دیگر در این انتخابات، پرده از تقلب گفتمانی برداشته شد.

حرف ديگر اين جريان اين بود كه يك رأي خاموشي وجود دارد كه اگر بيدار شود، با ما خواهد بود اما اينطور نشد، يعني عمده‌ي آراي خاموش با هوشمندي احمدي‌نژاد پاي كار گفتمان امام و انقلاب آمد.

اين بخشي از سناريوي بازگشت به حاكميت آن‌ها بود كه شكست خورد. آقاي هاشمي در خطبه‌‌هاي نماز جمعه گفت كه اگر اين عدد (40 ميليون) پای صندوق‌های رأی نيايد، معنايش اين است كه مردم دلسرد هستند و مشروعيت انتخابات، محل سؤال قرار داد. وی نتيجه اين امر را حاكميت يك اقليت دانست كه البته با تعابير نادرست از نظر مبنايي و اخلاقي استفاده شد. تحليل آن‌ها اين بود كه اگر زمينه مشاركت حداكثري فراهم شود، طيف مدافع گفتمان امام(ره) و انقلاب در اقليت مي‌ماند. اين هم از برداشت‌هاي غلط آن‌ها از فضاي عمومي جامعه و عدم درك كافي آنها بود. عكس اين اتفاق افتاد، يعني مشاركت 85 درصدي رخ داد كه در انتخابات يك ركورد بي‌سابقه است. اين ركورد سبب شد كه آنها نتوانند اين اتفاق بزرگ را باور كنند. آن‌ها آراي خاموش را هم با تحليلي غلط از آن خود مي دانستند.

من حتي نمي‌خواهم بگويم كه همه آرايي كه به سمت آقاي موسوي رفت، وزن اين گفتمان است، نه اينگونه نيست. وزن گفتمان هاشمي و طيف او خيلي كمتر از اين حد است. معيارهاي مردم براي انتخابات مي‌تواند متفاوت باشد. اين حداكثر وزن گفتماني است كه مي‎شود قائل شد ولي باز هم مي‌خواهم بگويم كه همه‌ي اين 13 ميليون رأي، يك تحليل ندارد، نگرش‌ها و تحليل‌ها در اين وزن قرار نمي‌گيرند. يك شكست ديگر در تحليل خوردند كه جامعه ما آن نيست كه آن‌ها مي‌پنداشتند و يا آن چيزي نيست كه آنها مي‌خواستند، هضم اين برايشان مشكل است، پس واقعيت را انكار مي‌كنند. يا بايد خود را انكار كنند و بطلان خودشان را بخواهند يا بايد جامعه را با واقعيت‌هاي بيرون آن انكار كنند، اما ترجيح دادند به دومي بپردازند و خودخواهي‌اشان را از دست ندهند.

آينده اين جريان چه مي شود؟ برخي معتقد بودند كه اگر اين جريان در انتخابات دهم شكست بخورد، در يك روند کاملاً دموكراتيك، حذف مي‌شود؟

به نظرم اين اتفاق افتاد، اينها در يك روند دموكراتيك حذف شدند و اين تلاش‌هايي كه انجام مي‌دهند، به‌خاطر اين است كه اين اتفاق را به تأخير بياندازند و براي اين كار، مشروعيت اين حذف دموكراتيك را مخدوش نگه مي‌دارند و نمي‌خواهند بپذيرند كه انتخابات به صورت كاملاً دموكراتيك برگزار شد، بنابراين بحث‌هايي همچون تقلب در انتخابات را پيش مي‌كشند و مي‌خواهند اين موضوع را در ذهن جامعه شكل دهند. البته مردم اين نيرنگ‌ها را نخواهند پذيرفت و هر چه اين جريانات بيشتر ادامه دهند، اتفاقاً حقايق بيشتري براي مردم نمايان خواهد شد. بايد گفت جايگاه احمدي‌نژاد پرنفوذتر از گذشته خواهد شد و در يك كلام فضاحت اين شكست دموكراتيك بيش از پيش روشن خواهد شد.

قصد بنده اين نيست كه تقابلي در جامعه ايجاد كنم و جامعه را بين 24 ميليون و 13 ميليون تقسيم كنم و اصلاً اين را قبول ندارم، اتفاقاً 2 دسته كردن جامعه چيزي است كه آن‌ها شديداً به دنبال آن هستند. بايد توجه كرد در يك جامعه اسلامي، قطبي كردن وجود ندارد ولي آنها يك ظرفيتي به‌كار بردند كه اين اتفاق بيافتد اما نشد و دنبال اين هستند كه اين تقابل را حفظ كنند و اين عدد را رشد دهند. اين تحليل، غلطي است و اتفاق هم نخواهد افتاد، طيف اولي را كه اينها به صحنه آوردند، حذف خواهد شد، البته موسوي براي آنها نماد و ابزار بود، بايد از اين ابزارها و نمادها بگذرند و با توجه به همين، مي‌گوييم حذف شده اند، اين دوران بطلان نمادهاست، به‌خصوص با رفتار نامعقولي كه در پيش گرفتند و عليه گفتمان خودشان كه تأكيد بر قانون بود، ايستادند و موضع‌گيري كردند كه نوعي خودزني سياسي بود كه ترميم‌ناپذير هم هست.

اين جريان يك هدف دارد و آن ماندن است، اينكه اولاً خودشان استحاله نشوند و ثانياً بتوانند جامعه را استحاله و در آن تغيير ايجاد كنند. نقطه اتكايشان را هم بايد روي گروه‌هاي خاصي كه براي خودشان تعريف مي‌شود، بگذارند، بعيد مي‌دانم اين كار را با بدنه جامعه بتوانند انجام دهند و بايد يك مدل جديدي براي بازسازي پيدا كنند.

مي‌توان گفت اين جريان هم‌اكنون در يك گيجي به سر مي‌برد، چون مركز ثقلشان ضربه خورده است لذا جنون‌وار به خيابان‌ها ريختند، اوباش را استخدام كردند و از ابزارهاي خشونت‌بار و متحجرانه استفاده كردند. از طرفي، هويت ملي را مخدوش كردند‌ و از طرفي، رسماً متكي به بيگانگان شده‌اند. اينها در ذهن جامعه ما نمادهاي زشتي از هويت ملي است. يعني به نظرم اينها دچار جنون شدند، اين فضا مي‌گذرد و اينها از بين مي‌روند. بايد درباره يك مدل جديد براي بقاي خودشان فكر كنند.

آينده جريان حامل گفتمان امام و انقلاب چه مي شود؟ آسيب‌هايي كه ممكن است متوجه اين گفتمان شود، چيست؟

گفتماني كه حاكم مي‌شود و گروهي كه به حاكميت مي‌رسند، در معرض بزرگ‌ترين آفات هستند. خود حاكميت، يك آفتي است، چون تهديداتش براي فرد سنگين است، اين امر ناشي از تمايل به خود و غرور است، آثار و عوارضش، به سمت دنيا رفتن و دنياگرايي، تجمل پرستي و اشرافي‌گري است كه آفات شخصي است و مراقبت دائم اخلاقي را در يك حكومت ديني مي طلبد، بايد توجه كرد كه اين، يك آفت جدي است.

بايد به انتظارات و توقعات جامعه هم پاسخ گفت، اگرچه جامعه ما جامعه‌اي نجيب، معقول و واقعاً سنجيده است و تاكنون يك حركت عقيدتي و جهادي داشته است و مجاهدت گفتماني را بر مطالبات مادي ترجيح داده است، ولي حكومت نمي‌تواند به اين مسئله فكر نكند، به‌خصوص اينكه با يك چنين مخاطباني وارسته، پاك، مخلص و فداكار سروكار دارد كه بعد از آنكه فاصله گفتماني احمدي‌نژاد با موسوي را ديدند، پابرهنه به صحنه آمدند و از پاكي، قداست، عدالت و امام(ره) دفاع كردند، از رهبري و اسلام دفاع كردند و در حقيقت از خودشان گذشتند، بنابراين پاسخ به اين جريان، سنگين‌تر است، به اين معنا كه نبايد از اين موضوعات غفلت شود. توانايي يك حكومت، در كارآيي و توانمندي است كه البته شاخصه احمدي‌نژاد در يك دوره كاركردي مشخص است ولي نمي تواند در يك فرد محدود بماند، لذا بايد در همه بدنه مديريتي كشور گسترش پيدا كند و در همه لايه‌ها تعميق پيدا كند،‌ بايد توجه شود كه اين، ظرفيت بزرگي است.

اين ظرفيت، عقبه حزبي و سازماني ندارد و شناسايي و به‌كارگرفتن و فعال كردن چنين ظرفيت بالقوه‌اي نيز ‌وجود دارد، نماد اين ظرفيت، احمدي‌نژاد است كه از دل همين جامعه كشف شد. اين ظرفيت هست و حضور نسل سوم انقلاب براي حمايت از اصول و گفتمان انقلاب، دليلي براي وجود اين ظرفيت است، منتهي كشف اين ظرفيت و به فعليت رساندن آن كار سختي است، البته در آن اشتباه و نفوذ هم هست، كما اينكه احمدي‌نژاد در كابينه اولش آفت داشت. كساني در كابينه‌اش بودند كه امروز در مقابلش قرار دارند، آنها يا از نظر مباني تفاوت داشتند و يا از نظر ظرفيتي، خودمحوري‌اشان بر ديدگاه و گفتمان‌محوري‌اشان غلبه داشته است. اين‌ها خطرات و آفت‌هايي است كه اين گفتمان را تهديد مي كند. بايد از اين گفتمان و ظرفيت مراقبت كرد، مراقبت هم كار جدي مي‌طلبد. اين ارتباط را بايد به فضاي ارتباط با همه بخش‌ها و گروه‌هاي جامعه تسري داد. اين نياز به يك گستره رسانه‌اي دارد. گفتمان، در عرصه رسانه‌اي لنگيده است. البته ظرفيت رسانه‌اي كه پشت اين كار آمدند، مثل بقيه عرصه‌ها از دل مردم جوشيده‌اند. يعني اين تعلق به دستگاه قدرت ندارد و اعتقادي آمدند. ولي ظرفيتي كه اينها را پشتيباني و حمايت كند و براي اين‌ها فرصت ايجاد كند، اين نياز است.

من امروز مهم‌ترين مسئله را ظرفيت رسانه‌اي دولت براي تعامل با همه قشرها مي‌دانم. خصوصاً براي تقابل با ظرفيتي كه روبرويش هست. موضوع رسانه و ارتباط فراگير، يك بحث جدي است كه دولت بايد به آن بپردازد. رسانه، از حيث سامان دادن و متشكل كردن جامعه مي‌تواند ظرفيتي فراتر از ظرفيت حزبي بسازد، چون متشكل كردن و سامان دادن به جامعه حول يك گفتمان، مسئله‌اي ضروري است. اما طبقه‌بندي آن‌ها در قالب تقابل بخشي نامطلوب است، جنگ احزاب نامطلوب است، تجزيه جامعه نامطلوب است. اين تشكل بايد يك تشكل اخلاقي و گفتماني باشد و اين با يك ارتباط در حوزه رسانه و با يك نگاه جديد ضروري است. اين از ضرورت‌هاي دولت است كه بايد به آن اهتمام ورزد. به‌خصوص طبقه جواني كه اين خاستگاه را پذيرفتند و در حوزه‌هاي خدماتي و اجرايي در دولت هم نيستند، -مانند خود شما- اين را بايد جدي گرفت و به عنوان يك ظرفيت مشابه در دولت تلقي كرد. دولت هم البته نبايد درگير مجادلاتي شود كه موجب خستگي مردم شود، دولت موظف است كار كند. دولت موظف است معيشت مردم را تأمين كند. منتهي معيشت مردم را در خلال ارتقا و تعالي معنوي فرهنگي استخدام كند، جهت‌گيري بايد اين باشد. اين مستلزم كار سنگين و تعادل بخشيدن به نيازهاي جامعه، با توجه به منابع موجود و ارتباط صريح و صميمي با مردم براي پاسخگويي به مطالبات به حق آن‌ها براساس اولويت هاست.

اينها نياز به يك تلاش و برنامه ريزي توأم با حمايت جدي مردم دارد، بحث ديگر، مسئله ارتباط با رهبري است كه اين مورد از نظر من جاي دغدغه نيست و يك ظرفيت خيلي خوبي را براي جامعه ساخته است.

ما اشكالاتي در ساختار كار داريم و در تصميم‌گيري با توجه به پراكندگي از حيث مديريت و پراكندگي قدرت كه در ساختار حقوقي ما وجود دارد، امكان تصميم سريع و جامع را مشكل می‌نماید و سرعت آن را كند مي‌كند. به‌خصوص اگر نهادهاي قدرت داراي گفتمان‌هاي متفاوتي باشند، مديران اجرايي را دچار مشكل مي‌كند. يعني بخش‌هاي قضايي، بخش‌هايي كه در مجمع تشخيص به عنوان مصلحت عمل مي‌كنند، آن‌ها اگر به سمت يك نگرش واحد نروند، كار را براي دولت حامل گفتمان سخت مي‌كنند و بايد اين‌ها را با يكديگر همگرا و هم‌افزا كرد. البته در چارچوب‌هاي حقوقي كه اين كار، كار بسيار سختي است، تهديدها و مشكلات پيش رو در مقابل دولت هست كه البته اين‌ها قابل عبور است. مردم بايد تلاش كنند اين همگرايي در آن حوزه‌اي كه بايد تصميم بگيرد، حفظ شود و موجب هم‌افزايي قدرت دولت شود وگرنه مشكلات وجود خواهد داشت نه اينكه كه نتوان حل كرد و عبور كرد، ولي در فضايي كه هم‌افزايي باشد، سرعت و شتاب كار بيشتر خواهد شد.

همان جرياني كه شما به آن اشاره كرديد، از اين گفتمان، يك گفتمان ناقص را استنباط مي كنند و در واقع آن را به قسمت‌هاي گوناگوني تقسيم مي كنند، به اين معنا كه پيوستگي مصاديق گوناگون اين گفتمان را قبول ندارند، تا چه حد اين نظر صحيح است؟

همين‌طور است، مسائل و منافع ملي و همچنين مصالح عمومي كشور يك بسته پيوسته است، ما نمي‌توانيم نگرش‌هاي انقلاب را نسبت به مقوله اسراييل جداي از اين بحث ببينيم يا تهديدهايي كه از سوي استكبار و صهيونيست در منطقه وجود دارد، نيز همين‌طور. يا نمي‌توانيم حوزه عدالت‌خواهي و آزادي‌خواهي جهاني را ناديده بگيريم، بعد بخواهيم براي خودمان ضريب نفوذ تعريف كنيم. تفكيك اين‌ها موجب انزوا خواهد شد و دشمن هم هرگاه ضعفي در اين عرصه ببيند، به سمت باج‌خواهي خواهد آمد. آن‌هايي كه مرتب براي كشور دم از هزينه مي‌زنند و برنامه هسته‌اي احمدي‌نژاد را پرهزينه اعلام مي‌كنند، معلوم نيست پاي منافع ملي تا كجا بايستند. با اولين مسئله عقب‌نشيني مي‌كنند و هر مسئله‌اي را بحران تعريف مي‌كنند. شما آقای موسوي را در عرصه ايستادگي مقابل بحران هرگز نمي‌بينید، اگر در مقوله 8 سال اول و ايستادگي در دفاع مقدس ببينيد، با در نظر گرفتن اينكه امام فرماندهي مي‌كرد، مشاهده مي‌كنيم كه ظرفيت امام از هر حيث يك ظرفيت ممتاز و بي‌نظير براي كشور بود ولی دولت وقت در طراز این ظرفیت و توانمندی نتوانست عمل کند.

چرا اين‌ها القاي "ما نمي‌توانيم" می‌کردند و مي‌كنند؟

ببينيد اين‌ها چگونه بازويي براي امام بودند؟! اين پرسشي اساسي است، در بحث قطعنامه سال 67، وقتي امام قطعنامه را پذيرفتند، تصريح كردند من تا چند روز قبل از اين، به ادامه نبرد تا مسير پيروزي كه رفع فتنه از كل عالم بود، فكر مي‌كردم، بحث اين است، اين مقوله براي امام يك اتفاقي بود كه در يك پروسه چند روزه پيش آمد. ناشي از اين بود كه اينها كاملاً تسليم شدند و القا مي كردند ما نمي توانيم. همان بخشهايي كه در عرصه قدرت اجرايي، اين دفعه وارد رقابت شده بودند، همان‌ها آن روز با نمي‌توانيم گفتن، رهبري را ناگزير به نوشيدن جام زهر كردند. در اين چند سال اخير هم چند قطعنامه عليه ما صادر كردند، فشارهاي سختي آمد، دولت هم با وحدت بين مردم و هدايت رهبري توانست از اين بحران‌ها عبور كند ولي اينها مرتب احمدي‌نژاد را هزينه مي‌كردند. اينها قطعنامه تهديدآميز و يا مثلاً تحريم اقتصادي را تهديدي براي عقب‌نشيني تفهيم مي‌كنند، حال چه اميدي مي توان داشت كه در برابر فشارها و تهديدها بتوانند بمانند. به‌خصوص اينكه بروز دادند. من فكر نمي‌كنم اينها اگر در اين عرصه حاكم مي‌شدند، مي‌توانستند كاري به پيش ببرند.

بخشي از بيانات رهبر انقلاب در نمازجمعه راجع به آقاي هاشمي بود، برخي افرادي كه تا آن موقع نسبت به آقاي هاشمي حسن نيت نداشتند، تلقي‌اشان از اين بيانات اين بود كه تا آن موقع كارشان اشتباه بوده است. آيا بايد اختلاف‌نظرها با آقاي هاشمي را تمام‌شده دانست و ديگر نبايد نقدي به وي وارد كرد، يا اينكه اساساً رهبر انقلاب سابقه‌ي درخشان آقاي هاشمي را به وي متذكر شدند و تلويحاً فرمودند كه آن را حفظ كن و در موضوعات روز هم به اختلاف سليقه و نظر به‌عنوان يك امر طبيعي اشاره كردند؟

هيچكس دوست ندارد انسان‎ها در تحولات دوران حذف شوند، اين مطلوب انقلاب نيست، اما اگر كسي خود را به يك ديوار محكم مي‌زند و سرش مي‌شكند، مقصر خودش است، كسي نمي‌خواهد سر او را بشكند، رهبر انقلاب اين را منع كردند، كسي كه در دل اين نظام هست، بايد خودش را در دل نظام، پويا نگه دارد. هركس از نظام فاصله بگيرد، خود به خود حذف مي‌شود. خروج از يك قالب و خروج از سيستم موجب حذف افراد خواهد شد. اين خود افراد هستند كه تصميم مي‌گيرند، حذف شوند. اگر كسي خارج از سيستم حركت كند، نمي‌شود او را با سابقه و حرف در يك سيستم حفظ كرد، رفتار، كاركرد و عملكرد او بايد همگرا با سيستم باشد. بيانات رهبري فرصتي است براي بازگشت و تذكري است به سابقه.

حذف همانگونه كه يك تهديد است، يك مطالبه هم هست، اگر كسي بخواهد با اتكاي به يك سري مسائل، خارج از قالب حركت و فكر كند، ماندگار خواهد بود، به اين دليل كه هيچ‌كس ويژگي مصونيت را ندارد، به این دلیل که مصونیت دارد یا خود او معیار و اصل حق است، اشتباه است. اگر كسي در يك ظرف حركت مي‌كند، باید متناسب با آن رفتار کند، مگر اينكه ظرف را عوض كنيم، قالب انقلاب را عوض كنيم، قالب انقلاب هم كه عوض نمي‌شود. اگر مي‌خواهيد در قالب انقلاب حركت كنيد، بايد در انقلاب باشيد. اگر مي‌خواهيد خارج از آن حركت كنيد و انقلاب را هم حفظ كنيد، منطق ندارد و شدني هم نيست. همه دوست داريم آقاي هاشمي در داخل انقلاب حركت كند.

تكليف منتقدان چه مي شود؟ آيا بايد در نقد اين جريان و آقاي هاشمي تغيير رويه داد؟

هميشه نقد بايد مبتني بر يك مبنا و منطق باشد، نقد مبتني بر اين مباني باقي مي‌ماند. نه رهبري خواستار حذف است و نه چنين اتفاقي ممكن است. اشخاص یا باید دور خود حصار بکشند و با جامعه کاری نداشته باشند که مصونیت داشته باشند يا اگر با جامعه ارتباط داشتند، در معرض خطر هستند. جامعه اسلامي اين را برنمي‌تابد كه كسي كه در عرصه كار و اجرا باشد، بعد هم فكر كند كه مردم نسبت به او هيچ حرف و نقد و نقلي نخواهند داشت. رفتار خود افراد هم در نقدشان تأثير دارد. هر چه افراد شفاف، راحت و با صداقت با مردم باشند، ظرفيت جامعه آن را بيشتر مي‌پذيرد، يعني سطح جامعه ما داراي يك سطح فرهنگي خوبي است، در كل جامعه ما جامعه خوبي است، يك جامعه ارزشمند است، منصف و عاطفي است.

اين‌ها ظرفيت‌هاي خوبي است كه در مردم وجود دارد، البته در جامعه ممكن است كساني دچار مشكل شوند، من نمي‌خواهم بگويم جامعه دچار هيچ آفتي نيست، هركس با مردم همراهي كند، مردم هم در قبال او نگاه منصفانه‌اي دارند. اما اگر بخواهيم مردم بنده و شما را در هاله‌اي از تقدس و مصونيت ببينند و چشمانشان را در برابر حقيقت ببندند، اصلاً شدني نيست، اصلاً تربيت انقلاب اين را اقتضا نمي كند. اساساً سیره امام(ره) و مقام معظم رهبري هم اينگونه نبوده است. چرا ما بايد اين انتظار را داشته باشيم كه انسان‌ها نينديشند و واقعيت‌ها را نبينند، يعني هر طور كه ما تعريف مي‌كنيم، ما را ببينند، اين نمي‌شود. در تبليغات ممكن است كه مدتي افراد را در اين فضا نگه دارند كه هر چه را كه مي‌خواهند، به مردم القا كنند ولي بالاخره وقتي فرا مي‌رسد كه انسان چهره‌اش را مي‌شويد و چهره واقعي‌اش را مي‌بيند. هميشه جامعه ما را از پشت يك نقاب نگاه نمی‌کند، به‌خصوص تربيت جامعه ما و تربيت انقلاب اينگونه است، با ارتباط صحیح با جامعه می توان سوءتفاهم ها را رفع کرد و از مزمن شدن آن‌ها و تبدیل شدن مشکلات به بزرگ و بحرانی پیشگیری کرد.

 

http://www.rajanews.com/PrintFriendly.asp?id=32541